خطبه سی و ششم نهج البلاغه خطبهای است که امام علی(ع) براى اعلام خطر به خوارج نهروان در مورد اشتباهاتشان ایراد فرموده است»[1][2][3] نکند بى دلیل کشته شوید! شما را از این بیم مىدهم: نکند بدون دلیلى از پروردگارتان و با دستى تهى از مدرک روشن، جسد شما در کنار این نهر و در این گودال بیفتد.[4] دنیا شما را در گمراهى پرتاب کرده و مقدراتى (که به دست شما فراهم شده) شما را آماده مرگ ساخته است. من شما را از این حکمیت نهى کردم، ولى با سرسختى مخالفت نمودید و فرمان مرا پشت سر انداختید تا به دلخواه شما تن در دادم! ای گروه کم عقل! و اى کم فکرها! من کار خلافى انجام نداده بودم و نمىخواستم به شما زیان برسانم.
خوارج عده ای از سپاهیان امام علی(ع) بودند که در آغاز از معاویه و عمرو عاص فریب خورده و با پیشنهاد حکمیت از طرف معاویه موافقت کردند، و امام(ع) را به قبول آن وادار کردند، ولی پس از آنکه قرارداد آتش بس و آیین نامه حکمیت به امضای طرفین رسید، آنان که تازه به اشتباه خود پی برده بودند، به جای آنکه خود را نکوهش کنند و از امام(ع) عذر بخواهند، مرتکب اشتباه بزرگتری شده و حکمیت را از اساسا مردود دانسته و آنرا مخالف با حکم خدا انگاشته، ارتکاب آنرا مایه شرک و کفر اعلان کردند. از این رو از امام(ع) خواستند که از کرده خود توبه کند و عهدنامه آتش بس را نقض کرده، جنگ با معاویه را از سر گیرد.
امام(ع) در برابر آنان ایستاد و یادآور شد که اولا: برداشت آنان از حکمیت نادرست است، زیرا آنچه حکم قرار داده شده افراد نیستند، بلکه قرآن کریم است و خداوند دستور داده است که در منازعات به قرآن و پیامبر رجوع شود، رجوع به قرآن به این است که به حکم آن گردن نهیم. و رجوع به پیامبر صلی الله علیه و اله به این است که به سنت او عمل کنیم. هر گاه طبق قرآن و سنت پیامبر داوری شود، حق با ما خواهد بود.
ثانیا: حکمیت از اساس مخالفت با قرآن نیست. اشتباهی که رخ داده این بوده است که در شرایطی که سپاهیان امام(ع) در چند قدمی فتح و پیروزی بودند، طرح آتش بس و حکمیت، واقع بینانه نبود و آن حضرت نیز مخالفت خود را با آن اعلان کرد، و این خوارج بودند که قبول آنرا به امام(ع) تحمیل کردند. ثالثا: شکستن عهد و میثاق با نص قرآن کریم و تعالیم اسلامی مخالف است، و تا طرف مقابل آن را نقض نکرده است، شکستن آن روا نیست، لکن آنان همچنان بر درخواست و رأی خود پافشاری کردند و امر تحکیم را برخلاف حکم خداوند و قبول آنرا گناهی بزرگ و مایه شرک می دانستند و آنگاه که امام(ع) با سپاهیان خود از صفین رهسپار کوفه گردید، آنان در مکانی به نام حروراء اقامت گزیده و وارد کوفه نشدند و شبث بن ربعی را به عنوان فرمانده جنگ و عبد الله بن کواء را به عنوان امام جماعت انتخاب نموده، توافق کردند که کارها به صورت شورایی انجام شود و امر به معروف و نهی از منکر را شعار خود ساختند.
مهمترین عامل پیدایش فرقه خوارج، کوتاه فکری و ساده اندیشی و کج فهمی آنان بود که موجب شد اولا: آیه قرآن «ان الحکم الا لله » را نادرست تفسیر کرده، حکم به معنای قانون و برنامه حکومت را با حکم به معنای فرمانروایی و داوری اشتباه کنند، و در نتیجه حکمیت را مخالف قرآن بدانند. ثانیا: ارتکاب گناه را موجب شرک و کفر دانسته، کسانی را که به حکمیت رضایت داده بودند، مشرک و کافر بشمارند.
امام علی(ع) آنگاه که خوارج شعار «ان الحکم الا لله» را سر می دادند، فرمود: «کلمة حق یراد بها الباطل، نعم لا حکم الا لله، و لکن هؤلاء یقولون لا امرة الا لله و لا بد للناس من امیر بر و فاجر» سخن حقی است که معنی باطلی از آن اراده شده است. آری، حکم (قانون) مخصوص خداوند است، ولی این گروه (خوارج) می گویند: امارت و رهبری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به امیر و رهبر نیاز دارند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار (یعنی حتی اگر فرمانروای نیکوکار وجود نداشته باشد، وجود فرمانروای ناصالح از هرج و مرج بهتر است) و در جای دیگر پس از اشاره به ماجرای حکمیت و اینکه او در آغاز با آن موافق نبود، و خوارج آن را تحمیل کردند، خطاب به آنان فرمود: «و انتم معاشر اخفاء الهام، سفهاء الاحلام: شما جمیعتی سبک عقل و نابخردید.»
توضیحها
[1] بعضى از قسمتهاى این خطبه را طبرى در تاریخ خود جلد 6 آورده است. (مستدرک و مدارک نهج البلاغه، صفحه 243) و در شرح ابن ابى الحدید جلد 2 صفحه 283 آمده است که این خطبه را امام روز نهروان در برابر خوارج ایراد فرمود.
[2]«نهروان» نام دامنه نهرى است در نزدیکى کوفه و در کنار آن صحراى «حروراء» واقع است و به همین مناسبت خوارج نهروان را «حروریه» نیز مىگویند. رئیس این گروه گمراه «حرقوص بن زهیر سعدى» است که به «ذو الثدیة» ملقب بوده است. (شرح نهج البلاغه عبده ذیل خطبه)
[3]ابن ابى الحدید مىنویسد: اخبار و روایات در حد تواتر است که خداوند به قاتلان و کشندگان خوارج وعده ثواب داده است. و این سخنان از زبان پیغمبر(ص) نقل گردیده است. ازجمله اینکه در اخبار صحیح و مورد اتفاق رسیده است: هنگامى که پیغمبر(ص) اموالى را تقسیم مىفرمود کسى به او گفت عدالت را مراعات کن! پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: مراعات کردم. او باز هم جمله اول را تکرار کرد. پیامبر(ص) فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را مراعات نکنم چه کسى مراعات مىکند؟ عمر بن خطاب از پیامبر(ص) اجازه خواست تا گردن این شخص را بزند. فرمود: وى را رها کن! از او اقوامى برمىخیزند که از دین خارج مى شوند و آن هنگامى است که بین مردم تفرقه افتاده باشد، نماز و روزه شما در برابر نماز و روزه آنها(ظاهرا) ناچیز مىنماید قرآن را مىخوانند ولى به آن عمل نمىکنند.
در مسند «احمد حنبل» از قول «مسروق» آمده است که عایشه از من پرسید. از «مخدج» چه خبر دارى؟ گفتم على بن ابیطالب(ع) او را در نهروان کشت. عایشه گفت: براى این گفته شاهد اقامه کن، من افرادى را براى شهادت آوردم. پس از آن به او گفتم تو را به صاحب این قبر (قبر پیغمبر(ص)) قسم مىدهم درباره او چه شنیدهاى؟ گفت: پیغمبر(ص) مىفرمود: «انهم شر الخلق و الخلیقه، یقتلهم خیر الخلق و الخلیقه و اقربهم عند اللهوسیلة: «آنها بدترین مردمند که بهترین مردم و نزدیکترین افراد به خدا آنها را خواهد کشت.» (شرح ابن ابى الحدید، جلد 2 صفحه 265 و267)
[4]«باثناء هذا النهر» این جمله اشاره به یک خبر غیبى است در این مورد مطالب فراوانى نقل شده است ازجمله: یکى از اصحاب امام(ع) که پیشاپیش لشکر بود خدمت امام(ع) رسید و بشارت داد که خوارج با شنیدن آمدن شما از نهر گذشتهاند. امام سه بار وى را سوگند داد که «از نهر عبور کردهاند» جواب داد آرى امام(ع) فرمود: «و الله ما عبروا و لن یعبروا و ان مصارعهم لدون النطفة و الذى فلق الحبةو برء النسمة لن یبلغوا الاثلاث و لا قصر بوازن حتى یقتلهم الله: به خدا سوگند عبور نکردهاند و هرگز عبور نخواهند کرد میدان کشته شدن آنها این طرف نهر خواهد بود سوگند به خدائى که دانه را شکافته و انسانرا آفریده پیش از آنکه به«اثلاث» (نام محلى است) و «قصر بوازن»- برسند خداوند آنها را خواهد کشت» جوانى مىگوید: با خود گفتم او خبر از غیب مىگوید؟ اگر پس از رسیدن مشاهده کردم خلاف است نیزه خود را در چشمش فرو خواهم کرد آیا ادعاى علم غیب مىکند.
ولى هنگامى که به نهر رسیدیم دیدیم همه شمشیرها را شکسته و آماده جنگ ایستادهاند، جوان از اسب پیاده شد و عرض کرد اى امیرمؤمنان تا هم اکنون درباره تو شک داشتم و الان به سوى تو و خدا بازگشتهام مرا ببخش امام(ع) فرمود: «ان الله هو الذى یغفر الذنوب»: تنها خدا گناهان را مىبخشد! استغفار کن هنگامى که لشکر امام(ع) با خوارج روبرو شدند. فرمود: جنگ را با آنها شروع نکنید، آنها لشکر امام(ع) را تیرباران کردند جریان را به امام گزارش دادند. فرمود: دست به جنگ نزنید، خوارج براى بار دوم حمله نمودند باز هم امام آنها را از پاسخ متقابل باز داشت، و چون بار سوم حمله نمودند، فرمود: «الان طاب القتال احملوا علیهم: :هم اکنون جنگ بىاشکال است حمله کنید.» و نیز فرمود: «لا یقتلا منکم عشرة و لا یسلم منهم عشرة: از شما 10 نفر کشته نگردد و از آنها 10 نفر باقى نماند، بعد از پایان جنگ معلوم شد 9 نفر از اصحاب امام(ع) شهید شدهاند و از آنها 8 نفر جان به در بردهاند.» (شرح ابن ابى الحدید اقتباس از ص 271-280 جلد 2)