خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: اهدای جایزه موزیسین برگزیده سال 2013 به محمد معتمدی خواننده ایرانی فرصتی بود تا ساعاتی را میزبان وی و سینا جهانآبادی آهنگساز گروه سیلک و نوازنده کمانچه باشیم که در بخش نخست گفتگویمان درباره این جایزه و جایگاه جهانی موسیقی ایرانی صحبت کردیم.
در ادامه درباره ظرفیتهای جهانی شدن موسیقی ایرانی، بحث خلاقیت و حد و مرز ساختارشکنی در موسیقی سنتی ایرانی، انتخاب شعر و همچنین بحث موسیقی نوروزی و ریشه این نوع موسیقی در گذشته دور کشورمان با این دو فعال عرصه موسیقی به بحث نشستیم.
* فکر میکنید موسیقی با کلام ما توان برقراری ارتباط با مخاطب خارجی را داشته باشد و اصلا ظرفیت جهانی شدن آن تا چه اندازه است؟
جهانآبادی: به هر حال موسیقی اصیل ما نسبت به سالیان گذشته با تغییراتی همراه بوده است. به عنوان نمونه چند صدایی شده که به عقیده من این چند صدایی، موسیقی ایرانی را برای مخاطب خارجی جذابتر کرده است. به نظر بنده شعر و ملودی به اتفاق هم نقش بسزایی در تاثیر یک اثر موسیقایی بر مخاطب خارجی دارد. البته در کنار هم قرار گرفتن دو موسیقی از دو ملیت مختلف هم یکی دیگر از راههای برقراری ارتباط با مخاطب خارجی محسوب میشود که زمان میتواند آنها را تکامل یافتهتر در کنار هم بنشاند.
معتمدی: اجازه بدهید صحبت در این باره را با مثالی برای شما آغاز کنم. من چندی پیش منزل یکی از دوستانم بودم که آثاری از موسیقی باکلام تبت، آفریقا، فلامنکو، تاجیکستان و هند در آنجا پخش میشد و من از آن خیلی لذت میبردم. اتفاقا همان دوستم از من پرسید "من نمیفهمم وقتی شما در خارج از کشور کنسرت برگزار میکنید آنها که شعرهای شما را متوجه نمیشوند پس چطور با کارتان ارتباط برقرار می کنند". من به این دوستم گفتم همین امشب در خانه شما این همه کار با کلام خارجی گوش کردیم و از همه آنها هم لذت بردیم، در حالی که زبان هیچ یک را هم بلد نبودیم.
شعر هم به هر حال نوعی موسیقی است. یعنی شعر، هنر موسیقی در ادبیات است. اصلا در فنون صنایع ادبی موسیقی وجود دارد. يک وقت حتی فارسیزبانانی هستند که معنای شعر حافظ را نمیفهمند اما از توالی کلمات به شیوه هنرمندانه حافظ لذت می برند. بنابراین شعر در ذات خود ریتم و موسیقی دارد. همچنین چگونگی پیوند آن با موسیقی، تکنیکهای موجود در آواز، بیان احساس و حرفی که در آواز است در القای حس و حرف کلام و موسیقی به مخاطب تاثیر بسزایی دارد.
اعتقاد بنده و بسیاری دیگر بر این است که زبان هنر و موسیقی تنها زبانی است که نیاز به ترجمه ندارد. شما وقتی فیلمی از کارگردان خارجی میبینید متوجه خیلی از دیالوگها نمیشوید اما با نشانهها، علایم و کدهای هنری که در فیلم وجود دارد به نگاه زیباشناسانه و حرف آن کارگردان پی میبرید. در موسیقی هم این چنین است و خود ما این را دیدیم و حس کردیم. مثلا وقتی کار عاشقانه اجرا کردیم، مخاطب خارجی بعد از کنسرت آمده به ما گفته به نظر می رسید در حال خواندن از فراق بودید. اتفاقا معنای لفظ به لفظ الفاظ، گاهی اوقات آدمی را از آن "آن" ناب هنر دور می کند و یک وقتهایی لذت کار را از ما می گیرد. در کل من اعتقاد دارم موسیقی، حتی از نوع با کلام آن به راحتی قابل ترجمه است و البته نه ترجمه لفظ به لفظ بلکه ترجمه احساسی و هنری.
* برای اینکه مخاطب خارجی ضمن برقراری ارتباط با موسیقی ایرانی بتواند بیشتر از آن لذت ببرد، چه کاری انجام دادهاید و چه شاخصههایی را در کارتان لحاظ میکنید؟
معتمدی: مخاطبی که هنوز با یک نوع موسیقی ارتباط ندارد در وهله اول احساس آدمی را دارد که میخواهد به موزه مردمشناسی یک کشور خارجی برای شناخت تاریخ و تمدن آن خطه برود. حالا در حوزه موسیقی، یک موزیسین باید هنر و شاخکهای حساسی داشته باشد تا بتواند ذائقه آن مخاطب را درک کند و با حفظ اصالتهای هنر خود، اثری برای جذب مخاطب ارائه دهد و آن مخاطب را طرفدار فرهنگ موسیقایی کشور خود کند.
یکسری مسائل کلی است و میتوان در مورد آنها ذائقهشناسی کرد. ما پیش از اجرای کنسرت در هر کشوری ابتدا به موسیقی آن کشور گوش میکنیم و به اتفاق سینا جهان آبادی به تحلیل و بررسی موسیقی آنها میپردازیم و بعد از آن به این می رسیم که برای اجرا چه مایه و حتی شعری میتوانیم انتخاب کنیم که بیشتر قابل توجه آن فرهنگ قرار گیرد و در نهایت به این میپردازیم که چگونه میتوانیم زیباییهای موسیقی کشورمان را ضمن حفظ اصالتمان ارائه دهیم. البته این بدین معنا نیست که مثلا وقتی به آمریکا میرویم سینا جهان آبادی با کمانچه یا من با آواز، موسیقی آنها را اجرا میکنیم؛ چراکه آن کار دیگر واقعا موسیقی ما محسوب نمیشود.
* به نظر می رسد نمیتوان برای چنین موضوعی نسخه خاصی پیچید.
معتمدی: بله. در کل ما نمی توانیم نسخه خاصی برای این موضوع بپیچیم. هر چند می شود با تحلیل و بررسی به یکسری مسائل دست پیدا کرد اما آن نتیجه نهایی به عهده شاخکهای حساس و ذائقه و طبع هنری آن هنرمند است. ببیند مثلا 50 دانشجو از یک دانشگاه و یک رشته تحصیلی فارغ التحصیل می شوند و همه آن ها واحدهایشان را با استادان واحدی پاس میکنند. اما یکی از آنها مثلا میشود احمد پژمان و یکی هم می شود فردی که هنوز کار خاصی انجام نداده و ما هم او را نمیشناسیم.
پس این مساله تا حدود زیادی به ذائقه هنرمند باز میگردد. به عنوان نمونه اگر ما به اتفاق سینا جهان آبادی قطعهای به نام "گذر عمر" میسازیم و در فستیوالی در فرانسه اجرا میکنیم و مورد تحسین هم قرار می گیرد این دیگر ذائقه سینا جهان آبادی است و آن چگونه بودنش را چندان نمی توان تعریف کرد و نمی توان در قالب یک فرمول قرار داد.
* فکر میکنید جریان موسیقی ایرانی در کنسرتهای خارج از کشور موفق به جذب مخاطبان خاص و افزایش تعداد "ژان دورینگ" ها شده است؟
جهان آبادی: مثل ژان دورینگ، واقعا دیگر ندیدم. او خیلی تلاش و تحقیق در حوزه موسیقی ایران انجام داده است. هیج محققی را ندیدم که اینقدر متمرکز روی موسیقی ایرانی کار کند.
معتمدی: بیشتر افرادی که کنسرت های خارج از کشور ما و در کل موسیقی ایرانی را دنبال میکنند برای بار اول است که با موسیقی ایرانی مواجه میشوند. جالب اینکه عمده آنها علاقهمند به فرهنگ و موسیقی ایران میشوند و از طریق اینترنت کارهای ما را پیگیری می کنند. حالا برخی از آنها تخصصی دنبال می کنند و برخی دیگر نیز مخاطب عادی موسیقی ایرانی میشوند. مثلا بعد از آخرین کنسرتمان که در غرب فرانسه داشتیم، آنها یک کارگاه برای ما برگزار کردند. برایم خیلی جالب بود و جای سوال داشت که چه کسانی به این ورک شاپ می آیند که در ابتدا فکر کردم یکسری آدم محلی و از سر کنجکاوی می آیند اما بعد دیدم بیشتر افرادی که در این ورک شاپ حضور پیدا کردند خواننده و موزیسین هستند؛ موزیسین هایی که علاقه مند بودند از این موسیقی تازه و ناآشنا یک تکنیکی یا چیز تازهای یاد بگیرند تا ببینند از آن قابلیتها می توانند به موسیقی و دانستههای خود اضافه کنند یا خیر.
*این ویژگی آنها چه تاثیری بر موفقیت هایشان دارد و آیا ما هم اینگونه در اندیشه و تلاش برای کسب تکنیکی تازه از موسیقی و در کل هنر آنها هستیم؟
معتمدی: من فکر میکنم این خاصیت بیشتر در اروپاییها باشد تا ایرانیها. متاسفانه ما فکر می کنیم آنچه که داریم بهترین در دنیاست و باقی چیزها باطل مطلق است. در صورتی که امکان دارد تمامی کارهای طرف اشتباه باشد اما به هر حال یک فعل و خاصیت قابل الگوبرداری هم در او به چشم بخورد و چه اشکالی دارد که در آن زمینه که نقطه قوتاش است الگوبرداری کنیم. ما در سفری که به فرانسه داشتیم تقریبا هشت خواننده فرانسوی چند گوشه ایرانی و همچنین بخشی از تحریر را یاد گرفتند و برخی از آنها هنوز با من از طریق اینترنت در تماس هستند. من الان در خارج از کشور افرادی را میشناسم که سعدی، حافظ و نهجالبلاغه می خوانند و حتی موسیقی ایرانی را هم میشناسند.
* در اینباره آیا خاطرهای در ذهن دارید؟
معتمدی: یک روز بنده به اتفاق سینا جهانآبادی در تئاتر شهر پاریس بودیم که به ما گفتند یک فردی از انگلیس آمده و می خواهد با شما مصاحبه کند. در ابتدا از یکی از دوستانم خواستم تا به عنوان مترجم کنار ما باشد. من هم یک سلام و احوالپرسی به زبان انگلیسی با او کردم اما دیدم که او بسیار بر زبان فارسی مسلط است و با من کاملا فارسی صحبت کرد. ابتدای مصاحبه هم فکر کردم می خواهد یکسری سئوال های کلی بپرسد اما دیدم اولین سئوال او از من این بود که شما وقتی می خواهید شعر انتخاب کنید با بخشهای عروضی مثل رمل و رجز و ... چگونه مواجه می شوید؟ و حتی از رمل و رجز هم برای من مثال زد و حتی مثالی از نهج البلاغه آورد و به من گفت حضرت علی (ع) در نهج البلاغه فلان حرف را زده و در موسیقی شما هم چنان خاصیتی است و مستند به آن آیا می توانیم بگوییم که موسیقی ایرانی یک خاصیت مذهبی و عرفانی دارد؟
شما ببینید که یک شخص خارجی تا کجا سئوال های تخصصی از من می پرسد. پس حتما در فرهنگ، موسیقی و ادبیات ما شاخصه هایی وجود دارد که این چنین موفق به جذب مخاطبان خارجی می شود. البته این فرد، تنها یک نشانه است؛ نشانه از این که فرهنگ ما قابلیت جذب مخاطب را دارد پس باید از این نشانه نهایت استفاده را ببریم و روی آن کار کنیم. من به عنوان یک ایرانی در مقابل این همه اطلاعات آن فرد از ادبیات ایران متحیر ماندم. به هر حال می خواهم این را به شما بگویم، افرادی وجود دارند که آنقدر شیفته فرهنگ ما هستند که ما خبر نداریم و این بیخبری برای ما ضرر است. چون وقتی از داشتههای خود خبر نداشته باشیم به راحتی آن را هم از دست می دهیم. بنده به طور قطع به یقین می گویم که موسیقی ما پتانسیل بسیاری در جذب مخاطب خارجی دارد و طالب و تشنه آن هم در سراسر دنیا بسیار است.
* جناب معتمدی چندی پیش با شما صحبت از علی قمصری و ساختارشکنیهای او شد. می خواستم بپرسم که شما تا کجا ساختارشکن هستید و این که تعریفتان از اصالت در حوزه موسیقی اصیل ایرانی چیست و تا کجای راه را برای ساختارشکنی در موسیقی ایرانی مجاز میدانید؟
معتمدی: فکر میکنم این سوال را بهتر باشد آقای جهانآبادی جواب بدهند.
جهانآبادی: به عقیده من ساختار شکنی باید پله پله انجام شود و بسیاری از نقدها را هم در این زمینه نباید جدی گرفت البته مشروط بر این که ساختارشکنی به درستی و با علم به این کار انجام شده باشد. در هر صورت در ابتدای راهِ ساختارشکنی با انتقادهایی مواجه می شویم اما اگر کار طبق اصول خاصی انجام گیرد و همراه با تجربه و پژوهش باشد، جوابگو خواهد بود. حتی به اعتقاد من در زمینه تلفیق با موسیقی ملل هم مشروط بر اینکه به اصالتهای موسیقی خودمان ضربه وارد نشود می توان این کار را انجام داد البته ناگفته نماند که بسیاری از این ساختارشکنیها اگر در مسیر درستی باشد بعدها به نتیجه میرسد.
در جریان ساختارشکنی باید جامعه و بازخورد آن کار را هم در نظر بگیریم. به هر حال همین ساختارشکنیهای درست و منطقی است که موجب تنوع در موسیقی ایرانی می شود. روزی که تک صدایی در موسیقی ایرانی کم رنگ شد هم خود نوعی ساختارشکنی محسوب می شد اما این کار بعدها جواب داد و مورد پسند مخاطبان قرار گرفت. برخی اوقات این ساختارشکنیها میتواند موفق باشد و برخی اوقات نیز به بنبست میخورد. همه این مسیر وابسته به خلاقیت هنرمند هم هست و در کل ساختارشکنیهای اصولی و منطقی حتی در آینده دور هم که شده مسیر خود را پیدا میکند.
*حتی در آواز هم ما دیگر شنیدار آوازهای طولانی با جواب های خطی نیستیم. حالا نمیدانم جای نگرانی برای گوشههای آوازی وجود دارد یا خیر.
جهان آبادی: به عقیده من جای نگرانی ندارد، چون قبلا آواز به شیوهای خوانده می شد و نوازنده هم دقیقا آن جملات را با احساس خود پاسخ می داد اما امروزه می بینیم که جواب آوازها خیلی متنوعتر شده و در فضای متفاوتی با شکستن قالبها به گوش می رسند. من فکر می کنم این شیوه آواز و جواب آواز و این دست آزمون و خطاها در معرفی موسیقی ایرانی به جهانیان نقش بسزایی دارد.
*آیا این کوتاه شدن آوازها سبب مهجوریت برخی گوشههای آوازی نمی شود؟
جهان آبادی: به اعتقاد من نه، نمی شود. چون مثلا بنده به اتفاق محمد معتمدی تنها فرم آوازی را تغییر می دهیم و در واقع گوشهها را بهدرستی به اجرا می گذاریم.
معتمدی: من باز می گردم به بحث اصالت. هر ساختارشکنیای به اعتقاد بنده مثبت و خوب نیست چون برخی از ساختارشکنیها سبب نابودی و از دست دادن داشتهها می شود. یک وقت شما موسیقی را آنقدر متحول میکنید که کارشناسی وقتی آن را می شنود می گوید این دیگر موسیقی ایرانی نیست. گاهی میبینید که یک هنرمند و کارشناس، اصالت را تنها در سازی که در دست دارد می بیند. کما اینکه بسیاری از موزیسینهای ما که نگاه آوانگارد و ساختارشکن دارند اصالت را تنها به سازی که در دست دارند، میبینند. یعنی چون تار در دست من است هر موسیقی که بزنم موسیقی ایرانی است. از طرفی هم یک نفر می گوید حتی اگر مثلا گوشه شکسته یا دلکش را هم که میزنی اگر مضراب های چپ و راست نوازنده جابجا شود، دیگر موسیقی آن ایرانی نیست و اشتباه است.
به عقیده من این دو نفر بر سر اصالت به توافق نرسیدهاند. ساختارشکنی باید طوری اتفاق افتد که آن ماهیت موسیقی اصیل ایرانی حفظ شود. یعنی روند ملودی، تاکیدات و آن خاصیت موسیقایی موسیقی ما باید حفظ شود. حالا اگر ساختارشکنی در این راستا باشد، یعنی اگر شما با حفظ ماهیت و اصالت گوشه، آوازتان را خرد میکنید و در قالب های تازه ای ارائه می دهید و آن را دچار تغییرات ریتمیک می کنید، به نظر من اشکالی ندارد. اما اگر آنقدر ماهیت آن را تغییر دهیم که دیگر اثری از موسیقی ملی در آن نباشد آن دیگر به نظر من ساختارشکنی نیست و ارائه موسیقی دیگری است. هر چند اشکالی هم ندارد اما باید بپذیریم دیگر در راستای موسیقی اصیل ایرانی نیست.
*فکر می کنید نظر سایر بزرگان عرصه موسیقی، بویژه آنان که پیشرو هستند در این باره چه باشد؟
معتمدی: من یک صحبتی از حسین علیزاده نقل میکنم. همه ما و شخص خود بنده استاد علیزاده را به عنوان یک پیشرو در عرصه موسیقی میشناسیم و به نظر من حسین علیزاده، درویش خان عصر خودش است یعنی فرم های تازه، دیالوگ های تازه و پنجره های تازه ای رو به موسیقی کلاسیک ایرانی باز کرده است و بسیاری از کسانی که در موسیقی پیشرو هستند نگاهشان به حرکت حسین علیزاده است. حسین علیزاده می گوید "شما قطعات ساختارشکن من را که می شنوید رد پای ردیف را به خوبی در آن می بینید" که درست هم گفتهاند.
شما می بینید در ساختارشکنانهترین و آوانگاردترین کار علیزاده هم باز رد پایی از موسیقی اصیل ایرانی شنیده می شود و این را می توان موسیقی پیشرو و ساختارشکن ایرانی خواند. اما اگر به صرف این که مثلا من تار می زنم کاری ارائه دهم که محتوای آن هیچ گونه شباهتی به ساختار و اسکلت ملودیها و نغمههای موسیقی ایرانی نداشته باشد، آن کار دیگر موسیقی ایرانی نیست. برای من ساختارشکنی تا جایی مجاز است که به ماهیت موسیقی اصیل ایرانی لطمه وارد نکند.
* آقای معتمدی چندی پیش گفتگوی کوتاهی با شما داشتیم که حرف از ساختارشکنی حتی در حوزه انتخاب شعر هم شد و صبحتهایی در مورد ورود کلمات زمخت و نامتناسب به موسیقی ایرانی شد. کمی هم در این باره توضیح میدهید؟
معتمدی: برخی از ساختارشکنیها نیاز به گذر زمان دارند و در طول زمان باید خودشان را نشان دهند و همراه با تحول ذائقه جامعه پیش روند. اجازه بدهید مثالی در این باره بزنم. علی قمصری دوست من است و من هم با او کار کردم. هم موزیسین مستعدی است و هم پیشرو و ساختارشکن.
درباره آقای قمصری صحبت شد، باید بگویم وی جوان بسیار مستعد و خوشفکر و خلاقی است. او یک کاری ساخته بود که اتفاقا خیلی هم خوب بود اما در آن کار از شعری استفاده کرده بود که در آن کلماتی چون عینک و چمدان و کلاه و کفش وجود داشت. واژههایی که نه زشت هستند و نه بی ادبانه، حتی در کنسرتی هم آن را خواندم. اما هر کاری کردم، دیدم این واژه ها در دهان من نمی چرخد و دیدم نمیتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم. به هر حال ذائقه ما با این کلمات برای استفاده در موسیقی ایرانی آشنایی ندارد چون به کلماتی مثل شمع و گل و پروانه و باد صبا و از این دست کلمات عادت کردهایم و به واژههایی چون کفش، عینک و چمدان عادت نداریم.
بعد به این نتیجه رسیدیم که شاید بخشی از این اتفاقات به مرور زمان جا بیفتد اما الان زیباییشناسی من این را نمی پذیرد و احتمالا مخاطب موسیقی اصیل ایرانی هم نمی تواند با آن ارتباط برقرار کند. من می توانستم چند تا از این کارها را بخوانم و در ابتدا هم احتمالا با واکنش هایی مواجه شوم اما مخاطبان هم بعدها کم کم عادت میکردند اما به این نتیجه رسیدم که این کار سلیقه من نیست و در کل معتقدم که انجام این دست کارها به سلیقه افراد باز می گردد. در نتیجه برخی خلاقیتها و ساختارشکنیها را تنها به دلیل اینکه با ذائقه من همسو نیست نمیتوان کنار گذاشت ولی هنرمندی باید آن را اجرا کند که بتواند آن را خوب اجرا کند.
به هر حال کار علی قمصری از دید من بسیار هنرمندانه و خوب است اما وقتی به من پیشنهاد میدهد میگویم "علی جان من مال این قالب نیستم و نمی توانم در این نقشی که تو برای من در نظر گرفته ای به خوبی بازی کنم. چون با میمیک من سازگار نیست". بنابراین ساختارشکنیها، هم باید با ذائقه جامعه سازگار باشد و هم با فرم و ژانر آن هنرمند.
* سال گذشته همین موقعها بود که شما به بنده گفتید موسیقی ما دچار بیماری نوآوری شده است. آیا هنوز این بیماری سرجایش هست؟
معتمدی: هر چیزی اگر از حدش بگذرد دچار بیماری می شود درست مثل همین نوآوری. نوآوری در ذات حرکت هنر در بستر زمان وجود دارد و کار خودش را می کند اما اگر من بیایم بنشینم و قلم و کاغذ دست بگیرم و بگویم الان می خواهم نوآوری کنم، این به شکست منجر میشود. در نوآوری باید هدف مشخص باشد. نوآوری اگر به اقتضای ذائقه مخاطب باشد و البته به اقتضای تحول جامعه و به اصالتها آسیب وارد نکند کار ستودنی محسوب میشود. اما اگر من بخواهم به هر قیمتی نوآوری کنم و مثلا بگویم چون نی با زنبورک تلفیق نشده است حالا بیایم این دو را با هم تلفیق کنم دیگر به این نمیتوان گفت نوآوری.
اگر دغدغه اصالت داشته باشیم در وهله اول حفظ اصالت باید برایمان مهم باشد و در وهله دوم وقتی آن را در ترازوی هنر قرار می دهیم باید آن کار وزن هنری داشته باشد. یعنی پشت آن کار و نوآوری باید ایده و خلاقیت هنری وجود داشته باشد.
* یک سوال نوروزی هم داشته باشیم. موسیقی ما به هنگام برخورد با پدیدهای چون بهار و نوروز چه چیز برای ارائه دارد؟
جهان آبادی: دستگاههایی نظیر چهارگاه البته جدا از موسیقیهای مقامی ما، پتانسیل ورود به مناسباتی چون نوروز را دارد اما نیازمند تحقیق و پژوهش است.
معتمدی: ما در گذشته برای همه مناسبتها موسیقی داشتهایم اما متاسفانه با پیشرفت تکنولوژی در بسیاری از زمینهها پسرفت کردیم. در قدیم برای فروش باقالی موسیقی داشتیم، برای جیگرکی و نمدمالی موسیقی داشتیم. برای آیینهایی چون ماه رمضان، مکه رفتن، نوروز و عزا و عروسی موسیقی داشتیم اما متاسفانه داشتههایمان در حال از دست رفتن هستند.
الان مثلا در کاشان ساختمانهای بسیار قدیمی وجود دارد که هر کدام مثل یک الماس گرانبها هستند و باید مردم سراسر دنیا برای تماشای آنها بیایند اما به راحتی دارند آنها را خراب می کنند و جای آنها ساختمان هایی می سازند که حتی در شان زندگی هم نیستند. متوجه نیستیم که چه چیزی را داریم از دست می دهیم و به جایش چه می گیریم. وضعیت موسیقی هم به همین شکل است. ما موسیقی های بسیار خوبی متناسب با رویدادها داشتیم که باید آنها را حفظ می کردیم و در راستای آنها مطابق با ذائقه جامعه کارهای جدید ارائه می دادیم که این کار را نکردیم. البته گاهی موسیقی نوروزی هم تولید می کنیم اما هیچ حس خاصی در آن وجود ندارد.
حالا اینکه ما نتوانستیم موسیقی به این زیبایی و با این غنا و قدمت را با ذائقه مردم سازگار کنیم واقعا هنر می خواهد! واقعا هنر می خواهد که نتوانی هنر پرقدرت مملکت خودت را با ذائقه مردم سازگار کنی. این هنر خیلی بزرگی است که من اگر مسئول بودم نمی توانستم انجامش دهم!
-------
ادامه دارد