خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ و ادب: سعید بیابانکی شاعر و طنزپرداز با ارسال یادداشتی به خبرگزاری مهر نوروز و خاطراتش از آن را به حس و زبانی شاعرانه توصیف کرده است که در ادامه از نگاه شما میگذرد:
نمی دانم چرا عید نوروز و آغاز سال نو مرا به روزگار کودکی پرتاب میکند. خانه پدری در سده اصفهان محله باولگان. آن خانه خشتی که تا یک هفته قبل از عید، کرسی داشت و بوی خاک زغال و صدای قلقل سماور روی مجمری مسی که همه این ها جهیزیه مادرم بود.
چه صفایی داشت لمیدن زیر کرسی و تماشای بلورهای برف که از پشت شیشه خرامان خرامان بر زمین می نشستند. نزدیک سه ماه خوابیدن زیر کرسی انگار شده بود یک عادت زمستانی . وقتی که همراه با خانه تکانی، کرسی و لحاف بزرگش هم می رفتند کنج زیر زمین تا سال دیگر نمیدانی چه کیفی داشت اولین شب خوابیدن روی زمین.
اصلا با همه خوابهای طول سال فرق داشت. اولین شب خداحافظی با کرسی. همین حس متفاوت بودن هنگام خواب مقدمهای بود برای استقبال از یک تفاوت بزرگ. از آمدن بهار که نویدش را شکوفههای بادام داخل باغچه پیشتر از این داده بودند.
بهار برای من مساوی است با یک علامت تعجب بزرگ. گویی همه جا از این همه رنگ و عطر یکباره طبیعت تعجب کرده است. درختان بیبرگ و باری که تا دیروز خواب بودند به یکباره از خواب برمیخیزند. انگار همه جا بوی تازگی میگیرد. از اسکناس های دستگاههای خودپرداز تا لباس و کفش نو. تا درو دیوار خانه که انگار نو شدهاند. همه جا نو شده است تا تو سرت گرم شود و نفهمی که 365 روز کهنه شدهای!
یعنی میشود همه آن چیزی که در 44 سالگی اندوخته ای و آموختهای را بدهی و برگردی به بهاردلنشین سالهای دیر و دور کودکی؟ به صدای فرهاد به بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی....