به گزارش خبرنگار مهر، واپسین روز سال 91 در منزل پای تلویزیون نشسته ام که تلفن زنگ می خورد، یکی از دوستان، آن سوی خط می گوید "دادستان شهرستانهای قرچک و ورامین برای آزادسازی زندانیان ندامتگاه “خورین” در خیرآباد ورامین می خواهد برود؛ برو و پوشش خبری بده، خدا خیرت بدهد"؛ با تمام خستگی های قبل از نوروز سریع لباس می پوشم، کیف و دوربین و ضبط صوت و دیگر وسایل را برمی دارم و به سمت ندامتگاه به راه می افتم.
تنها چیزی که می دانم این است که ندامتگاه در روستای “خورین” واقع در شمال غرب شهرستان ورامین واقع شده است؛ از کوچه پس کوچه های شلوغ خیر آباد و لر آباد می گذرم تا به تابلوی ندامتگاه می رسم که یک فلش سفید به سمت آن اشاره دارد.
با پدیدار شدن دیواهای بلند و خاکستری در افق دیدم، ندامتگاه “خورین” که خودش را به خوبی از محیط اطراف متمایز کرده رخ می نماید.
دیوارهای بلند ندامتگاه با چاشنی غارغار کلاغهای مزاحم
در مسیر پیچ در پیچ و طولانی زندان، از کنار زمین چمن با فنسهای تا شده که بوی نم چمنهایش در تمام فضا پر شده، گذر می کنیم. درختهای چنار و سرو بلند و برجهای بلندتر و دیوارهایی که امکان بالا رفتن ندارند، با چاشنی غار غار کلاغهای مزاحم، فضای ندامتگاه را برایم باور پذیرتر می کند.
از دور هجمه مردانی که اغلب سیه چرده و جوان هستند با صورت های نتراشیده که چشمانشان به امید آزادی برق می زند را مقابل سالن اجرای احکام می بینم.
سر نگهبان که مشخص است خستگی یک سال زندانبانی را در شب آخر سال می خواهد زودتر به پایان ببرد، با نگاهی خندان می گوید: "خبرنگار کجایی؟! کجا چاپ میشه؟" بی وقفه صدایم را در گلو جمع می کنم و با شهامت خاصی می گویم " از طرف خبرگزاری مهر آمده ام"؛ زندانبان که گویا خیالش از بابت برد خبری حضور من در ندامتگاه راحت شده، مرا با کنار زدن زندانیان به داخل می برد.
خلافکارها از دادستان ها حساب می برند، خدا را شکر خبرنگارم!
داخل سالن چندین میز به دیوار تکیه داده شده و دادستان و همراهانش و در کنار آنها زندانبانان با پرونده های زندانیان ردیف شده اند؛ در سوی دیگر اتاق، عده ای زندانی که برای بررسی پرونده هایشان آمده اند بصورت قطار در آمده اند و با خواندن نامشان جلو می آیند و جرم و کیفر خود را بیان می کنند.
به محض رسیدن به پشت میز، چند نفر که متوجه شده اند خبرنگارم یک صندلی برایم می آورند؛ سیدرضا حسینی دادستان ورامین را چندین بار قبلا دیده ام، می گویند خلافکارها خیلی از او حساب می برند و خدا را شکر می کنم که خلافکار نیستم!
دادستان ورامین یک پرونده به دستش گرفته و تلفنی با باغانی دادستان پیشوا مذاکره می کند، مدام چانه زنی می کند و از سوی زندانیان قول می دهد؛ وی به مانند پدری مهربان به همراه دادستان پیشوا پرونده ها را تلفنی بررسی می کند.
کلید واژه مشترک مکالمات حول "رضایت"، "رد مال" و "شاکی" می گردد که بعد از چند دقیقه گفتگو، دادستان ورامین و قرچک اکثریت آنها بجز یکی را مرخص یا آزاد می کند؛ همان قدر که از شوق آزاد شدگان انرژی می گیرم، غمی به وسعت بی نهایت در چهره آن یک نفر نقش می بندد.
دادستان در مکالماتش با زندانیان یک تأکید دارد: "رو سفیدم کنید، دور خلاف را خط بکشید، بالای سر خانواده باشید و دیگر اینجا نبینمتان!"
انجمن حمایت از زندانیان بقیه جریمه زندانی را می دهد؛ آزاد!
دادستان که یک لحظه سرش خلوت شده، به اطراف نگاه می کند و با دیدن من از جایش بلند می شود و مصافحه گرمی می کند؛ حسینی من را به محمد خدایاری رئیس ندامتگاه معرفی می کند و می گوید خبرنگار هستم؛ رئیس زندان با لبخند پدرانه ای دستش را به سویم دراز می کند و با یکدیگر دست می دهیم. خدایاری در ادامه تاکید می کند "اگر عکس گرفتی چهره کامل زندانیان مشخص نباشد، آبروی مردم حرمتش برای ما بالاترین اولویت را دارد". وقتی خیالش راحت می شود رویش را سمت حسینی می گرداند و می گوید: "آقای دادستان، شماره شاکی رو یکبار دیگر بگیرید شاید برداشت، این زندانی بچه کوچک دارد".
حسینی که شب آخر سال را بر خلاف برخی مسئولان در جاده شمال و سواحل خلیج فارس و دریای مدیترانه سپری نمی کند و در ندامتگاه مشغول تماس تلفنی است، دوباره شماره می گیرد و پس از مکالمه ای کوتاه با شاکی، دادستان رو به زندانی می گوید: "دو میلیون می خواهد، چقدر می توانی بدهی؟" زندانی که برق آزادی در چشمانش سو سو می زند میگوید: "فقط 800 هزار تومان"؛ دادستان با صدایی قاطع به مسئول دفترش می گوید: "صورتجلسه کن، بقیه اش را انجمن حمایت از زندانیان می دهد؛ آزاد"!
حلقه تکراری اما شیرین تماس برای آزادی زندانیان
همین طور که دادستان در حال رایزنی و چانه زدن با زندانیان و شاکیان است، به کارمندان زندان دقت می کنم، همه تند تند پرونده ها را می آورند و بررسی می کنند، گویا زندانبان ها نیز از آزادی زندانیان خوشحالند؛ ناگهان وسط هیاهو، دادستان رو به زندانی می گوید "چقدر بدهکاری؟" زندانی که مرد میانسال تکیده ای است، می گوید: "400 هزار تومان"، حسینی می گوید: "از محل انجمن حمایت از زندانیان پرداخت می کنیم؛ آزاد"! و چه لذتی دارد وقتی دادستان پیاپی با بررسی پرونده ها ندا می زند: آزاد، آزاد، آزاد ...
دادستان و رئیس ندامتگاه، کمی خسته اما پر تلاش به کار ادامه می دهند، چهارمین چای دادستان نیز یخ می کند اما مدام شماره دادستان پاکدشت را می گیرد؛ صدایش را جمع می کند: "الو، سلام حاج آقا، از ندامتگاه “خورین” تماس می گیرم، حسینی هستم..." و باز حلقه تکراری کسب اجازه و چانه زنی و کسب اجازه و صدور آزادی به نیابت، اما این حلقه تکراری آنقدر شیرین است که پس از گذشت یک ساعت اصلا خسته نشده ام زیرا دیدن چهره زندانیانی که آزاد می شوند با هیچ چیز قابل قیاس نیست.
زندان اصلا جای جذابی نیست، خداحافظ خلاف!
دادستان پرونده ها را روی میز می گذارد، به همراهش می گوید: "زندانیانی های جریمه ورامین را بیاورید". قطار زندانیان وارد می شود و دادستان پرونده ها را با دقت بیشتر بررسی می کند، بعضا به مسئول اجرای احکام می گوید داخل سیستم، محکومیت ها را بر روی شبکه داخلی چک کند؛ حسینی اولین زندانی را آزاد می کند، رئیس ندامتگاه قبل از خروج صدایش می کند: "دیگه اینجا نبینمت، باشه؟" زندانی که بسیار جوان به نظر می رسد، با صدایی قاطع پاسخ می دهد "اصلا جای جذابی برای زندانی ها نیست، هرگز جناب رئیس؛ خداحافظ خلاف"!
دادستان پرونده یکی را زیر و رو می کند، با کلافگی زندانی را صدا می کند و با صدایی بلند می گوید"ببین، می خوام آزادت کنم ولی می ترسم آزادت کنم؛ خیلی رک و پوست کنده بهت میگم، داری میری خونه پسر، ولی اگه رو دیوار مردم ببیننت یا بخوای خلاف کنی و یا اینجاها ببینمت، دیگه هیچ وقت بخشش و عفو و تخفیف خبری نیست، واضحه؟ آزادت کنم یا عید میخوای پای هفت سین زندان بشینی"؟
زندانی که گویا محیط زندان را دوست ندارد و ندامت در وجودش موج می زند، با شوق تمام می گوید "یه بار خلاف کردیم قد یه عمر تاوون دادیم، اگه غلطه یکبار بسه، من دیگه خلاف نمی کنم، به شرافتم قول میدم آقای دادستان"؛ دادستان که سرش به پرونده گرم است، داخل برگه را امضا می کند و با صدای مهربان اما قاطعش می گوید "آزاد!"
آزادی سه زندانی که با یکدیگر به دزدی رفته بودند
پرونده ها ی روی میز کم کم ارتفاعشان کم می شود، دادستان سه پرونده را با هم برداشته و مشغول بررسی می شود، گویا سه زندانی با یکدیگر به دزدی رفته بودند که در دام مأموران نیروی انتظامی گرفتار می شوند و عاقبتشان نیز می شود ندامتگاه “خورین”! دادستان سه نفرشان را صدا می زند که جلوتر بیایند؛ ناگهان می گوید "اینها چرا هنوز زندان هستند؟ 8 ماه پیش محکومیتشان به اتمام رسیده"، مسئول اجرای احکام می گوید "شاکی آنها ناراضی است، هنوز جلب رضایت نکرده اند"؛ دادستان بلافاصله به شاکی زنگ می زند و پدرانه و با صبر و حوصله مشغول چانه زدن با شاکی می شود، نهایتا قرار بر این می شود که سه نفری دو میلیون را پرداخت کنند و مابقی را انجمن حمایت از زندانیان پرداخت کند؛ سه نفر دیگر نیز یکجا آزاد می شوند و به بیرون سالن و جایی که دیگر آزاد شده ها را نگه داشته اند می روند تا بعد از کارهای اداری، همزمان آزاد شوند.
در همین حال و هوا، مادر یکی از زندانیان نیز که جریمه نقدی رد مال را برای آزادی فرزندش آورده، از راه می رسد، مسئول اجرای احکام مبلغ را بررسی کرده و تعهدنامه و صورتجلسه را تنظیم می کند؛ زندانی پس از طی مراحل اداری به جمع قطار گونه آزاد شده ها می رود و مادر وی نیز به سالن انتظار همراهان باز می گردد.
هوا کم کم تاریک شده است، خدایاری رئیس ندامتگاه رو به من می گوید "چی می نویسی آقای خبرنگار؟ خوب می نویسی دیگه"؟! با خنده پاسخ می دهم: "مگه میشه خوب ننویسم، همینجا نگهم می دارید فکر کنم"! با جواب من دادستان و زندانی ها نیز به خنده می افتند.
آخر خلاف همینجاست/ دیگر در زندان نبینمت!
زندانی بعدی مجرم قاچاقچی مواد مخدری است که به علت درج "اخلال در نظم زندان" در پرونده اش از آزادی اش ممانعت می شود؛ ناگهان خدایاری رئیس زندان صدایش می زند و می گوید "یادت هست که اون روز شلوغ کرده بودی و برات مهم نبود آخرش چی میشه؟ آخرش اینجاست! حالا به خاطر اون جر و بحث با زندانبانت دیرتر آزاد میشی".
دادستان که نظاره گر ماجراست وساطت می کند و خدایاری هم نهایتا میگوید "فقط به خاطر خانواده ات از طرف زندانبان رضایت می دهم، برو که دیگر در زندان نبینمت! دور مواد مخدر را هم خط بکش، حتما هم خط قرمز بکش"؛ زندانی که از رفتارهای قبلش پشیمان است، با عذرخواهی از سالن بیرون رفته و به جمع آزاد شده ها می پیوندد.
300 زندانی نوروز در کنار خانواده هایشان/ 200 میلیون کمک هزینه آزادسازی شد
دادستان شهرستانهای قرچک و ورامین در پایان کار صلوات می فرستد و به سمت سالن می رود، زندانی ها را به خط کرده اند و وی برای آنها این گونه سخنرانی می کند: هر ساله با توجه به دستور ریاست قوه قضائیه و بخشنامه ایشان به کلیه دادستانها مقرر می شود که زندانیان به مرخصی بروند و ما نیز به همین سبب امروز در این محل گرد هم آمده ایم؛ البته سارقان مسلح و سایر موارد خاص استثنا هستند و در زندان خواهند ماند اما سایر زندانیان که در حدود 230 نفر هستند، مرخص شده و حدود 40 نفر دیگر نیز با کسب رضایت شاکی و یا پرداخت رد مال و یا جریمه شان آزاد شده و به کانون گرم خانواده هایشان بازگشته اند. توجه کنید که خیرین انجمن حمایت از زندانیان مبلغ 200 میلیون ریال برای آزادی شما عزیزان پرداخت کرده اند و به امید خدا حدود 60 نفر دیگر نیز تا 10 فروردین 1392 آزاد خواهند شد.
نمی خواهیم درب منزل زندانیان در نوروز از خجالت بسته باشد
سیدرضا حسینی که از سخنرانی در جمع زندانیان آزاد شده بسیار مسرور است، ادامه می دهد: امروز با هماهنگی صورت گرفته و به نیابت از مقامات قضایی پیشوا، پاکدشت و قرچک همه شما را آزاد می کنیم؛ نمی خواهیم درب منزل زندانیان در نوروز از خجالت بسته باشد، دوست داریم برای شب عید بالای سر خانواده هایتان باشید. لطف خدا را فراموش نکنید و هرگز نا امید نشوید. هر کس نمی خواهد دوباره زندان را ببیند بلند صلوات بفرستد".
ناگهان زندانیان که شوق دو چندانی برای آزادی داشتند با صدای بلند صلوات فرستادند و فضای زندان با درود بر پیامبر(ص) و خاندانش معطر شد؛ زندانیان را بصورت قطاری به سمت درب خروجی می برند و من به همراه دادستان به سمت درب خروجی عمومی حرکت می کنیم، در طول مسیر از دادستان و رئیس ندامتگاه خداحافظی می کنم که خدایاری رئیس زندان تاکید می کند "بنویس خانواده ها مراقب فرزندانشان باشند، اگر فرهنگسازی بشود خلاف کمتر می شود"، دادستان نیز این جمله را با عبارت "قوه قضائیه هم دوست ندارد این همه زندانی داشته باشیم اما ما مسئول برخورد قاطع با خلافکاران هستیم" تکمیل می کند.
در فضایی دوستانه از آنها خداحافظی می کنم و تنها چیزی که فکرم را مشغول می کند، یک چیز است: مراقب فرزندانمان باشیم، مراقب فرزندانمان باشیم، مراقب فرزندانمان باشیم؛ آزاد!
گزارش و عکس: میلاد زارعی