وضعيت فعلي ادبيات داستاني را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
تا قبل از انقلاب ، ادبيات داستاني مطرح ، محدود به معدود نويسندگاني مي شد كه تلاش مي كردند خود را به راس هرم اين شاخه از ادبيات برسانند و حاصل اين تلاش بر جاي ماند و ماندگار گرديد.
سال هاي انقلاب و جنگ ، دگرگوني هاي خاص خود را به وجود آورد و باالطبع مدتي برخي نويسندگان قبل را به تماشا وا داشت كه چگونه و در كمال ناباوري تاريخ كشور با برگ هاي حادثه در حادثه ورق مي خورد و شكل رنگيني به خود مي گيرد ، با فروكش كردن جنگ و بازگشت آرامش نسبي ، چشمه هاي گوناگون هنري و از آن جمله هنر داستان نويسي رفته رفته فرم فوراني پيدا كرد و نويسندگان جوان هم دوش با نويسندگان با تجربه وارد اين حوزه شدند.
بدون شك انقلاب و جنگ ، هول و هراس و استرس زيادي را در ذهن و روح جامعه وارد مي كرد و هر كس در هر شرايطي متاثر از پي آمدهاي بر جاي مانده ... اندوه خيل عظيم شهدا و جانبازان ، خسارات مادي و ساير عواملي كه وجود داشت ، آهنگ حركت اهل قلم را تند تر كرد و داستان ها نوشتند ، آن گونه كه مطبوعات تغذيه شدند و معني گرفتند و همين مايه قوت گرفتن ناشران فرهنگ دوست و فرهنگ ساز گرديد.
آن چه كه از تحقيق و تفحص در كار ادبيات داستاني مزبور بر مي آيد ، تاخت و تاز نويسندگان با تجربه و جوان اين ميدان است كه شگردهاي متنوع ادبيات داستاني را به محك گذاشتند |
در چنين دوره اي به قول بعضي از دوستان اهل قلم دوران گذار ، نويسندگان نسل گذشته گاه در حسرت و سوز ميراث غني و ارزشمند گذشتگان هستند كه كم رنگ شده ، و نسل جديد و جوان گاه غافل و بي خبر از كم و كيف آن مواريث ، در طلب مطلوب نويسندگان غرب زمانه را به تجربه نشسته و عرصه تاخت و تاز از ساده گويي "شهرزادي" گرفته تا پيروي از كشف و كار "جيمز جوئيس" ،" فاكنر"، "ماركز " و" بورخس" و . . . فرقي نمي كند ، عرصه تجربه است، سوراليسم يا جريان سيال ذهن ، رئاليسم جادويي يا مبهم نويسي يا پست مدرنيسم فرقي نمي كند.
يا نه ، بهتر است كه اميدوارانه تر بگوييم ، اين تاخت و تاز كوششي است براي راهيابي ، راهي كه پاسخ گوي مخاطب امروز باشد ، مخاطبي كه در دنياي امروز سرگردان است و ياري مي طلبد ، نه مي خواهد از مزاياي تجلي مدرنيسم دور بماند و نه دوست دارد ارزش هاي هويتي خودش را از دست بدهد !
و البته نگاه تيز بين و مو شكاف نويسندگان امروز ، مي بيند ، مي شنود و خوب حس مي كند . انعكاس و بازتاب چنين دريافتي در دوران گذار و انتظار نويد بخش است كه تعداد نويسندگان شاخص ادبيات داستاني بيش از تعداد انگشتان دست است و به قول حافظ : كس ندانست كه منزلگه معشوق ، كجاست اين قدر هست كه بانگ جرسي مي آيد
" نقد" تا چه اندازه در ادبيات داستاني ، صاحب جايگاه و اهميت است؟
سوال بحث انگيزي است ، اولين نكته اي كه به ذهن مي آيد ، عدم نقد پذيري ما ايرانيان است ، شايد علت آن عدم وجود نقد سالم و ارزشمند باشد . امروز با وجود گسترش دامنه ادبيات به ويژه در بخش شعر و داستان ، خلاء منتقدان زبده به خوبي احساس مي شود ، در اين وضعيت ، اگر گاه نقدي در كتابي يا نشريه اي مي خوانيم گذشته از كم و كيف آن ، خود نعمتي است ، گرچه جاي نقد حرفه اي راپر نمي كند و غالبا نه گشاينده گره هاي اثر است و نه تاثير گذار بر صاحب اثر ، و چنانچه هنرمند تحمل ضربه هاي حساب نشده را نداشته باشد ، بعيد نيست كه مشكل برخورد موسي بر شبان پيش آيد :
گفت اي موسي ، دهانم دوختي ، وز پشيماني ، تو جانم سوختي . . . اما ممكن است عكس مورد فوق هم پيش آيد و آن تعريف و توصيف بي جاست كه در درجه اول نمي توان آن را نقد به حساب آورد و در مرحله بعدي ممكن است بر غرور كاذب نويسنده دامن زده و او را از جايگاه اصلي خود دور سازد و به ناحق بر سكوي بالاتري بنشاند كه در اين صورت باز هم اثر تخريبي تعريف و تمجيد نا مناسب كمتر ازكوبيدن نيست . ناقد بايد چنان مسلح به سلاح علم و دانايي در امور مربوط به خودش ظاهر شود كه در صورت ارتكاب خطا مانند نويسنده مشهور فرانسوي " آندره ژيد" شجاعت اعتراف و عذرخواهي داشته باشد ، حال اگر ويژگي هاي ديگر منتقد را ذكر كنيم در مي يابيم كه چرا در كشور ما نقد هنوز نتوانسته جايگاه واقعي خود را پيدا كند .
رويكرد مخاطبان عمومي به ادبيات داستاني تا چه اندازه رضايت بخش است ، آيا هنوز در نسل ها عطش خواندن كتاب هست؟
در پاسخ به سوال اول ، به اين نتيجه رسيديم كه عرصه ادبيات داستاني فراخ و گسترده شده و نويسندگان اين حوزه دوران محك و تجربه را مي گذرانند ، از همين زاويه مي شود پاره اي از مسائل مربوط به مخاطب را تا اندازه اي شناخت ، اهل مطالعه در اين بخش به دو گروه عمده تقسيم مي شوند ، گروه اول دست اندركاراني هستند كه مشتاق و منتظر مي كوشند تا از تازه هاي كتاب بي خبر نباشند و پس از اطلاع ، با صبر و تامل و جست و جو ارزش كتاب را در مي يابند . اين گروه به دليل ارتباط مستقيم و يا غير مستقيم با وضعيت نشر و شناخت نويسنده ، معمولا انتخاب درستي دارند و اثري را كه بررسي مي كنند ، چنانچه خواسته هاي فكري خود را در آن ببينند ، مبلغ و بلند گوي كتاب مي شوند و تا اين بوق و كرنا به گوش ديگران برسد ، زماني مي گذرد، بدين جهت گروه مذبور ، قابل توجه هستند و بر گروه دوم تاثير مي گذارند .
گروه دوم در اصل ، مخاطب عام هستند و اكثريتي را تشكيل مي دهند ، اين گروه در انبوه آثار منتشر شده براي انتخاب سرگردانند و نهايتا از خريد خود ناخوشنود .
اين گروه توقع دارند در زمانه انفجار اطلاعات و غوغاي تنش هاي فكري ، اهل تفكر بر معظلات فكري آن ها گره گشا باشند و هنگامي كه متوجه مي شوند كتابي را كه دلبسته اش بودند ، فقط ظاهر و ساختاري فريبكارانه دارد و خالي و عاري از انتظارشان است ، فرياد و فغانشان در مي آيد كه دريغ از زمان از دست رفته ! اينان به حق توقع دارند چنان چه با مطالعه كتاب ، به بينش تازه اي دست نمي يابند ، حداقل ، سبب تسلاي خاطرشان گردد كه اگر اين مورد هم برآورده نشود ، اين گروه از مخاطبان كاملا از دست خواهند رفت.
"ادبيات جنگ" از عهده و قلم عاشقان جان بر كفي بر مي آيد كه جنگ را با تمام وجود لمس كرده اند و با حضور فعال در جبهه ها از نزديك شاهد جان بازي ها و شهادت بوده اند و يا سايه جنگ را بر سر خود حس و درك نموده اند |
پايگاه مطبوعات يكي از موثرترين مراكز انتقال و گسترش فرهنگ پوياي كشور هستند كه به طور مستمر و جاري مسئوليت اطلاع رساني را به عهده دارند ، بر هيچ كس پوشيده نيست جامعه اي كه از مطبوعات متنوع و زيادتري برخوردار است سير مطالعاتي و تحرك فرهنگي درآن رشد چشمگيري مي يابد و بر روند تحولات ، تاثير مثبت مي گذارد ، گوشه اي از اين اطلاع رساني مربوط به ادبيات است ، قطعا اهل جرايد به اين باور جلال آل احمد رسيده اند كه " اصيل ترين اسناد تاريخي هر ملتي ادبيات است ، مابقي جعلي است"
شاخه اي از ادبيات امروز را بخش داستان نويسي پر مي كند كه آثار آن توسط انديشمندان و سوخته دلان هنرمند به عرصه ظهور مي رسد تا هويت فرهنگي جامعه خويش را به ثبت رسانند و آمال و آرمانشان را مكتوب كنند ، خوشبختانه دست اندركاران امروز مطبوعات ، خود از اهالي قلم هستند و بر مباحث ادبيات و فرهنگ وقوف دارند ، مثلا كمتر روز يا هفته ايست كه شرح حال يا اثر نويسنده اي داخلي يا خارجي را در نشريات مختلف نبينيم كه البته اميدوار به تداوم اين روند مناسب هستيم و بسيار نيكوست كه اين پشتوانه تبليغاتي براي نوقلمان هم فراهم آيد تا بيشتر خودشان را باور و بارور كنند .
بدون تعارف ، بفرماييد كه نويسندگان ايراني درادبيات جنگ و آن چه امروز به اين عنوان شهرت يافته و جهان شمول نيز هست ، تا چه ميزاني سهم دارند ، آيا كارهاي موفقي در اين زمينه خلق شده يا صرفا براي رفع تكليف بوده است؟
"ادبيات جنگ" از عهده و قلم عاشقان جان بر كفي بر مي آيد كه جنگ را با تمام وجود لمس كرده اند و با حضور فعال در جبهه ها از نزديك شاهد جان بازي ها و شهادت بوده اند و يا سايه جنگ را بر سر خود حس و درك نموده اند .
در اين زمينه مي خوانيم و مي شنويم : نويسندگاني موفق هستند كه عملا تجربه نوشتن داشته اند ، به عنوان مثال مي توان از "ارنست همينگوي" ، " داستا يوفسكي " ، " تولستوي" و برخي ديگر نام برد كه اكنون جاي اين بحث نيست ، نكته مهم ، حس و بينش واقعي نسبت به موضوع جنگ است كه به همين اشارت كوتاه بسنده مي كنم .
بر اساس حرف جلال آل احمد ، براي ثبت و ضبط تاريخ ، تاريخي بايد طي شود تا كنجكاوي را بر انگيزد و نويسندگان آن دستي بازتر داشته باشند ، به طور مثال ، تاريخ انقلاب اكنون نوشته شده است و باز هم نوشته خواهد شد ، شاهد هستيم كه اين تاريخ براي مردمي كه خودشان در آفرينش انقلاب نقش داشته و سبب ظهور آن شده اند ، جذابيت خيلي زيادي ندارد اما قطعا براي آيندگان كه در اين صحنه ها نبوده اند اين روايت ها جالب و خواندني خواهد بود ، بنا بر اين شرايط سياسي ، اجتماعي و فرهنگي ايجاب مي كند تا نويسندگان با صبر و حوصله بيشتري به ادبيات جنگ بپردازند ، اما نبايد انتظار داشت كه براي تاريخ كنوني يعني امروز ، اثري ممتاز و خيلي مطرح به ثبت برسد البته اين را هم بگويم كه هيچ بعيد نيست از ميان انبوه خاطرات جنگ و نوشته هاي مربوط به سرداران شهيد ، چنين اثري با ويژگي هايي كه گفتم ، مطرح گردد پس بايد منتظر بود تا آينده آن را همچون رازي آشكار سازد. . .