اكنون يك سال و نيم از مرگ پروفسور آنه ماري شيمل (1922-2003) مي گذرد. بسياري از آثار اين بانوي بزرگ شرق شناس به زبانهاي گوناگون از جمله فارسي ترجمه شده است و پيوسته بر تعداد علاقمندان به انديشه و شيوه نگرش او در غرب و شرق افزوده مي شود. از اين رو در مقاله حاضر تلاش خواهد شد تا ابتدا به سنت شرق شناسي و پيشينه آن در كشورهاي آلماني زبان اشاره شود و مشخص گردد كه بانو شيمل ادامه دهنده كدام شيوه شرق شناسي بوده است.
بخش دوم سيري در آثار بانو شيمل در زمينه ادبيات شرق و بويژه ادبيات فارسي است و به اختصار مي كوشيم تا با برخي از اين آثار و ديدگاه هاي مطرح شده در آن ها آشنا شويم.
موضوع سوم و پاياني، بررسي دلايل اين علاقه مندي و زمينه هاي اين نگرش و در نهايت هدف بانو شيمل از نگارش آثاري براي معرفي ادبيات فارسي و دلايل محيوبيت اين آثار است.
جايگاه پروفسور شيمل در شرق شناسي
توجه به شرق و شرق شناسي در كشورهاي آلماني زبان سرگذشتي كاملا متفاوت با ديگر كشورهاي اروپايي چون فرانسه، هلند و انگليس دارد. دليل اين امر نيز مشخص است، زيرا آلمان و اتريش هيچگاه آن موقعيتي را نداشتند كه كشورهاي ياد شده در استعمار سرزمينهاي مشرق زمين دارا بودند. نخستين رابطه سياسي در واقع سفر هيئت اعزامي از آلمان در دوره شاه عباس اول به ايران بود كه آدام اولئاريوس (1603-1671) در مقام منشي و مشاور سفير فريدريش سوم در سال 1633 همراه اين هيئت بود. بعدها اولئاريوس سفرنامه اي نگاشت و در سال 1654 به ترجمه گلستان سعدي پرداخت. اين چنين حاصل سفر نخستين هيئت سياسي به ترجمه اثري ادبي منجر شد كه بسيار ارزشمند بود.
البته تحول و تكامل شرق شناسي در ديگر كشورهاي اروپايي نيز بر انديشمندان آلماني بي تأثير نبود، از آن جمله در عصر روشن نگري و با تأثيرپذيري از انديشه هاي ولتر به شرق توجه مي شد. در همين زمان نويسندگاني چون گوتهلد افراييم لسينگ (در نمايشنامه ناتان فرزانه) به طرح شخصيت هاي مشرق زمين همچون سلطان صلاح الدين ايوبي در مقام نمادي از شهسواران سده هاي ميانه پرداختند. اين شيوه نگرش در وين با ترجمه هاي يوزف فون هامر- پورگشتال (1774-1856) از غزلهاي حافظ به اوج خود رسيد و بزرگترين و جهاني ترين شاعر آلمان را در سالهاي پيري واداشت به اين شرق ناب پناه ببرد و آنگونه كه خود مي گويد، حس كند "چاره اي جز قلم به دست گرفتن و آفرينش اثري ادبي" ندارد. ديوان غربي- شرقي نمونه اي از همين تأثير سحرآميز ادبيات شرق بر شخصيتي است كه ناپلئون هنگام لشكركشي به روسيه به ملاقات او مي شتابد. شايد با بررسي چهل و چند اثري كه در اختيار گوته در آن زمان بوده است، بتوانيم تصويري كاملتر از وضعيت شرق شناسي در آلمان را مجسم سازيم. از اين فهرست درمي يابيم كه تنها ديوان حافظ ، گنجينه هاي مشرق زمين (پورگشتال)، گلستان سعدي (اولئاريوس)، ملاحظاتي در باره آسيا (فريدريش فون ديتس) و متنبي (يوهان ياكوب رايسكه)، يعني پنج اثر از زبانهاي اصلي به آلماني ترجمه شده و در اختيار گوته بوده و اينچنين در مي يابيم كه برخي از خطاهاي گوته بدليل همين منابع اندك بوده است .
همين توجه به شرق باعث شد تا در دوره رمانتيك، شرق شناسي در آلمان به رشد و شكوفايي برسد و آنچه را كه لسينگ، هردر و گوته مطرح ساخته بودند، شرق شناس و شاعري چون فريدريش روكرت(1788-1866) به ثمر بنشاند. روكرت در راه بازگشت از سفر ايتاليا، با هامر- پورگشتال در وين ملاقات كرد و او نيز اين شاعر جوان را با زبانهاي فارسي و عربي آشنا ساخت. اين آشنايي با ترجمه مقامات حريري كه به حق "ترجمه آن برتر از اصل اثر است،" كتاب الحماسه و معلقات و ديوان امرء القيس ادامه يافت. اما شهرت اصلي روكرت مرهون ترجمه هاي او از زبان فارسي است. او در سال 1820 مجموعه اي از غزلها را براساس غزليات مولانا جلال الدين رومي به زبان آلماني برگرداند. تفاوت اين برگردان با ترجمه هامر- پورگشتال در آن بود كه اين بار قالبي از شعر فارسي، يعني غزل، راه خود را به بوستان زبان آلماني گشود. روكرت غزلهاي حافظ ، نظامي، جامي، سعدي، بخشي از شاهنامه فردوسي و حتي سروده هاي محلي مردم مازندران را به آلماني ترجمه كرد. غزل اينچنين مبدل به نوگل بوستان زبان آلماني شد و شاعراني ديگر چون آگوست گراف فون پلاتن (1794-1835) با مهارت و زيركي فراوان به تكامل آن همت گماشتند. اين تأثير را حتي در آثار شاعران دوره ادبي نمادگرايي آغاز سده بيستم آلمان همانند راينر ماريا ريلكه (1875-1926) و هوگو فون هوفمنستال (1874-1929) با بهره گيري از صور خيال شعر فارسي نيز مي بينيم كه هر دو مورد علاقه پروفسور شيمل بودند. در اين ميان بايد به كتاب دستور زبان، شعر و سخنوري در ايران روكرت هم اشاره كنيم كه روكرت با طنزي خاص كه بعدها در آثار پروفسور شيمل هم نشاني از آن را مي يابيم، به شرح چيستانها، شخصيتها و ويژگيهاي تاريخي ادبيات فارسي مي پردازد.
هر كس كه با آثار پروفسور شيمل آشنا باشد، نيك مي داند، هيچ اثري نيست كه در آن نويسنده از استاد الهام بخش خود، روكرت، يادي نكند. آري، شيمل خود نيز شاعر بود و در فهرست آثارش مي بينيم كه در بيست و شش سالگي مجموعه اي از شعرهايش را با عنوان نواي ني منتشر مي كند. براستي پروفسور شيمل ادامه دهنده سنت گذشته شرق شناسي آلمان بود، اما چنان تفاوتها و برتريهاي فراواني بر پيشينيان خود داشت كه باعث شد بار ديگر آوازه شرق شناسي آلمان به گوش جهانيان برسد.
سير آثار پروفسور شيمل در قلمرو ادبيات فارسي
آغاز واقعي آشنايي شيمل با ادبيات شرق، همانگونه كه او در خاطراتش مي نويسد، ديدار از دكتر النبورگ در پانزده سالگي و يادگيري زبان عربي است. او اوج اين آشنايي را چنين شرح مي دهد: "يكي از پرهيجانترين لحظات آموزش عربي من روزي بود كه افندي [دكتر النبورگ] مرا با خود به ينا برد و من در آنجا براي دو دانشجوي عرب او (يعني نخستين اعرابي كه ديده بودم!) سوره فاتحه، نخستين سوره قرآن مجيد را به زبان عربي خواندم."
پروفسور شيمل در سال 1939 ، يعني همزمان با آغاز جنگ جهاني دوم، در دانشگاه برلين تحصيل و در درسهاي نظري ارنست كونل در باره هنر اسلامي شركت مي كند و استاد پس از آگاهي از استعداد شاگرد به او توصيه مي كند تا تحصيل ناگزير علوم طبيعي را رها كند و به تحصيل زبانهاي عربي، فارسي و تركي بپردازد. اين چنين راه زندگي او مشخص تر مي شود و نزد ريشارد هارتمان در نوزده سالگي رساله دكتري خود را مي نگارد. از استادان بزرگ او در اين دوره، افزون بر هارتمان، هانس هاينريش شدر است كه مقاله هاي ايران شناسي او هنوز هم درباره دقيقي و حافظ از بهترين منابع در باب زبان فارسي است. شيمل با راهنمايي شدر با گزيده راينولد نيكلسن از مثنوي مولوي آشنا مي شود و اينچنين رابطه با مولانا آغاز مي گردد و اين پژوهش ابتدايي به انتشار صور خيال در آثار مولاناي رومي در سال 1949مي انجامد. اين اثر آغاز راه بانو شيمل در ادبيات فارسي است.
پس از پايان جنگ جهاني دوم شيمل ناگزير مدتي در شهر ماربورگ اقامت گزيد. در همين شهر با فريدريش هايلر(1892-1967) رئيس دانشكده الهيات دانشگاه ماربورگ آشنا شد و اين آشنايي تأثيري شگرف بر انديشه شيمل تا پايان عمر نهاد. در همين زمان با همكاري ويلهلم گوندرت و والتر شوبرينگ اثري بزرگ با عنوان شعر مشرق زمين را گردآوري كرد. با نگاهي به اين مجموعه در مي يابيم كه شعرهايي كه خود شيمل از عربي، تركي و فارسي به آلماني ترجمه كرده است، بسيار زيباست، به خصوص در اين ميان چند بيتي از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاري مشاهده مي شود كه رعايت قالب و مفهوم در آن شگفت انگيز است. ترديدي نيست كه تأثير هايلر بر بانو شيمل باعث توجه خاص او به اين موضوع شد كه نيايش را فصل مشترك تمامي مردم جهان بداند و بعدها نيز آثاري در همين زمينه بنگارد.
اما اين عشق و علاقه به ادبيات فارسي سبب شد كه بانو شيمل جاويد نامه اقبال را در سال 1957 ترجمه كند و از اين جا نيز دومين شاعري مطرح مي شود كه او بيش از همگان به ترجمه و تفسير آثارش مي پردازد. پيشگفتار هرمان هسه(1877-1962) بر اين اثر نيز بسيار ارزشمند است. راه پژوهش در آثار اقبال با بال جبرئيل كه پژوهشي در انديشه هاي ديني اقبال لاهوري است، ادامه مي يابد و همزمان ترجمه پيام مشرق همين شاعر و انديشمند به زبان آلماني نيز انجام مي پذيرد. البته در فاصله اين سالها كه مصادف با تدريس در دانشگاه الهيات آنكارا است، بانو شيمل جاويدنامه اقبال را (1957) به زبان تركي ترجمه مي كند.
اما پژوهش در باب اقبال لحظه اي او را از انديشه و ترجمه آثار مولانا باز نمي دارد و اين چنين در سال 1964 ترجمه گزيده ديوان شمس منتشر مي شود. توجه و تفكر در باب انديشه هاي مولانا و تلاش براي معرفي اين بزرگترين عارف ايراني به جهانيان پيوسته در آثار گوناگون بانو شيمل تجلي مي يابد. از آن ميان بايد به من بادم و تو آتش (1978) و بخصوص بزرگترين اثر ايشان در اين زمينه شكوه شمس (1979) اشاره كرد. شكوه شمس حاصل عمري تلاش است و نويسنده خود پس از اشاره به اهميت چله نشيني در بين عرفا مي گويد: "با اين حال، مؤلف كتاب حاضر بايد اذعان كند كه دقيقا مدت چهل سال به آثار مولوي دلبسته بوده است." از اين رو شگفت انگيز نخواهد بود كه در چهار فصل اين كتاب نخست به پيشينه تاريخي، بعد خيالبندي مولوي، سوم الهيات مولوي و در نهايت به نفوذ مولوي در شرق و غرب بپردازد. مفصل ترين بخش اين اثر خيالبندي هاي مولوي است و با مطالعه آن عظمت كار بانو شيمل را در مي يابيم. براستي اين همه دقت نظر در اين صور خيال در هيچيك از آثاري كه تا آنزمان نگاشته شده است، وجود ندارد. افزون بر اين زبان زيباي بانو شيمل است كه باعث مي شود در عين سادگي خواننده پي به ژرفاي انديشه هاي او ببرد. ترجمه فيه ما فيه در سال 1988 و در نهايت نگارش كتاب مولانا پير تقدس در سال 2001 در معرفي حضرت مولانا به جهانيان است. هيچگاه آن سخن بانو شيمل را كه در انجمن حكمت و فلسفه بيان كرد، از ياد نخواهم برد: "اگر جهاني شدن يك جنبه مثبت داشته باشد، آن جنبه بي شك آشنايي جهانيان با شعر و انديشه هاي مولانا است."
همكاري بانو شيمل با دانشگاه هاروارد و ترجمه شعرهاي ميرزا اسدالله غالب و مير نيز زمينه اي را فراهم آورد تا بانو شيمل از فرصت مطالعاتي نيز بهره جويد و به اينسان آن "پرنده استوايي" مدتي را در موطن خود، شرق، سر كند. سفرهاي مكرر بانو شيمل به پاكستان و هند هم زمينه ساز آشنايي هر چه بيشتر او با فرهنگ واقعي مردم اين منطقه بود. اين آشنايي با ترجمه زبور عجم اقبال لاهوري و موج گل، موج شراب غالب دهلوي و آثار بسياري همچون قصه هاي پاكستان (1980)، اسلام در شبه قاره هند (1980)، ادبيات اسلامي هند (1973) و چندين اثر ديگر تداوم همين راه بود.
فهرست مقاله هاي بانو شيمل در دايرة المعارف اديان، دايرة المعارف اسلام، دايرة المعارف جهان نوگراي اسلامي و ايرانيكا باز هم نشاني از همين عشق و علاقه به معرفي شرق در نگاه غربيان است و در آن بين مقاله هايي همچون "تاثير مسيحيت بر شعر فارسي"، "پيامبر در زندگي مسلمانان"، "نماد رنگ در ادب فارسي" ، "سالنامه اسلامي" ، "سماع"، "ارزش و نماد اعداد" و "خوشنويسي" را مي بينيم كه همگي از موضوع هاي مورد علاقه بانو شيمل است.
بايد در اينجا از كتاب بسيار ارزشمند بانو شيمل با عنوان ستاره و گل، دنياي تصويرها در شعر فارسي نيز ياد كنيم. اين اثر كه در اصل حاصل سالها تدريس درس زبان فارسي در دانشگاه هاروارد است، براي علاقه مندان به ادبيات فارسي بسيار جذاب و آموزنده است. بي ترديد مهمترين هدف اين اثر آموزش شيوه نگرش و تحليل صحيح آثار شاعران فارسي زبان است كه در آن به جاي روش معمول در شرق و غرق شدن در بحثهاي لغوي و برداشتهاي احساسي و شخصي به معاني كلي و تأثير زيبايي شناسي اثر توجه نشان داده مي شود و از لايه هاي زيرين و نهفته در پس هر تصوير ياد مي گردد.
افزون بر اين قلمروي كتاب يادشده بواقع بسيار وسيعتر از مرزهاي سياسي و جغرافيايي امروز ايران است و از هند تا تركيه، سمرقند و بخارا را در بر مي گيرد. اين امر خود بر جذابيت اين اثر دوچندان مي افزايد، زيرا از ديدگاه پروفسور شيمل ادبيات اردو و عثماني تحت تأثير ادبيات فارسي بوده است. در عين حال با نثري زيبا، ساده و شيرين و طنزآميز مشابه ديگر آثار، نويسنده مي كوشد به ترجمه هاي انجام شده از ادبيات فارسي و كتابها و مقاله هاي منتشرشده در سراسر جهان بپردازد و فراخور متن آنها را نقد و بررسي كند. از اين رو خواننده فرصت مي يابد تا سير معنويات در اين گوشه از زمين و بازتاب آن را در جهان دريابد. منابع الهام شاعران فارسي و نمادهاي بكار رفته در شعرها از ترك و هندو، گل و گياه، باد و خورشيد، جامه ها، خط و خوشنويسي، عددها و حتي رأيا و آيينه و بانگ جرس ، همگي نشان از آن دارد كه هدف نويسنده بسي والاتر از معرفي صرف ادبيات فارسي است. نبايد فراموش كرد كه مخاطب اين اثر همچون بسياري از ديگر آثار نويسنده در وهله نخست مردم غرب است، اما اين شيوه نگرش بسيار زيبا و خيال انگيز براي شرقيان نيز جذاب است ، زيرا ديدار روي خويش در آيينه اي صيقل خورده و پاك خود موهبتي بزرگ است.
دلايل توجه به ادبيات
اين عشق و علاقه به ادبيات فارسي و شعر را زماني به خوبي در مي يابيم كه بدانيم آخرين اثر خانم شيمل كه به ياري دكتر گودرون شوبرت منتشر شده، مجموعه اي بس دلكش و زيباست از شعر زنان كشورهاي مسلمان ، كه بي شك باز هم در يافتن فصلي مشترك بين غرب و شرق بسيار مؤثر خواهد بود. اما براستي دليل جذابيت آثار پروفسور آنه ماري شيمل در غرب و شرق چيست؟ چرا بسياري اينهمه به آثار او توجه مي كنند؟ كيست كه اين آثار را بخواند و از آنها تأثير نپذيرد؟
آنچه در وهله نخست در اين آثار مشاهده مي شود، اين نكته است كه پژوهشهاي فوق صرفا كتابخانه اي نيست، بلكه پژوهش ميداني نيز در آن اهميت بسزايي دارد، منظورم همان رابطه با مردمي است كه با اين زبان و فرهنگ زندگي مي كنند، زيرا تنها، كسي مي تواند چنين ژرف از فرهنگي سخن بگويد كه خود با صاحبان آن فرهنگ ديرزماني زيسته و آموخته باشد كه آنان چگونه به جهان هستي و جلوه هاي گوناگون آن مي نگرند. همگان مي پذيرند كه شرط دستيابي به اين درك مشترك و واقعي دوري از هرگونه پيش داوري و آن شكيبايي و نگرش با تسامح و تساهل است. از ياد نبريم كه اين كيميا را نزد هر كيمياگري نمي توان يافت. نمونه اين امر را در پيشگفتار كتاب تصوف، آشنايي با عرفان اسلامي مي توان مشاهده كرد: «دختر دانشجوي آمريكايي در ستون مذهب پرسشنامه اي كه براي بررسي آماري در درس پديدارشناسي اديان داده بودند، نوشته بود: صوفي. از او پرسيدم:صوفي؟ يعني منظورم آن است كه چه مي كنيد؟ دخترك پاسخم داد: سماع مي كنيم و شعرهاي رومي مي خوانيم! – ببينم زبان فارسي را كه بلد هستيد؟ - اين بار پاسخي چنين داد: نه، براي چه؟ شعرهاي رومي را كه به انگليسي هم ترجمه كرده اند!»
بانو شيمل همين گفتگوي ساده را بهانه اي براي نگارش كتابي بسيار زيبا و مفيد مي داند و به شرحي جامع و كامل از انديشه هاي عارفانه در دين اسلام مي پردازد و مي كوشد تا اين شيوه نادرست نگرش به عرفان و عرفاي اسلامي را تصحيح كند و جلوه هايي حقيقي از عرفان مشرق زمين را به زباني ساده شرح دهد.
نكته مهم ديگر در مورد پروفسور شيمل باز هم شيوه نگرش جامع و تسلط شگرف او بر مسائل گوناگون شرق است. از اين رو در اين آثار هيچ حد و مرز سياسي و جغرافيايي مطرح نيست و اگر خواننده لحظه اي به تفكر بنشيند، مي بيند كه اين مرشد و راهنما به طرفة العيني شرق و غرب عالم را براي يافتن مراد دل مي جويد. لحظه اي از مولانا، عطار و اقبال سخن به ميان مي آورد و چند سطر بعد ما را به ديدار گوته، روكرت و جان داون مي برد. هدف از اين سير آفاق و انفس كه در تمامي نوشته هاي بانو شيمل نشاني از آنرا مي توان يافت، يافتن مشتركات فرهنگي است، يعني كند و كاوي براي دستيابي به زباني مشترك با هدف درك بهتر يكديگر. حال اين فصل مشترك گاه در صور خيال ادبيات رخ مي نمايد و گاه تحت تأثير انديشه هاي فريدريش هايلر در نيايشهاي بشر به درگاه پروردگار احد و واحد جلوه گر مي شود. بهترين نمونه اين تلاش را در جهان پادشاهي ترمي بينيم كه مجموعه اي از نيايشهاي مسلمانان است و در قالبي بسيار شبيه دعاهاي مسيحي به آلماني ترجمه شده است.
آري، بانو شيمل پيوسته در زندگي خود به كار دل پرداخت و در اين راه كوشيد با نزديكتر ساختن دلها ، زمينه محبت و دستيابي به صلح در جهان را محقق سازد و بسيار از استادش، روكرت، آموخته بود، زيرا او نيز ايمان داشت كه شعر زبان آشتي جهانيان است.