به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، پيليوسي معتقد است كه يك گروه زيست شناسي يا فلسفه زيست شناسي را در دانشگاههاي غربي نمي توان سراغ گرفت كه از دانشجويان و پژوهشگران خود نخواهد اطلاعات خودشان را در زمينه انواع بهبود بخشند و در همايشها و جلساتي كه در باب اين مفهوم مهم موجود در زيست شناسي برگزار مي شود شركت كنند.
اهميت اين مفهوم در زيست شناسي و فلسفه زيست شناسي تا آنجا است كه عنوان كتاب پدر زيست شناسي جديد داروين " در منشا انواع" نام دارد و شاگردان و پيروان وي اكثراً اهميتي را كه خود داروين به مقوله "انواع" داشت تصريح و تأكيد كرده اند اما طرفه آنكه اين مفهوم كمتر تحليلهاي جدي فلسفي را كمتر به خود ديده است و مداقه اي كه فيلسوفان تحليلي به بسياري از مفاهيم همچون ذهن، زبان، انديشه، خوب ، زيبا و... روا داشته اند در باب مفهوم "انواع" ساري و جاري نكرده اند.
زيست شناسان نيز در صدد بر نيامده اند با توجه به مشي فلسفه تحليلي به بسط اين مفهوم بپردازند. با تكيه بر اين مقدمه است كه پيليوسي معتقد است مي توان رويكرد مهم ويتگنشتاين در دوره دوم زندگي فكري خود و كتاب "پژوهشهاي فلسفي" و بحث "شباهتهاي خانوادگي" را در باب مفهوم "انواع" نيز ساري و جاري كرد و انواع را به مثابه گستره اي در نظر گرفت كه افراد آن به صورت خانوادگي با يكديگر شباهت دارند يعني اين گونه نيست كه افراد هر نوعي در همه ويژگيها با يكديگر شباهت داشته باشند و افراد هر نوعي در پاره اي از مولفه ها با يكديگر مشتركند در حالي كه با افراد انواع ديگر در مؤلفه هايي ديگر شراكت مشخصاتي دارند.
به نظر اين فلسفه پژوه رويكرد ويتگشنتاين توانايي آن را دارد كه پاره اي از مسائل دشوار موجود در زيست شناسي و فلسفه زيست شناسي را حل و يا لااقل طرح نمايد.