به گزارش خبرنگار مهر، یکی از گرایشهای قوی در انسان، میل به قدرت یا قدرت طلبی است كه از نخستین سالهای زندگی انسان ظهور میكند و به اندازه ای كه زمینه قدرت نمایی برای ما فراهم باشد، این گرایش فعال میشود و اعمال و رفتار را جهت میدهد. یكی از گرایشات فرعی و منشعب از گرایش اصیل قدرت طلبی، مقام خواهی یا جاه طلبی است. كسانی كه مقام میخواهند به خاطر این است كه دیگران زیر سلطه و تحت فرمان آنها باشند تا از كار و رفتار آنان در جهت منافع و مقاصد خودشان بهره ببرند یا دلهای دیگران مسخر آنها باشد. البته، غالب روانشناسان، حب جاه و تمایل به محبوبیت و احترام را از مقولات دیگری حساب میكنند. در گفت و گو با آیت الله محسن غرویان، عضو هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) العالمیة و استاد حوزه و دانشگاه ابعادی از این موضوع بررسی شد که اکنون از نظر شما می گذرد.
*قدرت طلبی، چه در سطح فردی و چه در سطح گروهی و حزبی چه آثاری می تواند برای جامعه داشته باشد؟
اگر بخواهیم از دیدگاه انسان شناسی به این قضیه نگاه کنیم، انسانها نسبت به یکدیگر ذاتا نوعی رقابت و حسادت دارند و زمینه این رقابت و حسادت، هم قدرت طلبی است، یعنی هر شخصی می خواهد که قدرت مطلقه و همه ثروتها در اختیار او باشد. ثروت هم از آن حیث که نوعی قدرت می آفریند مورد طلب انسانهاست. این خصایص در همه انسانها هست و قدرت طلبی حد توقف ندارد؛ یعنی در حد خاصی تمام نمی شود. از این جهت وقتی بین انسانها این رقابت شدید شود درگیری و تنازع ایجاد می کند و منجر به نزاع و دعوا خواهد شد؛ چه در فرد باشد و چه در گروه و حزب باشد، چون حزب و گروه هم از نظر فلسفی وجود حقیقی ندارد و وجود حقیقی از آن افراد است. به هر حال حزب را یک سری افراد اداره می کنند و نهایتا به همان افرادی که در حزب هستند و سران حزب و گروه ها بر می گردد. این قدرت طلبی نهایتا منجر به منازعه و کشمکش می شود و منازعه و کشمکش هم ابتدا در حد لفظ است و بعد به خیابان کشیده می شود و جنگ داخلی هم درست می کند؛ مگر اینکه اخلاق حاکم باشد. اخلاق به مثابه ترمز و کنترل کننده است که جلوی هواهای نفسانی و قدرت طلبی را می تواند بگیرد. از این جهت است که ما دائما اصرار می کنیم در مصاحبه ها، گفتگوها و نوشته ها برای اینکه باید اخلاق بر نظام حکومت و نظام سیاست و قدرت و مدیریت حاکم باشد و الا جامعه دچار آسیب می شود.
*براساس اصول دینی کسب قدرت توسط افراد و تلاش برای ماندن در قدرت در چه صورت ارزشمند است؟
بنده در مقالات و گفتگوهای مختلف این را توضیح دادم که اگر قدرت به عنوان هدف قرار گیرد آسیب آفرین است و همان طور که اشاره کردم منجر به منازعه خواهد شد اما اگر قدرت به عنوان ابزار تلقی شود یعنی نگاه ما به قدرت، نگاه ابزاری باشد برای هدفی اخلاقی و معنوی و انسانی اشکالی ندارد. ما از قدرت به عنوان ابزار استفاده می کنیم و همچنین در اینجا تعیین کننده همان اخلاق و معیارهای اخلاقی است تا انسانی بتواند قدرت را به عنوان ابزار برای خودش تلقی کند و نه هدف و البته این مسأله خیلی ظریف و ناپیداست. هر کسی که به دنبال قدرت است می تواند ادعا کند که من برای هدف متعالی دنبال قدرت هستم و در لفظ اظهار نکند، ولی در باطن هدفش نفسانی و قدرت طلبی باشد. این مسأله دیگر مسأله باطنی و روحی و پنهان است، البته از قرائن رفتاری ما می توانیم تا حدودی تشخیص دهیم که کدام فرد قدرت را به عنوان ابزار استفاده می کند و کدام یک قدرت طلب است به همان معنای منفی و دنبال ریاست و قدرت و اشباع هوای نفسانی قدرت طلبانه خودش است.
*به نظر شما رویکرد و شیوه درست کسب و انتقال قدرت در یک نظام اسلامی باید چگونه باشد؟
بنده معتقدم ریشه همه اینها به تقوای الهی و اینکه واقعا چقدر تقوا و خداترسی بر نفس انسان حاکم باشد بر می گردد، ولی راهکارهای عملی هم توزیع قدرت است. به این معنا که تمرکز قدرت روی یک شخص یا گروه نباشد چون قدرتهای مختلفی وجود دارد و همه اینها نباید در شخص یا گروهی متمرکز باشد. یکی از شاخص های نظام مردم سالاری هم همین است، یعنی در نظام مردم سالاری دینی باید قدرت توزیع شود و مردم همه مشارکت داشته باشند. برای مردم ارزش قائل شویم و رأی و نظر مردم و مشارکت مردم در مسائل سیاسی، اقتصادی مهم باشد. اینها می تواند از تمرکز قدرت جلوگیری کند. راهکارش همین است که ما سازوکاری برای توزیع قدرت داشته باشیم. مثلا مسأله تفکیک قوا یک فرآیند خوبی و سازوکار مناسبی است که همه عقلای عالم پذیرفتند و در اسلام هم آمده که «من استبدّ برأيه هلك» هر کسی استبداد رأی داشته باشد هلاک می شود. جلوگیری از استبداد به این است که بتوانیم از تمرکز قدرت جلوگیری کنیم.
*به نظر شما آسیبهای کسب انتقال قدرت در کشور ما چیست؟
به سه آسیب مهم اشاره می کنم: یک انحصارگرایی و انحصارطلبی است. نوعی روحیه انحصارطلبی در جامعه ما وجود دارد یعنی هر شخصی در هر رشته ای که تلاش می کند فکر می کند که فقط او در جامعه زندگی می کند و احترامی برای دیگران قائل نمی شود و همه چیز را برای خودش می خواهد و یا فکر می کند که خودش از دیگران بهتر می فهمد و خود بهتر از همه می تواند مدیریت کند. به هر حال تنها خودش مطرح است. این خودطلبی و انحصارطلبی برای شخص یا گروه مخصوص به خود یکی از آسیبهاست که در جامعه ما وجود دارد، حتی در مسائل دینی وعلمی گاهی ما بعضی از افراد را می بینیم که فکر می کنند نظریه و تئوری آنها در مسائل دینی فقط و فقط درست است و بقیه همه اشتباه می کنند. همه منحرف هستند و از مسیر اسلام خارج هستند. این یک آسیب بسیار بزرگ مشهود در جامعه ماست که باید برطرف شود.
آسیب دوم جنگ قدرت و رقابتهای شدید در حد منازعات است که نمونه های آنرا در بداخلاقی های اخیر در جامعه مشاهده می کنیم. آسیب سوم هم رویگردانی ملت از حاکمیت است، یعنی وقتی منازعات و جنگ قدرت در جامعه زیاد می شود، آن وقت ملت پشتیبانی خودش را بر می دارد و رابطه دولت و ملت ضعیف می شود.