به گزارش خبرنگار مهر، شهید حسن علیمردانی از خانواده ای با سه شهید، عاشقانه به شوق شهادت به جبهه رفت و در فرازی از وصیت نامه اش نوشت:" دوست دارم در صحنه جنگ، چندین نفر از دشمنان را از بین ببرم و سپس شهید شوم." و سرانجام در تنگه چزابه به آرزویش "شهادت" دست یافت.
شب آخر در آغوش گرم پدر
محمد علیمردانی فرزند شهید علیمردانی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار می کند: یک ساله بودم پدرم شهید شد از آن زمان چیزهای کمی به یاد دارم و تنها خاطرات روشنی که از آن روزها برایم مانده عکس هایی است که در آغوش پدرم گرفته ام.
وی می افزاید: شب آخر که پدر برای رفتن به جبهه آماده می شد همه خانواده با پدرعکس گرفتیم و من از همان شب در آغوش پدر عکسی به یادگار دارم.
فرزند شهید علیمردانی بیان می کند: یاد خاطرات که می افتم لحظاتی سختی برای من است، وقتی بابا شهید شد خواهر بزرگم شش ساله بود و من یک سال داشتم و خواهر کوچکمان هم به دنیا نیامده بود.
"همه چیز خوب است"
وی با بغضی فرو خورده ادامه می دهد: مادرم بدون حضور پدر و با حفظ آبرو ما را بزرگ کرد و برخی شبها پیاله ای ماست غذایمان بود که با نمک یا شکر می خوردیم.
فرزند شهید علیمردانی یادآور می شود: مادرم در قید و بند پول نبود و با حقوق دو هزار تومان در ماه چهار تا بچه را اداره می کرد و بسیار صبور و در برابر مشکلات زندگی قوی بود.
محمد علیمردانی از حال و روز مادرش، زنی که تمام عشق و زندگی اش رافدای وطن کرد برایم اینگونه بیان می کند: مادرم الان روی تخت است، پارکینسون دارد و قلبش را عمل کرده، دو تا زانویش هم از بین رفته اما وقتی کسی از احوالش می پرسد می گوید: "همه چیز خوب است".
غروبهای انتظار
فرزند شهید در بیان خاطره ای شیرین از دوران کودکی اش می گوید: تمام خاطرات خوب کودکیم تلخ است زیرا همه آنها در حسرت حضور مهربان و مقتدر پدر گذشت.
وی می افزاید: چهار، پنج ساله که شدم در کوچه با دوستانم بازی می کردم و بعد از ظهر دم غروب که می شد باباها از سرکار می آمدند و دست فرزندشان را می گرفتند و می رفتند و" من می ماندم منتظر".
وی در ادامه تعریف می کند: مدتی در کوچه تنها می ماندم، وقتی به خانه می رفتم بهانه نبود پدر را می گرفتم و مصرانه می پرسیدم "بابای من کجاست؟".
بابای شهید من بر نمی گردد
فرزند خلف سردار تنگه چزابه می افزاید: مادرم اوایل می گفت: "پدرت رفته مسافرت" می پرسیدم "پس چرا نمی آید"و بعد ها مادر گفت " پدرت شهید شده. "
فرزند سردار شهید آرام و دردمند می گوید: به مرور زمان فهمیدم شهادت همان مرگ است و" دیگر بابای شهید من برنمی گردد."
علیمردانی از زخم کهنه نبودن پدر می گوید: دوست داشتیم بابا بیاید دستمان را بگیرد و برایمان چیزی بخرد و این رابطه پدر و فرزندی حس دیگری است.
فرزند شهید می افزاید: این نبودن بابا زخمی است بر دلهای فرزندان شهید که هر وقت از آن سخن به میان می آید سر باز می کند و تازه می شود.
وی ادامه می دهد: همانطور که بعد از سالها خاطره روز عاشورا برای مردم زنده می شود برای مادر شهید هم هر بار بازگو کردن خاطرات فرزندش زخمی است که تازه می شود.
سردار جنگ مردی آرام در زندگی
فرزند شهید در خصوص سبک زندگی شهید می گوید: آنچه مادرم برایم تعریف کرده این است که سرداری که در جبهه تن دشمن از حضورش می لرزید و در جنگ سخت و محکم بود در خانه و در کنار خانواده انسانی آرام و مهربان بود.
علیمردانی ادامه می دهد: رابطه پدرم با مادر بسیار عاطفی بود و از دست دادن همسری اینگونه همراه، سختی دوری از او را چند برابر می کرد.
وی از قول همسر شهید علیمردانی می گوید: ایشان به من در کارهای خانه کمک می کرد و برای تفریح همیشه همراه خانواده بود.
وی می افزاید: شبهای جمعه برای دعای کمیل و شبهای چهارشنبه برای دعای توسل به حرم می رفتیم و با فامیل و بستگان هم رابطه خوبی داشتیم و رفت و آمدهایمان زیاد بود.
کارهای مردانه یک زن
فرزند شهید از رفتار خوب شهید با خانواده و همسرش اینگونه تعریف می کند: کانون خانواده ما در کنار پدر گرم بود و مادرم وقتی پدر بود آرامش داشت چون او حتی در آشپزی هم مادر را یاری می داد.
وی یادآور می شود: تصور کنید زنی را که در اوایل زندگی مردی چنین همراه و خانواده دوست را از دست می دهد و تبدیل می شود به زنی قوی که کارهای مردانه را هم در خانه خودش انجام می دهد.
وفاداری به پاس مهربانی های همسر
علیمردانی می افزاید: حاج خانم هنوز هم به عشق بابا زندگی می کند، یادم می آید بعد از شهادت پدرم عموی ایشان به دیدن مادرم آمد و گفت "ما بچه هایت را نگه می داریم تا تو بتوانی ازدواج کنی"، مادرم آنقدر گریه کرد تا از هوش رفت.
فرزند شهید با لحنی محکم می گوید: مادرم پای همان مهربانی نشست، پای محبت های بی دریغ شهید علیمردانی هنوز هم نشسته است.
مادر دیوارهای خانه را ساخت
وی ادامه می دهد: پدرم در زمان جنگ همه چیز را برای سپاه فروخت و در خانه ای اجاره ای ما را ساکن کرد و در نبود پدر مادر دیوارهای خانه اش را خودش ساخت.
فرزند سردار شهید از رشادت های پدر در تنگه چزابه" تنگه علیمردانی " اینگونه تعریف می کند: امام پیام داده بودند چزابه نباید سقوط کند و پدر در خط اول جنگ بود درتنگه چزابه جایی که رهبر در مورد آن به خاطر خلق حماسه های فراوان فرمودند "تنگه چزابه را باید تنگه جزابه خواند."
تنگه چزابه را "تنگه علیمردانی" بگویید
علیمردانی می افزاید: هیچ جای جنگ به اندازه تنگه چزابه دشمن آتش تهیه نریخت و صالح شریف همرزم شهید می گوید که در سنگر در تنگه چزابه چند تایی باقی مانده بودیم و نمی توانستیم از شدت آتش تهیه دشمن سر بلند کنیم اما سردار علیمردانی با قامت راست و ایستاده در خط راه می رفت.
وی از بیان همرزم شهید می گوید: در تنگه چزابه شهید در خط راه می رفت و شهدا را می بوسید و چشم هایشان را می بست به او گفتم: " علیمردانی چه دستور می دهی؟"
استقامت برای دفاع از وطن
وی می افزاید: شهید خندید و گفت: " دشمن باید بیاید از روی سر ما رد شود ما در نقطه حساسی از تاریخ هستیم و حفظ وطن و چشم سی میلیون ایرانی به دفاع و ایستادگی ما دوخته شده، اماممان هم پیام داده و ما باید استقامت کنیم."
فرزند سردار شهید می گوید: امیر سپهبد صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، بعد از شکست عراق، در جمع افرادی که در تنگه مستقر بودند می گوید که" دیگر کسی به این تنگه، چزابه نگوید، بلکه به یاد رشادت و شهادت شهید علیمردانی که مردانه مقاومت کرد و در اینجا به شهادت رسید به این تنگه،" تنگه شهید علیمردانی" بگویید."
وی می افزاید: این تنگه به نام حماسه فرزندان خراسان است و کسانی مانند شهید علیمردانی که در آن تنگه مقاومت کردند و حرف ما این است که حرف امام در نامگذاری این تنگه روی زمین نماند.
فرزند سردار دلاور اسلام در خصوص ولایت پذیری شهیدان بیان می کند: همه شهیدان و شهید علیمردانی اگر در این برهه از زمان بودند باز هم پیرو راستین ولایت بودند.
مستندی که ساخته نشد
وی با ابراز امیدواری در معرفی بیشتراین سردار شهید می گوید: در دیدار رهبر معظم انقلاب با مادرشهید در سال 80 ایشان فرمودند" حاج خانم فرزند شما پاسدار نمونه کشور بود" و مادر شهید به شوخی گفت: "اگر اینطور است چرا یک بار هم تصویری از پسرم در صدا وسیما ندیده ام" و حضرت آقا دستور دادند که مستندی از زندگی شهید علیمردانی ساخته شود که پس از گذشت 10 سال هنوز این اتفاق نیفتاده است.
خانواده ای با سه شهید
فرزند سردار شهید علیمردانی با اشاره به اینکه خانواده علیمردانی سه شهید تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کرده است می افزاید: نمی دانم سه شهیدعلیمردانی، شهید نبودند که نشان ایثار سه شهید به این خانواده تعلق نگرفت.
وی تاکید می کند: ما هیچ چشمداشت مادی نداریم و تنها ثبت معنوی این شهیدان برایمان ارزشمند است، البته بنیاد شهید در پاسخ ما گفته باید پدر ومادر شهیدان زنده باشند تا این نشان به خانواده اهدا شود.
"شهید" رفت و "ما" ماندیم
شهید حسن علیمردانی در سال ۱۳۲۳ در یکی از روستاهای فریمان چشم به جهان گشود و از همان کودکی با کار و تلاش کمک خانواده اش بود.
او در 27 سالگی ازدواج کرد وحاصل زندگی اش چهار فرزند است که بعد از گذشت 25 سال از شهادت او 13 نوه اش پا به دنیا گذاشته و مادر و پدرش نیزبه او پیوسته اند.
شهید رفت و تنها خاطره رشادتها و افتخار قهرمانی هایش است که گاهی آتش شوق را در دل فرزندانش روشن می کند و گاهی حسرت از دست دادنش را در دلشان شعله ور می سازد.
یادمان باشد که علیمردانی ها در تنگه چزابه زیر باران آتش دشمن ایستادند و همسرانشان بعد از شهادت آنها مردانه در میدان زندگی جنگیدند تا ما در سایه حکومت اسلامی برای اهداف بلندشان یعنی سرفرازی ایران و پیروی از ولایت فقیه از پای ننشینیم.
.....................
گزارش :زهره رنگ آمیز