به گزارش خبرنگار مهر، عصر روز گذشته، سهشنبه هشتم اسفندماه گالری برگ میزبان سی و دومین نشست پژوهشی هنر بود که به گفتمان درباره شخصیت و آثار استاد علیمحمدخان حیدریان که به استادالاساتید مشهور است و از شاگردان بهنام کمال الملک است، اختصاص داشت.
در این نشست هادی سیف، نویسنده و منتقد هنری گفت: علیمحمدخان حیدریان در آسمان مکتب کمالالملک، ستارهای بیغروب ماند که از پس نزدیک به قرنی، هنوز هم چشم دل شیفتگان و دوستداران مکتب را نورباران میکند و کمالالملک برای وی جایگاهی ویژه قائل بود.
وی افزود: با تمامی خلاقیت بیامان راهبر مکتب یعنی کمالالملک، علیمحمدخان جایگاه خاص خودش را دارد و ویژگیهای منحصر هنرآفرینی خوشتن را. این مهم را نه تنها من مدعیم که بارها شنیدهام و خواندهام داوری یاران هم ایام او را در مدرسه صنایع مستظرفه که گاه پای در گل میماندند.
وی ادامه داد: در قیاس ذوق میان کمالالملک و شاگردش علیمحمدخان حیدریان که بیگمانم اگر حفظ حریم و حرمت ذوق استادشان نبود، پارهای از تابلوهای شاگرد را - چه از نقطه نظر موضوع و چه کاربرد نقش و رنگ- برتر میدانست.
سیف در مورد تفاوت کمالالملک با حیدریان در جریان نقد هنری توضیح داد: به عقیده من نقد از صافی دل و اعتقاد گذر کرده و پروایی ندارد که سهل و آسان از این موانع و معذورات گذر کند، حتی به بهای برانگیختن احساسات کسانی که خوش ندارند، سکوی اول را جز به پهلوانی بسپارند که چه بسیار آرمان و آمال او تربیت نواب و جانشینانی باشد که گوی سبقت را از او بربایند.
وی بیان کرد: علیمحمدخان حیدریان- در اعتقاد و باور من- چنان نایب و جانشینی بود، اگر ابوالحسن خان صدیقی در عرصه مجسمهسازی نوین، مکتب کمال الملک را آبرویی جهانی بخشید، رفیق و دوست قدیم و ندیم او علیمحمدخان حیدریان پرچمدار و طلایهدار مکتب شد به ویژه بعد از قهر استاد و نیشابورنشین او و سرانجام مرگ در تنهایی و غریبی کمال الملک!
این منتقد هنری با بیان این جمله که "افسوس از سکوت سنگین علیمحمدخان حیدریان و عزلتنشینی سالیان سال والا نقاش مکتب کمال المک و صد افسوس از بی اعتنایی جامعه هنری" از اینکه حیدریان در سالهای عزلت نشینی کمال الملک مطلبی در مورد او نگفته است، گلایه کرد.
وی به ذکرخاطرهای از استاد صنعتی که کتاب وی را به تحریر درآورده است پرداخت: از زبان استاد صنعتی شنیدم که با سربلندی اعتراف می کرد: علیمحمدخان، حتی حوصله تماشای خودش را در آینه ندارد. خسته، پریشان و دلشکسته است. خدا عوضش بدهد، که روی مرا زمین نگذاشت، هر چند که خیلی با اکراه پذیرفت!
هادی سیف ادامه داد: عجب سطوت و هیبتی دارد نقاش پیر، هر چند کمر خمیده و شیار دیدهروی و سپیدموی شده، بازم نگاه به نگاهش که میدوزی، چاره ای جز قبول ابهت او نداری! کم حرف، سر به زیر و اغلب خموش است. در بازگشت به خاطرههای روزگار شاگردیاش، به جای دریغ خوردن از روزگار جوانی و شباب و یادهای خوشی که بیشترین شاگردان مدرسه کمالالملک وقت بازگو کردن آنها، آویزان حسرت می شوند، پیرمرد نقاش از رقابتها و کارشکنی هایی یاد می کند که عرصه را بر او تنگ کرده بود.
وی به آتلیه شلوغ ولی منظم استاد حیدریان اشاره کرد و گفت: در آتلیه کوچک او، نظمی برقرار است که حیران و شگفت زدهات میکند؛ همه چیز در همه جای خود، منظم و مرتب: لوله های رنگ، شیشه های کوچک و بزرگ پودر رنگ و روغن، قرارگیری بوم های آسترشده گوشه آتلیه، قلم موهای نقاشی شسته و تمیز شده، .... هیچکس، حتی اهل خانوار، حق وارد شدن به آتلیه را ندارد، گویا آن فضای کوچک را استاد حریمی می پندارد و باور دارد غیر را حق شکستن آن نیست.
سیف در پایان گفت: در همین ارتباط، یاد می آورم اشارات نقاش و مجسمهساز بزرگ ایران یعنی ابوالحسن خان صدیقی را که می گفت: " علیمحمدخان با نقاشی و نقش آفرینی نفس می کشید؛ نقاشی برایش حکم هوا را داشت. خاطرم هست، تنها دانش آموزی که در مدرسه آلیانس به جرم نقاشی در کلاسهای مختلف اخراج و تنبیه میشد، همین علیمحمدخان خودمان بود. همانی که عاقبت او را به محضر آقا راه داد، در مدرسه آقا هم خیلی زود میان همکلاسیها شاخص شد. قلم نقشآفرین او افسون های آشکار و پنهان بسیار داشت: رنگ هایش قافیه های منظومه ای بلند و عاشقانه بود که تو را به جای وجد دیدار رهنمون می شد به عالمی عرفانی و عاشقانه. اهل هیچ تظاهر و تفاخری نبود. از همان روزگار جوانی و نوجوانی گریزان از جمع بود. چندان حوصله غریب و آشنا را نداشت. از کجا که این خصلت ها، باعث فاصله میان او و آقا کمال الملک نشده بود، هر چند همیشه قدردان و قدرشناس اجر و سهم معلم بزرگ خود بود. یقین دارم، علیمحمدخان، اگر در آن سوی آب نقاشی می کرد، نقاشی عالمگیر می شد."