«چه کسی مرا عاشق کرد؟» عنوان مجموعه گزیده‌ای از اشعار سپید رسول یونان است که سادگی زبان و بدیع بودن برخی از تصاویر از ویژگی‌های برجسته آن هستند.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «چه کسی مرا عاشق کرد؟» شامل گزیده‌ اشعاری از مجموعه‌های مختلف رسول یونان به انتخاب عباس مخبر است که نشر امرود آن را به چاپ رسانده و بهار امسال هم به چاپ سوم رسید. «چکه‌هایی از لبه شیروانی مدرسه» بخش اول این کتاب است. فصل بعدی کتاب شامل گزیده مجموعه شعرهای فارسی این شاعر با عناوین «روز به خیر محبوب من»، «کنسرت در جهنم»، «من یک پسر بد بودم» و «پایین آوردن پیانو از پله‌های یک هتل یخی» است که به ترتیب در سال‌های 77، 80، 84 و 87 منتشر شده‌اند.

مرگ، عشق و شعر، اصلی‌ترین مفاهیمی هستند که در شعرهای این کتاب حضور دارند و دیگر موضوعات حول محور آن‌ها قرار دارند و به تناسب حال و هوا و دغدغه شاعر در سال‌ها و مقاطع مختلف، حضورشان در شعرها کم‌رنگ و پررنگ می‌شود. سادگی مهم‌ترین ویژگی شعرهای یونان است که موجب اعتماد مخاطب به شاعر و گوش دادن به شعرش می‌شود.

یونان تا 20 سالگی با زبان فارسی آشنایی نداشته و بعد از آن به دلیل مهاجرت به شهر، فارسی را آموخته است. اما به کارگیری بدون غل و غش این زبان در شعرهای این شاعر که زبان اولش ترکی است، موجب شده در میان فارسی زبانان حامیان زیادی داشته باشد. با خواندن شعرهای یونان می‌توان دریافت که او از صنعت پیچیده و خاصی در زبان بهره نبرده است، تنها زبانی شاعرانه و دیدی دقیق به جهان اطراف خود داشته است. این دید را می‌توان همان پنجره‌ای دانست که گاها در شعرهایش به آن اشاره دارد و از طریق آن است که می‌بیند. خودش هم اشاره دارد که به جز از رهگذر این پنجره نمی‌توان، آن سو را دید.

روند رو به رشد و بلوغ در نگاه شاعر را می‌توان در ترتیب شعرهایی که مخبر برای این کتاب انتخاب کرده، مشاهده کرد. البته مراد از بلوغ در نگاه، رشدی است که شعرها از نظر سنی دارند نه بلوغ کیفی آن‌ها. یعنی دغدغه‌های شاعر در ابتدا کودکانه هستند ولی وقتی مجموعه به مجموعه پیش می‌رویم، روند بزرگسالی را هرچه بیشتر در آن‌ها مشاهده می‌کنیم و کم کم دغدغه‌های ساده کودکانه و روستایی رنگ می‌بازند.‌

شعرهای ابتدایی کتاب که در بخشی به نام «چکه‌هایی از لبه شیروانی مدرسه» گردآوری شده‌اند، همان‌طور که در کتاب اشاره شده از تجربه‌های نخستین شاعر هستند و نکته‌ای که در آن‌ها بارز است، زبان فوق ساده، کودکانه و موضوعات متنوع آن‌هاست. یعنی جهان شعرها روی یک مساله متمرکز نیست و مرکز ثقل موضوعی شعر که بیشتر در سطور پایانی آن قرار دارد، هربار روی یک موضوع موضوع مستقل مانند شیروانی مدرسه، برگ برنده مقابل پسر خان دهکده، پیری آسیابان و ... قرار دارد.

به بیان دیگر، این شعرها روستایی‌تر از دیگر سروده‌های یونان هستند و علتش هم می‌تواند مقدم‌ بودنشان بر دیگر شعرهای او باشد. یعنی زمانی که هنوز حالات و روحیات روستایی، غلبه بیشتری بر دغدغه‌های احساسی و شعری یونان داشته‌اند و هنوز پای شهر و عناصرش در شعرهای او باز نشده بودند. بعضی از شعرهای این بخش کتاب هم، با حجم کوتاهشان فقط تصاویری کودکانه هستند. مانند این شعر:

بر کلاه آسیابان / حتی / در تابستان نیز برف می‌بارد / وقتی معنای آرد را نفهمی / این‌گونه فکر می‌کنی!

در شعرهای این بخش، بعضا سوال‌های فلسفی کودکانه هم مطرح می‌شوند. کمی که در خوانش شعرها پیش‌تر می‌رویم، گویی سن شاعر و به تبعش سن دغدغه‌هایش بیشتر می‌شود و از کودکی، پا به نوجوانی می‌گذارد. به عنوان مثال در یکی از شعرها گفته می‌شود: بعضی وقت‌ها / شعرها / به دروغ‌های آخر شب می‌مانند!

این بخش از کتاب با یک غزل 5 بیتی با عنوان «غروب شعر» به پایان می‌رسد. اشاره می‌شود که این مجموعه شامل شعرهای آزاد یونان است و این شاعر را بیشتر با همین قالب از شعرهایش می‌شناسند. یونان خود در یکی از جلسات ادبی عصر روشن گفته که من اول کلاسیک و موزون شعر گفتم، بعد به سراغ شعر سپید رفتم. یعنی زمانی که دیدم وزن و قافیه دستم را می‌بندد. اما این غزل و غزلی که کتاب با آن به پایان می‌رسد، به اندازه شعرهای سپید این شاعر دارای کیفیت و تصاویر شاعرانه خوبی است.

بخش بعدی، شعرهای مجموعه «روز به خیر محبوب من» است. اولین شعری که مخبر برای این بخش انتخاب کرده، موزون‌تر از شعرهای بخش قبلی است و خبری از دغدغه‌های کودکانه «چکه‌هایی از لبه شیروانی مدرسه» در آن نیست. همان‌طور که از عنوان این بخش یا همان کتاب «روز به خیر محبوب من» برمی‌آید، باید توقع روبرو شدن با اشعاری عاشقانه را داشته باشیم. شعرهای این بخش، نسبتا بزرگسال و گاهی هم تلخ هستند. مثلا در آن‌ها اشاره می‌شود که : / پایان تمام داستان‌ها غم‌انگیز است / یا / من از باز کردن هیچ نامه‌ای خوشبخت نبوده‌ام!/ در چند شعر هم به بریده شدن گیسوان محبوب اشاره می‌شود.

شعرهای «روز به خیر محبوب من» مایه‌هایی از جنون، سوز و آه و ای‌کاش‌ها دارند و تا حدودی نسبت به شعرهای «چکه‌هایی از لبه شیروانی مدرسه» پیچیده‌تر هستند.  لایه‌های تغزل و حزن و اندوه در برخی شعرها با هم توام هستند اما هنوز می‌توان کودک بخش اول کتاب را در برخی شعرها مانند این شعر دید: مثل مرد قصه‌های مادربزرگ / که وجود نداشت / اما برای زنش / گوزن شکار می‌کرد / . اولویت اول شعرهای «روز به خیر محبوب من»، عشق است ولی روستا و همان کودک مورد نظر، بعضا در شعرها حضور دارند. به عنوان مثال، شاعر در سطر پایانی یکی از شعرها می‌گوید: / چقدر کودک شده‌ام امشب! /.

«تو» و در پس پرده، عنصر «رویا»، مولفه‌های مهمی در شعرهای این فصل هستند. شاعر یا بهتر بگوییم همان کودک مذکور، ترس‌هایی هم دارد و در شعر بیانشان می‌کند. شعرهای یونان بسیار ساده‌اند و اصلا در پی ارائه تصاویر پیچیده و سورئال نیستند اما در چند شعر این بخش کتاب، می‌توان رگه‌هایی از تصاویر سورئالیسی را دید و این رگه‌ها زمانی در شعر بروز و ظهور پیدا می‌کنند که عاشق حاضر در شعرها به هذیان و مالیخولیا گرفتار می‌شود. در ضمن شاعر به «نیمه شب‌های برفی» علاقه زیادی دارد و گویی برایش دارای یک نوستالژی عمیق است چون هم در برخی شعرهای این بخش و کلا شعرهای دیگر بخش‌ها، زیاد به آن رجوع می‌کند.

گزیده شعرهای کتاب «کنسرت در جهنم» بخش بعدی کتاب «چه کسی مرا عاشق کرد؟» را تشکیل می‌دهد. در اولین شعری که مخبر برای این بخش انتخاب کرده، گفته می‌شود: / یکی از این روزها / از خاکستر خود برمی‌خیزم /.  در آخر شعر هم گفته می‌شود: / دیگر به مرگ نمی‌اندیشم / زیبایی تو / مرا نجات داده است. / شعر با یک مفهوم سیمرغی و رستاخیزی شروع می‌‌شود و گویی با یک شروع امیدوارانه در این بخش روبرو خواهیم بود. به نظر می‌رسد تصاویر بهشت‌گونه و سرخوشانه‌ای که در این بخش ارائه می‌شوند، نشان‌دهنده داشتن امید شاعر در زمان سرودن شعرهای آن است.

هر مجموعه شعر که گزیده‌ای از انتخاب‌های خود شاعر یا یک صاحب نظر است، مقطع مشخصی از بروز احساسات و عقاید یک شاعر را نشان می‌دهد. بخش‌ها و فصل‌های یک مجموعه هم نشان‌گر چنین موضوعی هستند. حالا در کتاب «چه کسی مرا عاشق کرد؟» با مقاطع و دوره‌های مختلفی از شعرهای رسول یونان روبرو هستیم که زمانی هرکدامشان در قالب یک کتاب منتشر شده‌اند. شاعر در شعرهای بخش «کنسرت در جهنم» به «تو» می‌گوید که نگران نباشد و خودش هم در شعر دیگری می‌گوید که «نگران هیچ کس نیستم / حتی تو که چمدانت را بسته‌ای / دیگر می‌دانم که خورشید برای همیشه غروب نمی‌کند/.»

در این بخش، حرف شهرهای مختلفی چون لندن، پراگ، استانبول و باکو به میان می‌آید و تقریبا شهر به طور رسمی، در شعرهای این کتاب اعلام حضور می‌کند. در یک شعر هم شاعر خلاف دیگر شعرهایی که تا این جای کتاب خوانده‌ایم، به جای «تو» خطاب به همه درباره «او» حرف می‌زند و می‌گوید: / این آخرین ترانه من است/ برای او/ . در یکی از شعرها هم می‌گوید: / این شهر/ شهر قصه‌های مادربزرگ نیست / که زیبا و آرام باشد/ . یعنی به نظر می‌رسد شاعر از آن فضای ساده و صمیمی روستا که کتاب با آن شروع شد، به میان شهر بی‌رحم پرتاب شده و کاملا از آن تصاویر کودکانه فاصله گرفته است.

در یکی از شعرهای همین بخش است که گفته می‌‌شود: / زمین / جای خطرناکی است/ و کسی که / باید بیاید/ همیشه دیر می‌آید/ . یعنی زبان شاعر دیگر به هشدار و گوشزد کردن خطر، باز می‌شود. مفهوم انتظار و تلخی‌اش هم از دیگر مسائلی است که در این بخش مطرح می‌‌شود و در شعرها تصویر شده است. مولفه‌های شهر و شهرنشینی هم کم کم پا به شعرها می‌گذارند: / پس من فقط / از خیابانی / به خیابانی دیگر پیچیده‌ام /. در شعری دیگر گفته می‌شود که من می‌خندم ولی دنیا کلا جای غم‌انگیزی است و بر این غم‌انگیز بودن تاکیدی دوباره می‌‌شود.

/ در خیابان‌ها / با متانت راه می‌رویم / با رعایت آداب / نشان می‌دهیم که خوشبختیم / اما این‌طور نیست / و این رژه / رژه‌ای است شبیه فرار/ یعنی ما / آرام و منظم / از حقیقت خود می‌گریزیم /. یونان در شعری از شعرهای «کنسرت در جهنم» به انسان قرن بیست و یکمی اشاره می‌کند و با وام‌گرفتن از دن کیشوت و زبانی طنز، به جنگ با نابرابری‌های این روزگار می‌رود که البته همان‌طور که با حضور دن کیشوت در شعر، انتظار شوخی بودنش می‌رود، این جنگ به نابرابری‌ها به جایی نخواهد کشید چون شاعر اشاره می‌کند که با سیگار به میدان این جنگ پا می‌گذارد. در این بخش است که شاعر علاوه بر دغدغه‌های جهانی‌اش، تیر خلاصی هم شلیک می‌کند و می‌گوید: تازه می‌فهمم/ که چرا / همیشه در آخر قصه‌ها / خود مادربزرگ می‌میرد/ .

«من یک پسر بد بودم» بخش بعدی کتاب است که شامل شعرهایی عاشقانه ولی با تصاویر مختلف بیشتری چون «خلوت زنگ زده واگن‌ها» یا «زیر پلک کابوس‌ها» است و ترکیب‌های نسبتا متفاوت‌تری است. در این بخش بیشتر حرف از «من» و «تو» است و شعرهایی بزرگسال با نگاهی به بخش‌های گذشته سروده شده‌اند. بخش بعدی هم گزیده شعرهای کتاب «پایین آوردن پیانو از پله‌های یک هتل یخی» است. مرگ، آدم‌ها، زیبایی، بدهکار، ظهر و ... تعاریف و مفاهیمی هستند که در کنار توصیفات و تشبیهات دیگر در شعرهای این بخش حضور دارند. شاعر در یکی از شعرهای این بخش می‌گوید: / دیگر نمی‌توانم / کلاغ را / به عقاب تشبیه کنم/. در شعر بازگشت هم می‌گوید: / عشق به پایان رسید / اشیا و جهان / به واقعیت خود برگشتند /. در پایان همین شعر هم گفته می‌‌شود: / و شهر / با تمام زشتی‌هایش / در قاب پنجره نشست/ ..... / و شعر تبدیل به نثر شد/.

از این‌جا به بعد شعر، به صورت نثر نوشته شده است. گویی شاعر عصبانیت و تنگی خلق خود را با به نثر نوشتن شعرش نشان داده است چون همان‌طور که از خوانش شعرها برمی‌آید، شعر اهمیت زیادی برای او دارد و چند شعر قبل از این، هم اشاره می‌کند که «شعر همه چیز را از من گرفت». یعنی به نثر رو آوردن شاعر در پایان این شعر را می‌توان نوعی قهر با دنیای اطراف تلقی کرد. در شعر «سنجاب‌ها» گفته می‌شود «حتما بزرگ نشده‌ام» و هنوز کودک هستم و اشاره می‌شود که سنجاب‌ها خواب‌هایم را سوراخ سوراخ می‌کنند. این شعر، نشان از گرفتاری میان بزرخ کودکی و بزرگسالی می‌دهد که مانند خوره، روح و جان شاعر را می‌خورد. گویی دل کندن از فضای کودکی و کاملا به بلوغ و بزرگسالی رسیدن در دنیای شهر و بی‌رحمی‌هایش، دشواری زیادی برای شاعر دارد.

تفاوت‌های شهر و روستاهم در شعر «تفاوت» ذکر شده و گفته می‌‌شود که شهری‌ها، روستایی‌ها را درک نمی‌کنند. شعر «در محله‌های ...» هم به شیرینی تعریف خدا در محله‌های فقیرنشین پرداخته است.

بعد از فصل دفترهای فارسی، فصل ترجمه شعرهای ترکی یونان می‌رسد که بخش‌های جاماکا، تاکسی و من در محله‌های چینی گم شده‌ام آن را می‌سازند.

در پایان می‌توان گفت، شعرهای رسول یونان، بازی زبانی خاصی ندارند اما او زبان را بسیار خوب شناخته و در محدوده این شناخت، به خوبی از آن بهره می‌برد.

-------------------------------------

صادق وفایی