خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: نوروز امسال داریوش فرهنگ را با گذشت 6 سال از ساخت سریال "راه شب" دوباره در مقام کارگردان با سریال "همه خانواده من" در شبکه سه سیما دیدیم. اثری که پرداخت به سنتهای از یاد رفته، اصالت ایرانی و زیباییهای بصری را میتوان نکات بارز آن معرفی کرد. ویژگیها و خصایص انسانی و شیوه درست زندگی با یکدیگر نیز دیگر موضوعاتی است که داریوش فرهنگ در تازهترین اثر خود از آنها سراغی گرفته است. او این بار ساختار کلاسیکی را در سریال سازی خود به کار برده است. ساختاری که نه پلیسی و ماجرایی است و نه رنگ و بوی "سلطان و شبان" دارد گرچه خودش قبلا گفته است که "همه خانواده من" نسخه مدرن "سلطان و شبان" است.
داستان سریال تلویزیونی "همه خانواده من" با درونمایه طنز درباره دو خانواده کاشانی بود که یکی از این دو خانواده در کار گلاب و دیگری در کار فرش است اما پیدا شدن تعهدنامهای که ۴۰ سال پیش توسط بزرگ این دو خانواده تنظیم شده است ماجراهایی را برای اعضای این خانواده ها به وجود می آورد .
در این سریال فرهاد آئیش، پرویز فلاحیپور، محمد عمرانی، فریده سپاهمنصور، ارژنگ امیرفضلی، کاوه خداشناس، هدی زینالعابدین، ناصر گیتیجاه، افسانه ناصری، منوچهر علیپور، خسرو احمدی، شکوفه هاشمیان، فرحناز منافی ظاهر، مسعود سخایی، مریم سرمدی، علی دستان پور، علیرضا عسگری و آندرانیک خچومیان ایفای نقش میکنند.
با برگزاری نشستی با حضور دارویش فرهنگ به عنوان بازنویس فیلمنامه و کارگردان، احمد زالی تهیهکننده، شهرام نجاریان فیلمبردار و کاوه خداشناس و مریم سرمدی بازیگران گپ و گفتی درباره "همه خانواده من" داشتیم.
* چطور شد از بین شهرهای کشورمان به ویژه آنهایی که همچون کاشان حال و هوای بومی و سنتی زیادی دارد، کاشان را انتخاب کردید و روی آداب و رسوم این شهر دست گذاشتید؟ در تیتراژ هم که نشانی از نام سفارشدهنده یا اسپانسر خاصی برای این سریال دیده نمیشد. همچنین برایمان جالب است بدانیم دلیل انتخاب این متن برای شما که مدتی هم از تلویزیون دور بودید، چیست؟
فرهنگ: زمینه داستان مربوط به کاشان بود؛ شهر گلاب، فرش، آثار باستانی و...
اگر مسئله فرش و گلاب جای دیگری هم جواب میداد به آنجا میرفتیم و برایمان فرقی نمیکرد. انگیزه اصلی تمی بود که سالها دنبالش بودم. تمی ایرانی با دربرگرفتن اصالتها، ارزشها و کمالات ایرانی که رفته رفته کمرنگ شدهاند. این خمیرمایه از قبل در ذهن من بود که سناریویی برای آن نیافته بودم و زمانی که فیلمنامه "همه خانواده من" را دیدم آن را زمینهای دانستم که بتوانم آنچه از قبل در ذهنم بود اجرایی کنم و همین اتفاق هم افتاد.
تک تک افراد گروه هم همینطور بودند. در کار گروهی خرد و کلان فرقی نمیکند و کارگردان با کسی که مسئول بیدارباش است، فرقی ندارد. چون هر کدام حلقههای زنجیری از یک گروه به هم پیوسته هستند. هر کدام از این حلقهها آسیب ببیند زنجیر پاره میشود و تا بخواهیم جایش را پر کنیم کار پیچیده میشود. به این دلیل همه با هم هستند و صرفا از این رو که یک کشتی به ناخدا یا سکاندار نیازمند است، کارگردان کنترل کاملی روی جزئیات دارد تا بتواند کار را از یک مبدأ به یک مقصد برساند. بدون ناخدا و طرح و برنامه ممکن است افراد دچار طوفان و امواج سهمگین دریا شوند یا کشتی به گِل بنشیند. اما ناخدا و همکاران او سرنشینان این کشتی را که همان مخاطبان هستند، سلامت از مبدأ به مقصد پیش میبرد.
*ساخت یک سریال در خارج از تهران و در فضایی سنتی بیشتر از آن حیث برجسته میشود که این روزها تهیهکنندگان و کارگردانان ترجیح میدهند کارهای آپارتمانی بسازند و کل کار در تهران تصویربرداری شود.
فرهنگ: فرقی نمیکند کاری در آپارتمان باشد یا بیابان یا دریا، مهم این است که درست باشد و افراد و اجزا سر جای خودشان قرار گرفته باشند. این مفهوم را هم حرفهای مینامند و هم کلاسیک؛ کلاسیک به معنای تعادل، توازن و تناسب در همه چیز. من شخصا هیچ وقت تکراری کار نکردهام و دوست هم ندارم انجام بدهم. با این حرف که سریالهای آپارتمانی رایج شدهاند موافقم. چون این کارها راحتالحلقومتر است، مصائب کمتری دارد و بازدهی آنها هم ظاهرا گاهی بیشتر است! من چنین کاری را دوست نمیدارم و از یک جا نشستن چندان راضی نیستم. آپارتمان هم یعنی بنشین و محبوس باش.
در واقع این زمینه کار است که ما را با خود میبرد. ساختار کار یا سبک کارگردانی را زمینه آن مشخص میکند. چنانچه گفتهاند: تو پای در راه بنه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت. ما هم همین کار را کردیم.
*اشاره کردید تصمیم داشتید برخی از سنتهایی که فکر میکردید در خطر فراموشی هستند، احیا کنید. این خطر احساس میشود که ما کم کم بسیاری از داشتههای فرهنگی و ایرانیمان را از دست بدهیم. بخشی از این موضوع زاییده زندگی مدرن است اما این سیاستهای فرهنگی کشور است که باید در کنار زندگی مدرن برای حفظ و احیای آنچه داشتهایم فکری بکند. از جمله این روشها ساخت مجموعههای پرمخاطبی است که به نسلهیا قبل یادآوری میکند و به نسل جدید نشان میدهد که چه سنتها و ارزشهایی داشتهایم.
فرهنگ: سیاستها و سیاستمداران هرگز راهگشا نیستند. این را با صراحت میگویم. همواره سیاست و هنر دو خط جدا را در پیش میگیرند که 180 درجه با یکدیگر متفاوتند. کارِ هنر آشکار کردن چیزی است و سیاست عکس این است یعنی چیزی را پنهان میکند.
* پس بهتر است از واژه برنامهریزان فرهنگی استفاده کنیم.
فرهنگ: ما قصد پیامرسانی اخلاقی یا آموزشی و پند و اندرز نداشته بلکه قصد همدلی و همراهی با این فرهنگ اصیل را داشتیم؛ ویژگیهایی که مال خودمان و بسیار ارزشمند است. منظور از آثار باستانی و میراث فرهنگی تنها یک ساختمان که نیست. پشت تک تک این کاشیها، اندرونی، بیرونی، سرستون، ستون، نازک کاری و... معنا و فرهنگ نهفته است. ما از آیینها صحبت میکنیم.
* قطعا شما به تأثیرگذاری مدیومی که انتخاب کردهاید واقف بودید. حالا که پخش سریال تمام شده، تصور میکنید مخاطبان حرفهای شما را دریافت کردهاند؟ این نگرانی وجود دارد که مخاطب از کنار آثاری چون "همه خانواده من" ساده بگذرد. شما چطور فکر میکنید؟
فرهنگ: این سریال لایههای مختلفی داشت. یکی از آنها حمایت از نوعدوستی، اخلاقیات و معرفت همذاتپنداری با دیگران، حکمت ایثار و گذشت و... بود. لایه دوم بالا بردن سطح سلیقه بصری بود.
سریالهای رایج نه تنها سطح سلیقه بصری را تقویت نمیکنند بلکه درجا میزنند و تکرار مکررات هستند. ما امید داشتیم که کار دیگری کنیم. این اتفاق هم افتاد و در کوچه و خیابان و رستوران و بازار با هر کسی برخورد میکنم بر ملاک زیباییشناسی سریال انگشت میگذارد یا به اصالت و ارزشهای نهفته و پیدا در کار اشاره میکند. این برای من بزرگترین امتیاز، ویژگی و جایزه است. حال چطور میتوان این را حفظ کرد؟ متاسفانه ما ایرانیها اهل تداوم نیستیم. میخواهیم اتفاقات تند و سریع رخ بدهند و تمام شوند. در حالی که باید تداوم پیدا کند.
ما امیدواریم یک قدم سلیقه بصری را بالاتر ببریم. به سریالسازی به ویژه در قالب مناسبتی نباید اینطور آسان نگاه کرد. کمی خوش سلیقهتر! باید از شلختگیها، مسخرهبازی و لودگی پرهیز کنیم بلکه وقار، شخصیت و عمقی به یک کار دهیم تا آن را با ویژگی زیباییشناسی همراه کنیم. ویژگیای که شخصا روی آن حساسم و در تمام کارهایم آن را رعایت کردم. در این سریال که شرایط با وجود آن معماری زیبا، مضاعف بود و من باید خیلی بیهوش و ذکاوت باشم که در این تناسب و تقارنِ زیبایی تصرف یا آن را خراب کنم.
سرمدی: در حالی که مخاطب به سریال دیدن همزمان با غذا درست کردن آن هم از راه گوش عادت کرده است، ما تلاش زیادی کردیم تا کیفیت را بالا ببریم. من آنقدر خوشحال میشدم که نزدیکانم میگفتند با یک شب ندیدن سریال، داستان را گم کردهاند. کِیف میکردم. میگفتند سریالهای دیگر را بعد از چهار پنج قسمت میبینند و چیزی هم از دست نمیدهند. جالب اینکه این اتفاق برای من هم زمان خواندن متن افتاد. دو سه صفحه را ناخواسته رد کردم و چند سکانس را از دست دادم. از خودم پرسیدم چه شد؟ آنقدر که مسیر داستان در هم تنیده پیش میرفت، آن را گم کردم.
شاید تماشاگر عام آنچه میخواستیم را از لایههای زیرین سریال در ایام عید نگرفته باشند اما از دوستان خودم کسانی بودند که دقیق سریال را دیده بودند و مواردی را یادآوری میکردند که برایم جالب بود. برای مثال میگفتند چقدر خوب است جوانی که تحصیلاتش را در رشته پزشکی تمام کرده دوباره به کاشان برگشته است. من به این موضوع دقت نکرده بودم و فکر میکردم حامد در همان کاشان درس خوانده است. در حالی که برای تحصیل در رشته پزشکی قطعا به دانشگاهی نزدیک به مرکز کشور رفته است. این را کسی که همزمان با آجیل خوردن سریال را میبیند متوجه نمیشود اما تماشاگران فهیم اینطور نیستند.
فرهنگ: متاسفانه اصل ظرافت در خیلی از کارها از دست رفته است. برای مثال خود شما در خبرگزاریتان اکثر مطالب را به صورت تایپ شده دریافت میکنید. آن خط خوش زیبا کجاست؟ این سریال، از آن آثاری نیست که همه دنبال انتهای کار هستند و میخواهند ببینند فلان دختر به فلان پسر میرسد یا خیر. "همه خانواده من" اصلا وارد این میدان نشده است. ساخت این سریال شبیه بافتن یک قالی یا درست کردن کاشیهای یک گنبد بود که رج به رج قالی و جزء به جزء کاشیها با ظرافت در کنار هم قرار میگیرند. شکیبایی و صبوری، دقت و ظرافت به همراه میآورد. حاصل دقت و ظرافت، معرفت و زیباییشناسی است.
وقتی مخاطب عادت کرده با تماشای سریالها زود به نتیجه برسد، قالب این سریال را برنمیتابد. چگونه میشود مخاطب را با این نگاه همراه کرد؟ باید دریچه دیگری برای نگریستن به مخاطب نشان داد. هیچکس در یک گلفروشی دنبال یک گل زشت نمیرود. "همه خانواده من" میگوید با کمی شکیبایی و صبوری، با نگاهی زیباییشناسانه، صاحب معرفت و کمالات میشویم. اینکه دریابیم چه آیینها و ارزشهایی را از دست میدهیم.
زالی: من وظیفهای دارم و سیاست گذار وظیفهای. هر کس در جامعه صاحب وظیفهای است و باید کارش را درست انجام دهد. اما متاسفانه آنقدر این قضیه یک طرفه بوده که کاملا بدبینی به وجود آمده است که سیاستگذاران کارشان را درست انجام نمیدهند و ترکشهای تصمیمهای غلط یا بیتوجهی به جامعه و روابط حاکم در آن اصابت میکند.
کار هنرمند این است که درد را با بهترین و زیباترین وسیلهای که در اختیار دارد نشان دهد. کسی با تابلوی نقاشی، دیگری با دوربین و فردی با قلم. سیاستگذار نیز باید این درد را دریافت کرده و به وسیله قانون در جامعه تبیین کند تا خلأها از بین برود اما متاسفانه روز به روز سیاستگذاران از فرهنگ فاصله بیشتری میگیرند.
فرهنگ: در واقع آنها از مردم عقبتر هستند. به همین سادگی!
زالی: در واقع آنها از سطح فرهنگی مردم فاصله گرفتهاند و مردم جلوتر از آنها درد را عمیقتر حس میکنند. اساسا برخی از سیاستگذاران ما از فرهنگ عاری هستند.
مردم فهیمتر هستند. به تاریخ برنامهسازی تلویزیون دقیق شوید. نام چه کسانی ثبت شد و با احترام از آنها یاد میشود؟ کسانی که چند دقیقه مردم را با به هم خندیدن، خنداندند و رفتند یا افرادی که خشت به خشت وجب به وجب هر کارشان دارای زیبایی، وقار و ظرافت بود؟ جایگاه علی حاتمی را با جایگاه چه فیلمسازی در این مملکت میتوان مقایسه کرد؟ جایگاه داریوش فرهنگ را با چه کسی میتوان همطراز دانست؟ میل ورود به هنر به دلیل ترس از فراموشی و میل به جاودانگی است. همه دوست داریم ثبت شویم ولی شکل ثبت شدن مهم است. هنرمندی پنج تا 10 سال ثبت میشود و دیگری قرنها زنده میماند.
فرهنگ: منظور ما این نیست که آن برنامهها بدند و نباید باشند. همه جور برنامهای باید باشد چون همه نوع سلیقهای داریم. شما چند نفر از تماشاگران را سراغ دارید که در روز چند دقیقه کتاب بخوانند؟ آنها چه موسیقی گوش میدهند، چه نقاشی میبینند؟ ما چرا خودفریبی کرده و در پس کلمه مردم خود را قایم میکنیم. مدام میگوییم مردم اینطور دوست دارند یا ندارند. مردم به یک کلمه مجازی تبدیل شده است. ما باید از خودمان به عنوان مردم انتقاد کنیم که چرا کتاب نمیخوانیم یا اهل زیبایی نیستیم.
من با صدای بلند اعلام میکنم هرگز برنامهای برای سرگرمی مردم نخواهم ساخت. من با مردمی که اهل کتاب نیستند و در روز یک دقیقه کتاب نمیخوانند کاری ندارم. ما باید مردم را به بهتر دیدن و بهتر زیستن تشویق کنیم. کار هنر این است. کتاب، موسیقی، شعر، فیلم و سریال مبتذل تا ابد وجود خواهد داشت. در این تردیدی نیست اما آیا در کنار آن نباید ظرافت، زیبایی و معرفت نیز تبلیغ شود؟ تلویزیون یا وزارت ارشاد باید باعث و بانی این موضوع شود اما اگر این نهادها هم به این موضوع تن بدهند چه؟ از گروه ما نباید توقع داشت دو ماهه کاری را بسازیم که مردم ببینند و سرگرم شوند. من مطمئن بودم بعد از این سریال، همه سراغ خانه طباطباییها را میگیرند.
خداشناس: واقعیت این است در دورهای که هات داگ را میشود در 10 دقیقهای درست کرد، ما را وادار کردند قرمهسبزی را در همان زمان درست کردن هات داگ بپزیم! این سخت بود. برای غذای اینچنینی باید وقت بگذاریم. باید جا بیفتد. ما فرصت نداشتیم. همه واقفیم که کار نقصهای بسیاری داشت و همه میدانیم قرار بود چیز بهتری تحویل دهیم. کسی مثل داریوش فرهنگ با این سن و سال میدیدم که چطور کار میکرد. میدیدم که دیگر توان در وجودش نبود.
یادم نمیرود قبل از کار به دفتر رفتم و دیدم همه زانوی غم بغل کردهاند و میگویند بودجه نرسیده و ممکن است کار شروع نشود. واقعا همه غمگین بودیم. چه میشود که سه روز مانده به کار حمایت کمرنگ میشود؟ همینطوری ما داشتیم کار را دیر شروع میکردیم. قرار شد قصه در 14 قسمت تمام شود در حالی که ظرفیت 20 قسمت را داشت. همه چیز الکن ماند و شهید شد.
ما فقط توانستیم مختصری از حرفهای قشنگی را که میخواستیم به مخاطب بزنیم به آنها منتقل کنیم. ما قصد داشتیم خیلی چیزها را یادآوری کنیم و این به زمان نیاز داشت تا در مخاطب رسوخ کند. هارمونی چیزی نیست که در حد یک جرقه به مخاطب نشان دهی و توقع داشته باشی او این را درک کند. ما اجازه نشست اطلاعات را به مخاطب ندادیم. 13 قسمت سریع تمام شد. کاری که بستر آن ریتم آرام است. کار ما امروزی نبود، یک کار شکیل بود در فضای شکیل و حال و هوای اصیل ایرانی. قصد داشتیم به مردم یادآوری کنیم زمانی چقدر خوش سلیقه بودیم، در چه جاهای خوبی زندگی میکردیم و حالا چگونه زندگی میکنیم...
ادامه دارد...