به گزارش خبرنگار مهر، اولین نشست از سری نشستهای بازخوانی داستانهای شاخص معاصر ادبیات ایران در قالب سی و یکمین نشست از سری نشستهای باشگاه کتاب تهران، با محوریت نقد مجموعه داستان «یکی بود یکی نبود» نوشته محمدعلی جمالزاده یکشنبه شب 7 بهمن با حضور حسین پاینده در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
پاینده در ابتدای این مراسم گفت: بسیاری، داستانهای کتاب «یکی بود یکی نبود» جمالزاده را اولین داستانهای کوتاه ایرانی میدانند. البته بسیاری هم که فرق داستان کوتاه و حکایت را نمیدانند، میگویند ما در سالهای دور حکایت داشتهایم که همان داستان کوتاههای ما هستند. این گروه متوجه نیستند که اصلا در ادبیات شاخهای به نام نظریه انواع داریم و آنجا بحث میکنیم که انواع و ژانرها چه معنی میدهند و چگونه اثر را بر این اساس طبقهبندی میکنیم.
داستان کوتاه، داستانی نیست که کوتاه باشد
وی افزود: مادربزرگها هم برای نوههایشان داستان تعریف میکنند ولی وقتی حرف از داستان کوتاه میزنیم، شکل خاصی از روایت را با شخصیتپردازی مشخص در نظر داریم. اصلا داستان کوتاه، داستانی نیست که کوتاه باشد بلکه این یک اسم است که معنی و ژانر خاصی را در بر میگیرد. در هر حال، منادی داستان کوتاه به عنوان یک ژانر در ایران، محمدعلی جمالزاده است. البته کارهایی هم قبل از او شده بود، مثلا مطالب «چرند و پرند» دهخدا در روزنامه صور اسرافیل زمینهساز این ژانر شده بود ولی بیتردید مجموعه داستان «یکی بود یکی نبود» اولین نمونه تمامعیار ژانر داستان کوتاه در ایران است.
این منتقد در ادامه گفت: این ژانر توسط نویسندگانی چون صادق هدایت، صادق چوبک، بزرگ علوی، جلال آل احمد و دیگران پروار شد و امروز بعد از حدود یک قرن از کاشته شدن این بذر در ادبیات فارسی، میتوانیم بگوییم که این نوع ادبی رشد کرده و با حال و هوای ادبیات ما انطباق پیدا کرده است.
در ادامه این برنامه، همانطور که قرار است روال این جلسات باشد، حامد نعمتی به عنوان یک منتقد جوان به نقد و بررسی مجموعه داستان «یکی بود یکی نبود» براساس نظریه فرمالیستهای روسیه پرداخت.
پاینده بعد از سخنان نعمتی که در ابتدای آن به مبهم بودن تاریخ تولد جمالزاده اشاره کرده بود، گفت: جالب است که تاریخ تولد پدر داستان کوتاه ایران را نمیدانیم. وای به حال تواریخ مربوط به چند سده قبلتر! آقای نعمتی نظریه فرمالیستهای روسی و آیرونی را برای نقد خود انتخاب کرد و من میخواهم از نظریه پسامدرن میشل فوکو درباره گفتمان و سوژهبودگی بگویم تا اشاره کنم که داستانی چون «فارسی شکر است» از این کتاب، فقط شرایط مشروطه را نمیکاود بلکه وضعیت امروز ما را بررسی میکند.
مواجهه با گفتارهای مختلف، روبرو شدن با ذهنیتهای مختلف است
نویسنده کتابهای مجموعه «داستان کوتاه در ایران» گفت: فوکو اصطلاح گفتمان را نه آنطور که زبانشناسان درک میکنند، در نظر ندارد. از نظر فوکو هروقت یک گویشور سخن میگوید یا گزارهای را بیان میکند، فقط زبان را به کار نبرده بلکه واقعیت را برساخته است. یعنی هر کسی در زمان صحبت کردن، گزینههای مختلف در میان دارد. فوکو میگوید این گزینهها یعنی طرز صحبت کردن هرکس و در واقع ادراک او از جهان را نشان میدهد. پس وقتی با گفتارهای مختلف مواجه میشویم، با ذهنیتهای مختلف روبرو شدهایم.
این منتقد در ادامه گفت: گفتمان، تبلور زبانی ذهنیت است. گفتمان معرفت میآورد و این یعنی شناخت از جهان. اگر در سازمان آموزش و پرورش بیانیهای منتشر شود و شرایط معلم نمونه اعلام شود، این بیانیه گفتمانی است و به قدرت متصل است. فوکو معتقد است معرفت با قدرت همراه است. یک حاشیه هم بزنم و بگویم که متاسفانه عدهای بدون اطلاعات تخصصی متون فوکو را ترجمه میکنند. ترجمه این متون سخت است چون فوکو، فیلسوف است. مثلا در ترجمههایی که از فوکو شده است، knowledge را «دانش» ترجمه کردهاند و اصلا درک نکردهاند که فوکو چه گفته است.
مولف کتاب «درآمدی بر ادبیات» افزود: در سلسله مراتب قدرت، من زمانی موفقیت دارم که به گفتمان مربوطه گردن بنهم. با رعایت گفتمان، وارد قدرت میشوید و با نقضاش از قدرت محروم میشوید و چه بسا تنبیه میشوید. به این ترتیب زبان هم وسیله ارتباطی نیست بلکه تنظیمکننده قدرت است. حالا به سراغ کلیدواژه سوژه برویم. سوژه کنشگری است که رفتارش براساس گفتمان صورت میگیرد. سوژه آن کسی است که براساس گفتمان عمل میکند. هر گفتمانی سوژههای تابع خودش را به وجود میآورد. در زمان ما حکومتها دیگر کمتر به خشونت آشکار متوسل میشوند و گفتمان به وجود میآورند. شهروندان هم در چارچوب همان گفتمانها عمل میکنند.
فوکو معتقد است مراوده زبانی، ریشه ایدئولوژیک دارد
پاینده ادامه داد: زبان، ترجمان سمبولیک گفتمان است. تفاوت زیادی وجود دارد بین این که شما بگوید: «سلام» یا «سلام عرض میکنم». مراوده زبانی، گویشگران را وارد فرایندی رمزی میکند. از اینجاست که فوکو نتیجه میگیرد مراوده زبانی، ریشه نظری و ایدئولوژیک دارد. منتقدان از این منظر میگویند در یک متن علمی، هم میتوان قدرت را دید. حالا با این توضیحات میتوانیم به داستانی چون «فارسی شکر است» از مجموعه داستان «یکی بود یکی نبود» جمالزاده بپردازیم که هم اسمش درباره زبان است و هم مربوط به کارکرد زبان است.
این نویسنده گفت: اگر «یکی بود یکی نبود» را از منظر فوکویی نگاه کنیم، بسیار قابل توجه است چون راویاش در شرایطی که میدانیم در زندان گیر افتاده است و میان شخصیت آخوند داستان و شخص فرنگی معاب قرار گرفته است. زبان در اینجا به دلیل بیگانگی شیخ و فرنگیمعاب به شدت برجسته میشود. شیخ از کلمات و عبارات عربی محض و فرنگی معاب هم از عبارات فرانسوی استفاده میکند. راوی هم میان ایندو مانده و خسته شده است چون حرف هیچکدام را نمیفهمد. شخصیت رمضان هم که وارد بازداشتگاه میشود، نماینده طبقه متوسط جامعه است که نه زبان این را میفهمد و نه زبان آن را.
دو طرف دعوای مشروطه را میتوان در داستان جمالزاده دید
وی افزود: نوشته شدن این داستان چند سال بعد از مشروطه، بسیار معنا دارد. در مشروطه هم دو گفتمان مشروعه و مشروطه وجود دارد که مشروعه را گروه متدینین مطرح کرده و مشروطه را روشنفکران طرفدار غرب مطرح میکردند. در این داستان هم پیداست که با آرایش دو نیروی سیاسی روبرو هستیم. نیروهایی که در مشروطه مقابل هم جبهه گرفته بودند، در این داستان از نظر زبانی مقابل هم ایستادهاند. در داستان «فارسی شکر است» جمالزاده، شخصیت، خلاصه گفتمان و بازنمایی گفتمان است. ناتوانی شخص فرنگی ماب از صحبت کردن با شیخ معمم حکایت از فاصلهای دارد که آن زمان یعنی در عصر مشروطه بین این دو کمپ ضد قاجار وجود داشت.
مولف کتاب «نقد ادبی و مطالعات فرهنگی» در بخش دیگری از سخنانش گفت: ادبیات کالبدشکافی فرهنگ و نیروهای تاریخ است. یعنی با خواندن متون ادبی، آن جنبههای ناپیدای تاریخ را متوجه میشویم. این داستان جمالزاده از آن جهت ارزش دارد که درباره گفتمانهایی است که هنوز هم نتوانستند با هم کنار بیایند و این انشقاق درونی، در مواجهه با بیگانگان برای کشورمان بهای سنگینی داشته است. به دوره ملی شدن صنعت نفت فکر کنید و بیاندیشید که اگر دکتر مصدق و آیتالله کاشانی ارتباطی بهتر از آنچه داشتند، میداشتند. در آن صورت چقدر بهتر میتوانستند مقاومت کنند و آیا در آن صورت، کودتای 28 مرداد میتوانست شکل بگیرد؟ اینها پرسشهایی هستند که ما با فاصلهگرفتن از آن سالها میتوانیم بپرسیم.
پاینده گفت: شخصیت رمضان در این داستان نماینده طبقه متوسط امروز جامعه ما است. برای این شخصیت فرق نمیکند چه کسی اصلاحطلب است یا چه کسی اصولگرا. این قشر بیشتر به فکر معیشت است. جالب است که در مهمانیها و گردهماییهای خانوادگی این گروه، وقتی مثلا مناظرهای سیاسی از تلویزیون پخش میشود، به هم میگویند اینها چه میگویند؟ و اینگونه پاسخ میدهند: نمیدانم. فکر میکنم دارند بحث میکنند.
این مترجم در ادامه گفت: براساس نظریه فوکو، داستان «فارسی شکر است» جمالزاده بر یک وضعیت فرهنگی که همچنان استمرار دارد، پرتوافکنی میکند. خلاصه کلام این که بیخود نیست تقریبا 92 سال بعد از انتشار این کتاب، امروز نسل جوانتری به این جلسه آمدهاند که روزگار جمالزاده را ندیدهاند. ادبیات اگر ما را به اندیشیدن وا ندارد، کارکردی ندارد. از عدم اتحاد هرچه بیشتر مصدق و آیتالله کاشانی صحبت کردیم. بگذارید از موضوع هستهای هم که اینروزها مانند همان موضوع نفت داغ است، هم بگوییم. ای تاسف بر روشنفکر یا هر فرد و گروه دیگری که متوجه نشود امروز در چه شرایطی قرار دارد. داستان جمالزاده تلنگری به ما میزند که حداقل امروز با تحلیل گفتمانهای موجود، اشتباه نکنیم چون کوچکترین اشتباهی بهای سنگینی برای کشورمان دارد.