به گزارش خبرنگار مهر، یکی از گرایشهای قوی در انسان، میل به قدرت یا قدرت طلبی است كه از نخستین سالهای زندگی انسان ظهور میكند و به اندازه ای كه زمینه قدرت نمایی برای ما فراهم باشد، این گرایش فعال میشود و اعمال و رفتار را جهت میدهد. یكی از گرایشات فرعی و منشعب از گرایش اصیل قدرت طلبی، مقام خواهی یا جاه طلبی است. كسانی كه مقام میخواهند به خاطر این است كه دیگران زیر سلطه و تحت فرمان آنها باشند تا از كار و رفتار آنان در جهت منافع و مقاصد خودشان بهره ببرند یا دلهای دیگران مسخر آنها باشد. البته، غالب روانشناسان، حب جاه و تمایل به محبوبیت و احترام را از مقولات دیگری حساب میكنند. در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهدی رستم نژاد، عضو هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) العالمیة و استاد حوزه و دانشگاه ابعادی از این موضوع بررسی شد که اکنون از نظر شما می گذرد.
*قدرت طلبی، چه در سطح فردی و چه در سطح گروهی و حزبی چه آثاری می تواند برای جامعه داشته باشد؟
انسان دارای مجموعه غرایزی است و ویژگیهایی در درون و نفس خود مانند حب جاه و مال و ... دارد که مجموعه اینها برای انسانهایی که خود را نتوانستند تهذیب و تربیت اسلامی و دینی کنند به جاه طلبی و قرت طلبی تبدیل می شود. قدرت ذاتا خوب است، اصل قدرت، امر مثبتی است، منتها اگر در مسیر خود باشد یعنی در مسیر خدمت و خدا باشد، اگر انسان اقتدار و عزت داشته باشد باعث سربلندی جامعه می شود.
اصل قدرت خوب است، اما اگر انسان صاحب قدرت تربیت نشود و قدرت طلبی به قدرت طلبی منفی شیطانی تبدیل شود که مراد ما از قدرت طلبی شیطانی است، برای جامعه و فرد و شخص خودش و جامعه آفات و آسیبهای زیادی را به همراه دارد: اولا فرد از مسیر حق خارج می شود برای اینکه قدرت طلبی شیطانی، انسان را به موجودی خطرناکی تبدیل می کند. نفس مهارناشدنی انسان، او را به جاهایی می برد که با قدرت طلبی به انواع مفاسد دچار می شود. به دنیا آلوده می شود. به ظلم و ستم نسبت به دیگران، تجاوز به حقوق دست می زند. حقوق اعم از حقوق مالی و حقوق های حیثیتی و انسانی است. آبروی افراد را می برد یعنی خود را طلبکار همه و همه را بدهکار می داند.
قدرت طلبی منفی شیطانی ظلم، فواحش، منکرات، تجاوز به اموال عمومی را به دنبال دارد. قدرت طلبی کشتار را به دنبال دارد. اگر تاریخ را بررسی کنیم انسانهای قدرت طلب دچار آفات و حتی دچار برادرکشی، پدرکشی و فرزندکشی شده اند. از آبروی انسان گرفته تا حیثیت انسان و تا اموال انسان و تا جان انسان همه در معرض تهدید هستند.
*براساس اصول دینی کسب قدرت توسط افراد و تلاش برای ماندن در قدرت در چه صورت ارزشمند است؟
امام حسین(ع) در حرکت و نهضت خود نکته ای را بیان می کند و می فرماید: «من دنبال حکومت و اقتدارهای منفی و فساد و ... نرفتم، من برای اصلاح حرکت کردم.» پس حرکت ایشان نوعی تقابل با حکومت و طاغوت آن روزگار بوده است، اگر قدرت را در اختیار بگیریم برای خاطر اینکه اصلاح امور کنیم. برای اینکه امر به معروف را زنده کنیم و نهی از منکر داشته باشیم. این قدرت، قدرت مثبت است و لذا اصل قدرت در اسلام منفی و مذموم نیست.
اصل قدرت در اسلام امر پسندیده ای است، منتها قدرت در دست چه کسی باشد مهم است؟ چنانچه قدرت انسان در تحت اختیار و حاکمیت قوه عاقله انسان قرار گیرد آن وقت مثبت است، اما اگر تحت اختیار قوای دیگر انسان، مانند شهوت انسان و غضب انسان یا قوه فاهمه انسان قرار گیرد انسان تبدیل به موضوعی خطرناک می شود. در جامعه هم همین گونه است اگر قدرت در اختیار انسانهای عالم و عامل و تربیت شده قرار گیرد پیامدهای مثبتی دارد.
خداوند می فرماید ما رسولان الهی را فرستادیم برای اینکه «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» برای اینکه به قدرت برسند، برای اینکه «لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ» تا اینکه حکومت کنند و حاکم باشند، یعنی حکومت، قدرت و ... در راه خودش صحیح است منتها باید به شرطها و شروطها باشد و طبیعی است اگر قدرت در اختیار چنین افرادی قرار گیرد و قدرت مثبت باشد و قدرت طلبی شیطانی نباشد آن وقت جامعه اصلاح می شود؛ هم فرد اصلاح می شود و هم جامعه. همان چیزی که امام حسین(ع) در نهضت خود به آن اشاره کردند.
*به نظر شما رویکرد و شیوه درست کسب و انتقال قدرت در یک نظام اسلامی باید چگونه باشد؟
در نظام اسلامی قدرت اصیل و متین از جانب خداوند است، «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ» در جای خود صحیح است که قدرت و حکم فقط از جانب خداست و خداوند است که قدرت را تفویض می کند، لذا به هر کسی تفویض نمی کند، قدرت در اختیار حاکمیت اسلامی است، اصلا در اختیار فرد و شخص نیست.
هر حکومت و حاکمیتی باید مجری و مجرای قدرت را تعیین کند، نمی توان این را پراکنده کرد باید از مسیری عبور داد. اصل قدرت دینی همان قدرت ولایت است و ولایت است که قدرت را به تناسب در بدنه توزیع می کند. حاکمیت الهی از طریق ولایت اهل بیت به ولی فقیه می رسد و ولایت فقیه است که اصل قدرت و جامع هوای قواست. وقتی قدرت به بدنه می رسد طبیعی است که باید توزیع ها صورت گیرد، پس بنابراین ما اصلا حاکمیت و قدرت دینی را از بالا به پائین می دانیم یعنی قدرت باید از ناحیه خداوند تودیع شود و به رسول و امام و از آنجا به ولی فقیه و عالمان و .. برسد که اینها در واقع مجاری امور و قدرت هستند.
«العلماء مجار الامور» که در روایت آمده یعنی مجاری امر، امر هم به معنای قدرت است، ولی امر یعنی ولی قدرت. اولی الامر هم که می گویند به این معناست. به ولایت و قدرت بر می گردد. در اسلام قدرت از بالا به پائین می آید، یعنی از طرف خداوند که صاحب اصلی قدرت است، اما اگر از پائین ما بخواهیم شروع کنیم در اسلام چنین چیزی نداریم که ما به دنبال قدرت به این معنا باشیم.
*به نظر شما آسیبهای کسب انتقال قدرت در کشور ما چیست؟
انتقال صحیح قدرت از طرف خداوند است و همین طور سلسله مراتب به پائین می آید اما قدرتهای دیگر مجاری خودش را دارد، اگر انتقال قدرت از دولتی به دولت دیگر مد نظر باشد، که اینها را قدرت نمی دانیم. قدرت اصیل را همان حاکمیت می دانیم، دولت در یک اصطلاح به معنای حاکمیت و در اصطلاحی دیگر به معنای هیئت دولت است، اگر مراد قدرت به همین معنا باشد که از طریق انتخابات توسط مردم انتقال قدرت صورت می گیرد تعیین مصداق برای مجری است.
اگر سؤال شما در مورد این است که مجری جامعه برای اینکه اجرا کند و مجاری قدرت از طریق ایشان به بدنه برسد، این به عقلای قوم مربوط می شود که طبق عرف جامعه و قانون اساسی چگونه می توانند اجرا کنند. در جامعه ما که از طریق انتخابات است، یعنی تعیین مصداقها از طریق عموم مردم صورت می گیرد و عموم مردم باید مجری را انتخاب کنند. این انتقال صحیحی هست و نگاه اسلام هم همین است.