خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: "خاطرات مبهم" عنوان جدیدترین آلبوم رضا یزدانی خواننده ایرانی است که مدتی پیش وارد بازار شده است. وی در این آلبوم با کارن همایونفر آهنگساز، اندیشه فولادوند ترانهسرا و علی اوجی در مقام تهیهکننده و سرمایهگذار همکاری داشته است.
همکاری یزدانی، فولادوند و همایونفر که هر کدام پیش از این در آثار سینمایی نیز حضور داشتهاند، باعث شده است که این آلبوم با سایر کارهای یزدانی تفاوت داشته باشد. با انتشار آلبوم مقرر شد که یزدانی، همایونفر، فولادوند و اوجی در خبرگزاری مهر حاضر شده و درباره این آلبوم، ارتباط بین موسیقی و سینما، علاقه مشترکشان به سینما و موسیقی، ویژگی موسیقی پاپ و راک و نقاط افتراق و اشتراک این ژانر با موسیقی سنتی و ... با هم گپ و گفتی داشته باشیم. این نشست در آستانه برگزاری با یک تغییر رو به رو شد، آنهم این بود که در نهایت تصمیمان بر این شد که در محل استودیویی که اعضای این گروه مشغول تمرین موسیقی برای کنسرت بودند، حاضر شویم.
وقتی در استودیو حاضر شدیم رضا یزدانی و کارن همایونفر تمرین را ترک کرده و برای گفتگو حاضر شدند. همچنین اوجی و فولادوند از بیرون به جمعمان پیوستند. در حالیکه گفتگوی ما در جریان بود دیگر اعضای گروه مشغول تمرین قطعه "ادامه بده" از آلبوم "خاطرات مبهم" بودند.
در بخش اول این گفتگو درباره شکلگیری مثلث یزدانی، همایونفر و فولادوند، همکاریهای قبلی آنها در سینما، ویژگیهای موسیقی پاپ، دی وی تصویری همراه آلبوم و موسیقی و تنظیم آن صحبت کردیم. آنچه بیشتر در صحبتهای این چهار نفر حس میشد حس همکاری بود و اینکه هیچیک از آنها سهم خود را در شکلگیری این آلبوم بیشتر از دیگری نمیدانست و هر یک از آنها اعتقاد داشت به یمن نقاط قوت همکارانش این همکاری شکل گرفته و خروجی آن مورد پسند مردم قرار گرفته است. البته به زعم یزدانی، همایونفر و اوجی نقش ترانه در قدرتمند شدن "خاطرات مبهم" پررنگتر از عناصر موسیقایی بوده است.
* شکلگیری مثلث رضا یزدانی، کارن همایونفر و اندیشه فولادوند همانقدر که در موسیقی ریشه دارد به نوعی میتواند در سینما هم ریشه داشته باشد. به اعتقاد من علاقمندی شما به هنر سینما میتواند یکی از دلایل تشکیل این مثلث و ارائه آلبوم "خاطرات مبهم" نیز باشد.
کارن همایونفر: ارتباط و آشنایی من با رضا یزدانی به مجموعه تلویزیونی "مرگ تدریجی یک رویا" ساخته فریدون جیرانی برمیگردد. درباره موسیقی تیتراژ آن سریال که برای خیلیها پر از خاطره شد باید بگویم که برای ما با دشواری زیادی همراه بود تا بالاخره موافقت شد که روی آنتن تلویزیون برود. بعدا مدتی هم در محاق قرار گرفت اما به اصرار من و جیرانی به دلیل استقبال زیاد مخاطبان، دوباره پخش شد.
ارتباط من و یزدانی پس از موفقیت "مرگ تدریجی یک رویا" ادامه پیدا کرد تا "طهران، تهران؛ سیم آخر" (اپیزود دوم از یک فیلم ساخته مهدی کرمپور و داریوش مهرجویی). سر همین فیلم ضلع دیگر یعنی اندیشه فولادوند به ما پیوست. اگر شما این گروه را به مثلث و یا مربع تشبیه میکنید اشکالی ندارد اما از نظر من یک ذوذنقه است که یک ضلع آن خیلی بزرگتر است و همان ضلع اندیشه فولادوند است.
وقتی وی به ما اضافه شد، اولین تجربه سینمایی خودمان را در "طهران، تهران؛ سیم آخر" مهدی کرمپور داشتیم. رضا یزدانی در این فیلم به عنوان بازیگر حضور داشت. به همین دلیل در امواج فیلم غرق شده بود و توانست به بهترین شکل این ترانه را اجرا کند. قبل از آن البته من و فولادوند درباره نسلی که قرارست فیلم به آنها بپردازد، صحبت کردیم و با کرمپور نیز این موضوع را در میان گذاشتیم. در اصل از همان ابتدا، فیلم درباره گروهی بود که قرار بود در انتها روی یک تپهای موسیقی اجرا کنند.
به نوعی میتوان گفت تمام انباشتگی آن سالها در آن ترانه به لطف اندیشه فولادوند جاری شد. رضا یزدانی نیز به شکل جادویی آن کار را اجرا کرد. در حال حاضر همین قطعه در آلبوم "خاطرات مبهم" نیز وجود دارد که البته تغییراتی در تنظیم آن ایجاد کردیم. باز هم این قطعه با وجود اینکه چند سال از آن میگذرد با استقبال روبهرو شده است و مخاطبان خاص خود را دارد.
بعد از آن فیلم که محصول سال 1388 بود ارتباط سینمایی من و رضا یزدانی همینطور ادامه پیدا کرد.
گروه ما وضعیتاش اینگونه است: یزدانی عاشق سینما، من بچه سینما و فولادوند هم بازیگر سینما است. کار علی اوجی هم سینما و موسیقی است.
رضا یزدانی: دقیقا همین چیزهایی که کارن همایونفر گفت، درست است. خیلی نمیتوانم به صحبتهای او چیزی اضافه کنم. فقط باید بگویم کارهای من در "طهران، تهران"، "مرگ تدریجی یک رویا"، تیتراژ سریال "قلب یخی" و یا کارهایی که با همایونفر کردم توسط مخاطبان عام و خاص مورد استقبال قرار گرفت.
* این آثار سینمایی و تلویزیونی که عنوان کردید تا اندازه قابل توجهی وامدار موسیقیشان هستند و موسیقی ارتباط مخاطب با اثر را تسهیل و تقویت کرده است.
یزدانی: بله. خوشبختانه این اتفاق برای این آثار افتاد. این موضوع باعث میشود که ما انگیزه بیشتری برای کار با یکدیگر داشته باشیم. البته من آلبومهای دیگری هم منتشر کردم که به طور نمونه از بین آنها قطعه "کوچه ملی" و یا "پیکان" بسیار شهرت پیدا کرده و خیلی خوب بودند. منتها کارهایی که من با همایونفر کردم، جنس دیگری داشتند و برای من و حتی بین مردم جایگاه دیگری ایجاد کردهاند. این خیلی خوب است.
بعد از اینکه اندیشه فولادوند در فیلم "طهران، تهران" به جمع ما اضافه شد اتفاقهای بهتری هم از لحاظ کاری برایمان افتاد. من فکر میکنم در آن فیلم بین چهار المان ترانه، ملودی، تنظیم و خواننده، کار اندیشه فولادوند که ترانهسرا بود یک سر و گردن از بقیه بالاتر است. من این حرف را بارها زدهام. موسیقی فیلم "طهران، تهران" به شدت بر پایه ترانه استوار است. این ترانه به عقیده من بینظیر است و بعد از آن کارن همایونفر با ملودی و تنظیم خوب درخشیده و بعد از آن خواننده مورد توجه قرار گرفت.
بعد از آن چند کار دیگر با همایونفر انجام دادم؛ مانند تیتراژ "قلب یخی" و دو کار دیگر برای فیلم سینمایی که به دلایلی از آنها استفاده نشد و حالا در آلبوم "خاطرات مبهم" آنها را آوردهایم.
* پس تجربههای خوب کارهای سینمایی، تلویزیونی و ویدیویی در نهایت به یک آلبوم موسیقی ختم شد.
یزدانی: با توجه به این همکاریهای موفق، من و همایونفر از چند وقت پیش به فکر انتشار یک آلبوم مشترک بودیم و به همین دلیل موضوع را با اندیشه فولادوند هم در میان گذاشته و با وی در تعامل قرار گرفتیم. من، همایونفر و فولادوند ساعتها برای هر قطعه با هم حرف زدیم و بحث کردیم تا در نهایت به این آلبوم رسیدیم. اینگونه نبوده که من به فولادوند بگویم یک ترانه خوب بنویس، برای من ایمیل کن و بعد از همایونفر بخواهم برای آن آهنگسازی کند. واقعا اینگونه نبوده است. باید ساعتها نشست و حرف زد، بحث کرد تا به خروجی مناسب رسید. اگر حالا آلبوم "خاطرات مبهم" از نظر مردم کار خوبی شده است، نتیجه همان بحث کردنها و دور هم نشستنها است.
* موسیقی و ترانههایی که در این آلبوم وجود دارد، صرفا عاشقانه نیست و از آثار مرسوم موسیقی پاپ که این روزها خیلی هم پرطرفدار شده است، فاصله دارد. ترانههای این آلبوم بیشتر برگرفته از شرایط جامعهای است که در آن زندگی میکنیم. خانم فولادوند شما چطور به این جنس کلام دست پیدا کردید؟
فولادوند: چهار ترانه "خاطرات مبهم" متعلق به من است به همین دلیل فقط از دیدگاه خودم و درباره این ترانهها صحبت میکنم. به عقیده من ویژگی اولیه موسیقی پاپ اعتراض و طرح مسایل اجتماعی است. شما اگر به تاریخچه شکلگیری موسیقی پاپ توجه کنید این موضوع ویژگی بارز آن است و پس از آن جریان عاشقانه به این سبک موسیقی اضافه میشود.
به عقیده من این سانسور و یا ممیزی است که مخاطب، ترانهنویس و خواننده را در طول زمان محصور میکند و برای آن سلیقه میسازد. ما دو گونه هنرمند داریم؛ یک دسته آنهایی هستند که مردم و برخی ساختارهای بیرونی برای آنها تعیین میکند که چه چیزی بخوانند. دسته دیگر هنرمندانی هستند که خودشان ذائقه میسازند و سلیقه مردم را تربیت میکنند. این موضوع در تمام حوزههای هنری قابل تعمیم است.
تمام قطعاتی که پیش از این یزدانی خوانده و یا من در نوشتن ترانه آن سهیم بودم، بیشتر مربوط به آن دسته هنرمندانی میشود که ذائقه میسازند و تربیت میکنند. من خودم خیلی برایم اهمیت ندارد که ترانههایی که مینویسم مورد توجه برخی قرار نگیرد و فقط تعدادی از مخاطبان با آن ارتباط برقرار کنند؛ چراکه این زمان است که کار درست و غلط و ماندگاری یک اثر هنری را نشان میدهد. ممکن است یک ترانه بسیار دمدستی با یک تنظیم ساده وارد بازار شود و در یک روز 10 هزار دختر و پسر مدرسهای آن را گوش دهند ولی خیلی زود هم از خاطرهها محو شود؛ مثل تیتر یک روزنامه.
اما ترانههایی که در آلبوم "خاطرات مبهم" آمده است، کمتر در کشور ما کار میشوند. گرایش به آساناندیشی در بین مخاطبان زیاد شده و مردم یک کم سختشان است که چرخ دندههای حسی خود را به کار گیرند به همین دلیل کمی دور از ذهن بود که مخاطب با این آلبوم به این زودی ارتباط برقرار کند. من فکر میکردم شکلگیری این ارتباط زمان ببرد زیرا این آلبوم را در مجموع اثری میبینم که میخواهد ذائقه مخاطب را تربیت کند.
ارتباطی که مخاطب در همین فاصله با "خاطرات مبهم" برقرار کرده است شکل یک معجزه دارد. من خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاده است.
* رضا یزدانی و کارن همایونفر اشاره کردند که نقطه قوت این آلبوم ابتدا ترانههای آن است. قطعا جایگاه ترانه در یک قطعه موسیقایی باکلام خیلی مهم است ولی آیا شما هم نقطه قوت اصلی "خاطرات مبهم" را ترانههای آن میدانید؟ راستی چطور شد که انقدر تجربه ترانهسرایی را جدی دنبال کردید؟
فولادوند: ترانه برای من خیلی مفهوم بزرگی دارد به همین دلیل خیلی سخت و با احتیاط میگویم که من ترانه میسرایم. همیشه میگویم من شاعر هستم، اگر هم یک زمانی در کار ترانهسرایان دخالت میکنم و در این عرصه مینویسم، بگذارید پای شیطنتهای من. ترانه نوشتن کار سختی است. کسی که این کار را برعهده میگیرد باید مردم و جامعه را بشناسد، قومشناسی و زبانشناسی بداند. باید پا به پای مردم و جامعهاش راه رفته باشد. ولی به زعم من شعر کمی جهان شخصیتر و فرعیتری دارد. من کنج خانه خودم قد تفکر شخصیام شعر میگویم؛ این کار راحتتری برایم است.
و اما درباره اینکه آقای یزدانی گفتند نقطه قوت اولیه این آلبوم ترانههایش است، باید بگویم ترانه و موسیقی و در نهایت یک اثر موسیقایی با کلام منوط به خوانندهاش میشود زیرا مخاطب با او ملاقات میکند. او در زمان خوانش هم شاعر و آهنگساز و هم خواننده است و هر سه نقش را توامان ایفا میکند.
من رضا یزدانی را خیلی قبل از ترانه "طهران، تهران" میشناختم. کارهای وی را دنبال میکردم اما همکاری ما در فیلم " طهران، تهران" رقم خورد. کارن همایونفر را هم سالهاست که میشناسم و همکاری من با وی به همان ترانه فیلم برمیگردد.
* بارزترین ویژگیهای کارن همایونفر و رضا یزدانی که باعث شده در چند سال اخیر به عنوان همکار هنری کنار هم باشید و کارهای متفاوتی ارائه کنید، در یک نمای کلی چیست؟
فولادوند: کارن همایونفر تکلیفش روشن است. درباره یزدانی هم من اگر یک آدرس کوچک بدهم شما کروکی آن را میکشید. به همین دلیل کاملا مشخص است که چرا من با این دو هنرمند کار میکنم.
اصلا فکر میکنم مگر میتوانم با شخص دیگری هم جز اینها کار کنم. یزدانی خوانندهای است که من کارش را دوست دارم و همایونفر هم آهنگساز محبوبم است. چرا من باید با افراد دیگری کار کنم؟ اگر قرار باشد با افرادی کار موسیقایی کنم قطعا با آنهایی همکاری میکنم که کار یا صدای آنها را دوست دارم.
در این مثلثی که شما عنوان کردید یک همسویی نگاه و تفکر وجود دارد. همایونفر هر زمانی که احساس کند که من میتوانم با کلامم در خدمت وی باشم، قطعا به من میگوید و من هم با او همکاری میکنم.
* اینکه شما میتوانید و میخواهید با کارن همایونفر کار کنید صرفا به دلیل تسلط وی بر موسیقی است یا فکر میکنید او ترانه و شعر را هم میشناسد؟
فولادوند: اتفاقا لازم است این نکته را توضیح دهم که درباره کارن همایونفر آخرین چیزی که احترام مرا نسبت به وی برمیانگیزد، موسیقی اوست. نکات ارزشمند زیادی در او وجود دارد که این همکاری را برای من لذتبخش میکند. همایونفر شناخت بسیار دقیقی از ادبیات روز دارد و این بسیار مهم است. این خیلی اهمیت دارد که آهنگساز شعر را بشناسد. همانطور که وقتی یزدانی میخواند و من یا مخاطب از آن لذت میبریم به این دلیل است که جان کلمه را میشناسد. یزدانی و همایونفر هر دو شناخت خوبی از زبان دارند.
خیلی تلخ است که در برخی گروههای موسیقی، آهنگساز یک بیت شعر را نمیتواند درست تفسیر کند. یا شخصی خواننده است اما نمیتواند زبان فارسی را به خوبی صحبت کند و در تلفظ کلمات مشکل دارد. اما خوشبختانه ما چنین مشکلاتی را در گروه خودمان نداشتیم. البته باید به این نکته اشاره کنم که همه این نکات در کنار علی اوجی شکل میگیرد.
* آقای اوجی تا آنجا که ما میدانیم شما هم مدتهاست که یزدانی، فولادوند و همایونفر را میشناسید و در همکاری با آنها مانند برخی تهیهکنندگان آثار هنری فقط به صرف نگاه مالی به گروه اضافه نشدید بلکه افق دید و هدف شما هم با این سه نفر همسو بوده است.
علی اوجی: این مثلثی که شما عنوان کردید، هر ضلع آن در هنر این کشور یک جایگاهی دارد. این برای من افتخار است که در کنار این دوستان باشم. به هر حال من قبل از این در دو آلبوم در کنار یزدانی بودم؛ آلبومهای "ساعت 25" و "ساعت فراموشی".
ولی "خاطرات مبهم" یک اتفاقی بود که از "طهران، تهران" و "مرگ تدریجی یک رویا" میآمد. این آلبوم به شدت مدیون همایونفر و فولادوند است و فضای همان همکاریهای قبلی بود که منجر به این آلبوم شد. موسیقی همایونفر برای من شکل یک طرح را دارد و به همین دلیل او و کارهایش برای من با دیگر آهنگسازان متفاوت است. او یک قطعه را به واقع طراحی میکند.
یک دی وی دی تصویری کنار این آلبوم در بازار ارائه شده که در این بازار موسیقی با شرایطی که امروز دارد به صورت رایگان عرضه شده است. اما حضور این سه نفر و کار هنرمندانهای که این دوستان در آلبوم ارائه کردهاند، باعث شد که با کمال میل وقت و هزینهام را برای ساخت این چند نماهنگ تصویری صرف کنم. همانطور که در این دی وی دی دیدید ما در یک نماهنگ از حضور همایونفر در کنار یزدانی استفاده کردیم در صورتی که همایونفر تا کنون جلوی هیچ دوربینی برای ضبط نماهنگ قرار نگرفته بود.
* اتفاقا به عقیده من در همان دی وی دی که شما عنوان میکنید، این نماهنگ یکی از بهترینها بود.
یزدانی: بله برای نماهنگ "کجا گمت کردم" خیلی زمان صرف کردیم. به نوعی چهار فصل در آن دیده میشود.
اوجی: اتفاقا من خودم آن را ساختم و محبوبترین نماهنگ برایم است. اگر این دی وی دی در این آلبوم به مردم هدیه داده شده، بخش زیاد آن به دلیل ذوقزدگی من بوده است وگرنه به لحاظ مالی اصلا توجیه ندارد. اما آنقدر حضور دوستان برای من شریف است و برایش احترام قائلم که باعث شد من این دی وی دی را به مردم هدیه کنم. فکر می کنم برای اولینبار هم است که چنین اتفاقی در حوزه عرضه یک آلبوم افتاده است.
یزدانی: اتفاقا برای ساخت این نماهنگها و عرضه آن در بازار خیلی بحث کردیم چون هیچ سودی نداشت و حتی باید از جیب هم خرج میکردیم اما باز احساس کردیم که باید این کار را انجام دهیم.
اوجی: بحث مالی این کار برایم مهم نبود. در هر صورت خیلی برای آلبوم" خاطرات مبهم" ارزش قائل هستم. این توضیح را هم بدم که در دی وی دی دو قطعه "حرفهای بیمخاطب" و "کجا گمت کردم" متعلق به آلبوم "خاطرات مبهم" است و دو نماهنگ دیگر متعلق به آلبومهای "ساعت 25" و " ساعت فراموشی".
* آلبوم "خاطرات مبهم" علاوه بر مرور موسیقی راک دهه 70 میلادی، این نوع موسیقی را با ملودیهای ایرانی به اشتراک گذاشته است. ما در این جمع تقریبا از یک نسل و یک دهه هستیم که خاطرات مشترکی داریم. خاطراتی که نسل دهه هفتاد ندارد. همین موضوع باعث میشود که با شنیدن قطعاتی از این آلبوم مانند "نوار" همذاتپنداری کنیم. این آلبوم حس و حال خاصی دارد. هیچ حرفی را مستقیم نمیزند ولی ما را میبرد به انقلاب و جنگ و بعد میآید به آسیبهای اجتماعی این روزها...
فولادوند: بله. البته من در جمع شما دهه شصتی هستم.
همایونفر: من هم دهه 40 و رضا یزدانی متعلق به دهه 50 است.
فولادوند: البته یکی از ویژگیهای آلبوم "خاطرات مبهم" این است که ما هر کدام متعلق به یک دهه هستیم.
اوجی: ولی اندیشه فولادوند با اینکه دهه 60 به دنیا آمده اما انگار در دهه 40 یا 30 متولد شده است.
همایونفر: فکر میکنم من و اندیشه فولادوند یک سده دیر به دنیا آمدهایم.
* فکر میکنم کارن همایونفر با توجه به شناختی که از موسیقی و دستگاههای ایرانی دارند، دیدگاههای خاصی درباره بحث به اشتراک گذاشتن تجربیات موسیقی پاپ و راک با ملودیهای ایرانی داشته باشند. به اعتقاد من در این آلبوم نیز همچنان به همان حس موسیقی ایرانی وفادار هستید.
همایونفر: یزدانی معروف به راک خواندن است و علاقمندان وی القابی برایش در نظر دارند که خیلی برای من جذاب است. من کاری به این بخش یزدانی ندارم. چون این بخش وی در آلبومهای قبلی، در صدای وی و یا حتی در طرز رفتار اجتماعی و لباس پوشیدن یزدانی وجود دارد.
من قطعا موسیقی راک را زیر شاخهای از موسیقی سنتی و کلاسیک نمیبینم بلکه آن را زیر شاخهای از موسیقی پاپ میدانم. به همین دلیل از اینکه به موسیقی این آلبوم چه نام و یا چه ژانری اطلاق میشود، هیچ حساسیتی ندارم. این را به این دلیل عنوان کردم برای اینکه شاید این شائبه برای دیگران پیش آید که چرا راک نیست؟ انگار که ما در آمریکا زندگی میکنیم و همه بدنمان پر از خالکوبی است، زنجیر آویزان کردیم و گیتار دستمان گرفتیم و در خیابان قدم میزنیم. در صورتی که اینگونه نیست، ما حتی متن ترانههایمان هم منطبق بر آن تفکر و فضا نیست.
اگر میخواستیم آنگونه کار کنیم که به سمت شعر آزاد نمیرفتیم. اشتباه نکنید! شعر سپید در این کار نداریم. ما به شعر آزاد در این کار رسیدیم که اتفاقا شعر آزاد گفتن کار سختی است. ساخت موسیقی این نوع شعر هم سخت است. خواندن آن هم از همه دشوارتر است.
به راحتی میشد از شعرهای با وزن استفاده کنیم که مورد استقبال هم قرار بگیرد اما قرار ما این نبود. از ابتدا میخواستیم با موسیقی که من می سازم و با ترانه های اندیشه فولادوند که اتفاقا سخت به موسیقی تبدیل می شود، کار کنیم. من و فولادوند ساعتها درباره این موضوع حرف میزدیم و فکر میکردیم. اتفاقا همین ترانهها خیلی هم سخت با موسیقی خوانده میشود.
قرار ما این بود که بخشهایی از صدای رضا یزدانی که زیر انبوه صداهای آمپلی فایر شده گذشته خودش پنهان مانده بود، در این آلبوم شنیده شود. خوشحالیم که توانستیم این کار را بکنیم.
ادامه دارد ...