صاحبنظران گوناگون با رویکرد اعتقادی خود به جهانی شدن فرهنگ، پیامدهایی را برای این فرآیند قائل شده اند که می توان آنها را در دو دسته تهدید و فرصت طبقه بندی نمود یا از نگاهی دیگر و منطبق با رویکرد و رهیافت سلطه فرهنگی غرب و تکثر فرهنگی این پیامدها را مورد بررسی قرار داد. بررسی پیامدهای جهانی شدن خارج از چارچوب تهدیدها و فرصتها منطقی تر به نظر می رسد، چرا که عاری از هر پیشداوری است.
عمده ترین پیامد جهانی شدن فرهنگ را مخالفان جهانی شدن تهدید هویت های فرهنگی ملت ها و مسخ شدن آنها در فرهنگ بیگانه، گسترش فرهنگ ایدئولوژی مصرف گرایی، تعمیق و گسترش شبکه امپریالیسم فرهنگی، اشاعه و تثبیت بنیادهای اخلاقی و ارزش ها و ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع غربی در کشورهایی که از بسیاری جهات از این جوامع دور هستند، مشروعیت یافتن سلطه و استیلای غرب (بویژه آمریکا)، منتفی شدن نظریه نسبیت فرهنگی و همچنین در سطح خود گسترش فقر، بیکاری، فساد، مواد مخدر، رفاه زدگی و جنایات سازمان یافته ذکر می کنند.
گروهی که نگاهی خوشبینانه به جهانی شدن دارند و مهم ترین و اصلی ترین پیامد آن را تکثر فرهنگی می دانند و معتقدند که در پی این روند پلورالیسم و تکثر فرهنگی در عرصه جهانی بر مفهوم تلاش گسترده فرهنگ های مختلف جهان در شکل دهی به وضعیت جهانی است که در قالب مدل های مختلف می تواند صورت بگیرد.
دیگر پیامدها را این عده توسعه در تمامی ابعاد و وجوه، از میان رفتن فقر و بیکاری، تعمیق و گسترش مفاهیم دموکراسی، حقوق بشر، حقوق مدنی، تحکیم موقعیت نظام ارتباط جمعی در جهان، رفاه اقتصادی، آزادی سیاسی و برابری اجتماعی ذکر می کنند.
موافقان و مخالفان جهانی شدن
در میان مخالفان جهانی شدن مارکسیست ها، نئومارکسیست ها و بنیادگرایان اسلامی قرار دارند. به اعتقاد مخالفان این فرآیند اگر امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری باشد، جهانی شدن آخرین مرحله امپریالیسم است. این عده جهانی شدن را ابزار رشد سرمایه داری و ایدئولوژی منعکس کننده اراده سلطه جویی بر جهان تلقی می کنند.
به تعبیر اینان جهانی شدن به مفهوم واقعی آمریکایی سازی، غربی سازی و ظهور سرمایه سالاری در قالب جهانی شدن و ترجمان نوینی از استعمار کهن است و الگو های پیشنهادی غرب در واقع الگوهای سلطه و حاکمیت برجهان سوم است که اینک به صورت الگوهای فرهنگی و از طریق امپریالیسم رسانه ای تبلیغ می شود.
دلیل دیگر مخالفان جهانی شدن نگرانی است که این گروه به نابودی آداب و سنن ملی و بومی و در نتیجه این فرآیند دارند. به نظر این دسته جهان سوم به گونه ای یکسویه تولیدات فرهنگی غرب را دریافت می کند و ارزش های بومی در برابر ارزش های جدید قرار گرفته و مغلوب آنها می گردد.
البته مخالفان رادیکال جهانی شدن، نابودی آداب، سنن و فرهنگ ملی را با تعابیری چون مورد نفوذ و تهاجم قرار گرفتن یاد می کنند و معتقدند که غرب با برنامه ای مدون و با استفاده از ابزارهای قوی چون ماهواره و ارائه تولیدات فرهنگی اش، بخصوص از طریق آگهی ها و تبلیغات تجاری، فرهنگ بومی را مورد حمله قرار می دهد و این پروژه ای است که غرب جهت تسهیل و تعمیق تاراج منابع جهان سوم ابداع کرده است.
مخالفان، جهانی شدن را در قالب الگوی «مرکزـ پیرامون» مورد تحلیل قرار داده و بر این مبنا روند مزبور را تهدیدی برای کشورهای منزوی ، ضعیف و پیرامونی می دانند و معتقدند که این روند شکاف موجود میان این کشورها را تشدید خواهد کرد.
دلیل دیگر مخالفان به موضوعات دینی مربوط می شود. به اعتقاد اینان جهانی شدن ترویج دیدگاههای سکولاریستی است و آنچه که در کشورهای جهان سوم در معرض خطر است دین و اعتقادات دینی است. از نگاه مخالفان میانه روتر عدم تطابق ارزش های سنتی با ارزش های جهانی و حتی مفاهیم حقوق بشر می تواند منجر به بروز تضاد گردد.
اما از نگاه موافقان، جهانی شدن موجب برتری یافتن آداب و سنن می شود، چرا که در این عصر در نتیجه دادوستد، گفت وگو ها و مناظراتی که وجود دارد، از حالت اقلیمی و خصوصی به وضعیت جهانی در می آید که موجب پویایی و بالندگی آن است و ارزش های محلی بدین گونه امکان تجلی بیشتری در کنار دیگر ارزش ها و سنن و آداب می یابند.
اگر مخالفان جهانی شدن دنیای تیره و تاری از این عصر ترسیم می کنند که فقر، جنایات سازمان یافته، بیکاری و دیگر ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی گسترش می یابد، موافقان مدینه فاضله ای را متصور هستند که در نتیجه جهانی شدن پدید می آید. عصری که موجب رهایی کشورهای جهان سوم از نظام های غیر دموکراتیک و برقراری جامعه مدنی بین المللی می گردد.
در زمینه مذهبی نیز به اعتقاد موافقان، جهانی شدن موجب تحکیم اعتقادات و باورهای دینی می شود، چنانچه «رابرتسون» بر این باور است که «حداقل در دوره نسبتاً کوتاهی مذهب و مذهبیت تشدید می شود» هانتینگتون نیز معتقد است در عصر جهانی شدن گرایش به دین گریزی و سلطه سکولاریسم در نیمه اول قرن بیستم جهت خود را تغییر داده و رویکرد متفاوتی می یابد که با ارزش های غیر دینی سازگاری ندارد. در این دوران دیگر سخن از سازگار کردن دین با مقتضیات جدید نیست.
این نوزایی دینی تا حدودی به گسترش برخی ادیان در جوامعی که قبلاً پیرو آن دین نبودند، می شود و بخش عمده آن به جوامعی مربوط می شود که به دین سنتی جامعه خویش دوباره روی می آورند و آن را تقویت می کنند.