بجنورد - خبرگزاری مهر: بخشی "ابوالفضل میرزایی اوغازی" از اساتید موسیقی مقامی خطه شمال خراسان در شیروان، آخرین نوای زندگی را نواخت و برای همیشه خاموش شد.

به گزارش خبرنگار مهر،" بخشی" درشمال خراسان نظرکرده خدایی است، نغمه برلب عزیز سالیان است که کهن سروده های بی پیرایه نیاکان این مردم را به زیبایی زبان شده است.

راوی راستین شور و شکوه های این مردم نجیب و بخشی ابوالفضل اوغازی از تبار همین شور بر لبان بود که 75 سال در بین ما زیست و غریبانه کوچید.

بخشی ابوالفضل درشهریور1316 در حالی دیده بر زندگی گشود که سیبستان های زادگاهش اوغاز به سرخی نشسته بودند.او تنها پسر محمدحسن اوغازی بود، نامش را ابوالفضل نهادند.

خلق و خوی و ادب او زبانزد بود، صدای دلنشین آن نوجوان جانی در کالبد آبادی بود و همه صدایش را چون جان دوست داشتند، اوسخت دلداده دوتار بود، شاید اثردوتار" رمضان" و" ابراهیم" بخشی بود که دریای دلش را توفانی کرد.

ابوالفضل خوانندگی را از کهن بخشی ها و کهنسالان آبادی آموخت، او درس آموز مدرسه رودکی اوغاز هم بود و همین سبب شد ابوالفضل ترانه های گل کرده بر لب پیرزنان و پیرمردان را بنویسد وگنجینه ترانه هایش را وسیع کند و یکی از رازهای توفیق او در خوانش ترانه های اصیل و بی پیرایه شمال خراسان نیز همین بود.

دردهه 40 خورشیدی آوازه بخشی در دل دیار پیچید، بخشی راه به رادیو پیدا کرد، او اشعار" جعفرقلی" عارف ربانی را چنان باسوز و امید می خواند که روح را به تلاطم درمی آورد.

کردها و ترکها خوب می دانستند ابوالفضل روایتگر صادق عشق و امید و تلخ کامی های شان است، چند سالی که دور از اوغاز بود و در مشهد سکونت داشت، اوغازی ها از دیدارش محروم بودند ولی صدایش رااز رادیو کردی می شنیدند؛ نه تنها اوغازی ها که بسیاری از کوهپایه نشینان و دشت پیمایان آن روز شیفته طنین ترانه های بخشی ابوالفضل اوغازی بودند.

بخشی تنها پسر و فرزندش را که شش ماهه بود از دست داد و از آن پس خداوند فرزندی به او عطا نکرد، او یعقوب وار در حسرت روی یوسفی بود که مسیر نشد.

بخشی ابوالفضل انسان صبوری بود، درترانه هایش ادب و متانت را رعایت می کرد، دوتار همدم همواره همراه او بود، ابوالفضل بادوتار از" کرم واصلی" می گفت، باغرور" ججوخان" سربر سبزه زارهای" الله اکبر" می نهاد.

هرجا شوری درشمال خراسان برپا بود بخشی ابوالفضل هم بود، او با صدای زلال و دلنشین خود دل های کهنسالان بسیاری راشیفته کرد، او برای مردم خواند و نواخت، لبخند و شادمانی مردم تمام سرمیه زندگی او بود.

بخشی ابوالفضل اوغازی، از درس نیاموختگان از مکتب هنر که ترانه ها را ناصحیح می خواندند سخت شکوه داشت، از این که خیلی ها ترانه ای اصیل و با فلسفه تاریخی سروده شده را به دلخواه تغییر داده بودند و با این تحریف آشکار بال و پر هنر را شکسته بودند گلایه می کرد، او معتقد بود هنر موهبتی الهی است و باید حرمت ساز وآ واز را نگاه داشت.

بخشی ابوالفضل این اواخر ساکن شیروان شده بود، درخانه ساده شان یار و دوتارش میهمانش بودند، زنی صبور که خوب می دانست همسرش چه گنجی است چرا که آن دو عاشقانه همدیگر را دوست داشتند و حکایت ازدواج آن دو اوغازی تماشایی بود.

هردو از یک آبادی بودند، از چشمه های دامنه کیسمار نوشیده بودند، هر دو فرزند یک آبادی بودند و زن خوب می دانست که بخشی ابوالفضل اوغازی یک سرمایه است هر چند امروز غریب است و کمتر کسی می داند که او کیست.

ابولفضل درسوم دیماه 1391 خورشیدی درحالی چشم بر سپید روزهای زندگی بست که مویش سپید بود و قامتش خمیده، دیگر کسی به سراغش نمی آمد تا او در سن پیری هم بال و پری برای پرواز به آسمان هنر بگشاید.

بخشی ابوالفضل یک گنجینه بی بدیل بود که صدا وسیما دردهه چهل خورشیدی کشفَش کرد و استاد" باباصفر مرادی" تهیه کننده برنامه رادیویی" فریادها" دردهه 50 بخشی از ابعاد شخصیت این بخشی پرآوازه رابه خوبی معرفی کرد.

حال بخشی ابوالفضل در دل خاک آرام گرفته است، کوچ او خفتن صدها شعر و ترانه در خاک است، او یکی از دهها بخشی شمال خراسان است که چون پیشینیان درغربت می زیند و درسکوت می کوچند.

بخشی هایی که دوتارشان یارشان  است، بخشی هایی که تا زنده اند زندگی را زمزمه گرند و چون جان می سپارند مرگشان فراموشی و خاموشی همواره ناب ترین دل سروده های این مردم بی پیرایه است.

حالا بخشی  ابوالفضل در زادگاهش اوغاز آرام گرفته است درحالی که مردم ناآرام اند، مردم بی تاب آن مرد کهنسال اند که برنا دل بود، او که دل پرشرر و شادمان بود.

الا بخشی رفته است، دوتارش در باد مویه می کند، در برگ ریز پاییز و  سپید لحظه های زمستان به طفل بی پناهی می ماند که دوریِ بخشی را باور ندارد، حالا از آن مرد، از آن همه فریاد و سوز و ساز عکسی به یادگار مانده است و دوتاری که بی یار عزادار است.

این روایت تلخ همه دل درگرو هنر نهادگان است، شوق بر لبانِ انکار شده در روزگار خویش، سهم نابردگان از سرمایه های دیارشان، از بودجه های فرهنگی، از حمایت های هنری، مظلوم زیستگان صورت با سیلی سرخ کرده که نان کار و رنج شان را خورده اند ولی هنر را به زیبایی حرمت نهاده اند. آنان بالا بلندان همه روزگاران اند هر چند امروز برخی از ما چشم بر شکوه هنرشان بسته ایم؛ ولی فردائیان خوب می دانند این در خاک خفتگان با چه رویاهای روشنی آسمان نشین شده اند و راه روشن هنر و اصالت و موسیقی را زنده نگه می دارند.

حالا ابوالفضل رفته است، اوغاز بی خواب است، بی تاب است، بخشی رفته است و راهش پیداست،  راهش به چشمه زلال هنر می رسد، باد می وزد و سیاه بیرقی بر فراز مزار هنرمند در جنبش است شعر پراندوه شاعربلند آوازه خراسان علیرضا سپاهی لائین درذهنم مرور می شود که:

در ماتم او سیاه در بر کردیم /  از اشک کویر گونه را تر کردیم

ما گندم آن خوشه پیریم آری /  تا سبز شویم خاک بر سر کردیم