کارشناسان حاضر در همایش بین المللی خلیج فارس به بررسی نظم نوین منطقه ای ناشی از گفتمان اخوانی و نیز علل اسامی اطلاق شده به جنبش های مردمی منطقه پرداختند.

به گزارش خبرگزاری مهر، در بخش دیگری از همایش بین المللی خلیج فارس کارشناسان به بررسی تحولات جهان اسلام و فرصت و چالش ها پرداختند. در این جلسه "حسن احمدیان" موضوع ظهور یک محور نوین در منطقه و تاثیر آن در نظم و شکل گیری یک سامان جدید در خاورمیانه را مطرح کرد و گفت: موازنه در خاورمیانه طی دوره های مختلف وجود داشته که من به 5 دوره آن اشاره می کنم: بین دو جنگ جهانی و با ویژگی خاندانی، پس از جنگ جهانی دوم با رویکرد ملی گرایانه و محافظه کارانه، بر هم خوردن نظم متمرکز منطقه ای بین سالهای 1970 تا 1990، دهه 1990 که شاهد شکل گیری مثلث عربی مصر، سوریه و عربستان برای ساماندهی مسائل جهان عرب بود و نظم اخوانی که پس از ترور "رفیق حریری"(نخست وزیر اسبق لبنان) در سال 2005 حاکم شد و طی آن محور اعتدال و مقاومت در مقابل هم قرار گرفتند.

به گفته این کارشناس، نظمی که با بروز تحولات منطقه دچار تغییر شده نظم اخوانی است. ویژگی های این نظم این است که ایران و عربستان در مقابل هم قرار گرفته و سوریه و مصر لایه های بعدی بوده و سایر کشورها و قدرت های حاشیه ای نیز فاقد توان عملی هستند. بر این اساس، این نظم بندی ابعاد بین المللی داشت و آثار آن در عرصه بین المللی نیز مشاهده می شد.

احمدیان افزود: تحول عظیم در هر یک از این 5 دوره در اثر یک نقطه عطف تاریخی ظاهر شده و ادامه روند نظم پیشین را غیرممکن کرده است. در حال حاضر منطقه شاهد نقطه عطف تاریخی است و به همین دلیل باید این تحولات را مورد بررسی قرار داد. خیزش های منطقه ای سبب ایجاد یک محور اخوانی در منطقه شده است که باید در دو بعد مورد تحلیل قرار گیرد:

نخست اینکه نظم های پیشین مبتنی بر اقتدار گرایی رژیم های عربی بود و با مطرح شدن مفاهیم مردم سالارانه در دوره حاضر دچار تحول شده است. خیزش های انقلابی تحولی را در نظم منطقه ای ایجاد کرده و به حرکت جریان اخوانی به سوی قدرت انجامیده است. این حرکت در سه سطح قدرت گیری مانند مصر و تونس، تحرک جدی به سوی قدرت در سوریه و اردن و سوم بازساماندهی اخوانی در شورای همکاری خلیج فارس با نمایندگی الجزایر و لیبی وجود دارد.

بعد دوم این محور گفتمان اخوانی است که از سال 1995 به بعد مطرح شده است. بر این اساس آورده اخوانی در سطح بین المللی دموکراسی اخوانی نام دارد. این مقوله یک تهدید فرامرزی علیه کشورهای منطقه مطرح می کند و هم سطح با ایده های ملی گرایانه در دهه 1970 میلادی است.

این کارشناس در ادامه یادآور شد: محول اخوانی نظم پیشین منطقه را به چالش کشیده و خواهان جایگزینی خود به جای دو محور پیشین است. در نتیجه ماهیتا در مقابل نظم پیشین قرار می گیرد. تاثیر محور اخوانی بر نظم منطقه سبب ایجاد سه محور مقاومت، اعتدال و محور اخوانی است. آثار این نظم جدید عبات است از: صعود نقش بازیگران حاشیه ای و خاکستری که در نظم پیشین قدرت ابتکار عمل چندانی نداشتند، بی ثباتی ائتلاف ها و صف بندی های گذشته که قابل مقایسه با تحولات دهه 1970 است و نهایتا کاهش وضوح امتدادات بین المللی نظم منطقه ای.

احمدیان در پایان گفت: محور اخوانی با این محورها درگیر خواهد بود و بیشترین امکان جایگزینی در دوره نوین را دارد از این رو می تواند به جای رژیم های موجود جایگزین شود. در حال حاضر شورای همکاری خلیج فارس با تهدید روبرو است. تهدید وجودی در مقابل فعالیت سازمان های اخوانی که علیه رژیم ها متمرکز است و دوم اینکه حرکت جریان اخوانی به صورت کلی از طریق اردن در منطقه دنبال می شود. تهدید دیگر در بعد گفتمانی است که ماهیت رژیم های خاندانی و قبایلی حاکم بر شورای همکاری خلیج فارس را در معرض خطر قرار می دهد.  

"پرزمیسلاو اوژویچ" کارشناس لهستانی دیگر سخنران این نشست سخنان خود را در مورد مفاهیم به کار رفته برای نامگذاری تحولات منطقه ایراد کرد. وی گفت: من حدود 50 کتاب و دهها مقاله را مورد بررسی قرار داده و با واژه هایی مانند بهار عربی، انقلاب عربی و شورش عربی روبرو شدم. برخی می گویند واژه بهار عربی مربوط به سال 2011 است اما باید گفت این واژه مربوط به سال 2005 و زمانی است که دولت "جرج بوش" به دنبال اجرای برنامه های خود در خاورمیانه بود. سپس مسائل لبنان و تحولات دیگر را در مصر و عربستان شاهد هستیم.

اوژویچ افزود: گروهی دیگر این نام را به سال 1948 مربوط می دانند و انقلاب ملی گرایانه این سال را منشا آن می دانند. این در حالی است که تحولات منطقه از سال 2001 ماهیت ملی گرایانه نداشته است. افرادی نیز با اشاره به بهار پراگ از این واژه برای توضیح تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بهره می گیرند. با این حال باید گفت این موضوع از نظر علمی پایه و اساس ندارد.

این کارشناس لهستانی اظهار داشت: از دیدگاه برخی کارشناسان بهار بهترین وقت سال بوده و برای اطلاق به تحولات مذکور مناسب است، اما این موضوع نیز نمی تواند علمی باشد. هر چند خبرنگاران واژه بهار عربی را به تحولات سال 2011 به بعد نامگذاری کردند اما این نامگذاری برای اهل علم و پژوهش قابل استناد نیست. در نگاهی کلی به تحولات ما می بینیم که لیبی و سوریه از نظر سیاسی نیز در مرحله ای هستند که نام بهار به آن نمی شود داد و بیشتر باید از واژه زمستان استفاده کنیم.

وی در ادامه یادآور شد: "بیداری عربی" واژه دیگری است که می توان آن را با بیداری اسلامی که ایران مطرح می کند مقایسه کرد. این واژه نیز علمی نبوده و چیزی نیست که بتواند گویای تحولات منطقه باشد. این واژه در عین حال بی طرفانه است و می تواند مثبت نیز باشد، چرا که گویای اتفاقی است که پس از یک دوره استبدادی رخ می دهد، اما باز هم توضیح علمی ندارد. اگر این اتفاقات، انقلاب هم باشد، انقلابی کامل نیست و در آن مراحل انقلاب مانند انتقال قدرت و دوره پس از انقلاب مشاهده نمی شود.

به گفته این کارشناس، اطلاق نام شورش نیز به تحولات منطقه نادرست است چرا که شورش آنگونه که در تاریخ نمونه های فراوانی دارد، با سرکوب همراه است و این موضوع در مورد برخی کشورهای منطقه مشاهده نمی شود. در هر حال به کار بردن این واژه ها تنها جنبه توضیحی دارد. وی در پایان پیشنهاد داد پژوهشگران به جای استفاده از این کلمات، واژه "تغییرات عربی در سال 2011" را به کار برده و تلاش کنند علت به کار گیری واژگان خود در اطلاق به این تحولات را توضیح دهند.