یک عضو هيئت علمی دانشگاه خوارزمی با بیان اینکه برونداد تحقيقاتی ما محدود به پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و رساله‌های دکتری است و نهايت هنر اساتيد اين است كه دانشجو را در مسير درست هدايت كنند و مقالات مشتركی تولید کنند، گفت: اين همكاری علمی هرچند خوب است ولی چيزی نيست كه علم را پيش ببرد.

به گزارش خبرنگار مهر، براساس داده‌های پايگاه ESI) (Essential Science Indicators ) ) در بازه زمانی ژانويه 2002 تا آخر دسامبر 2012، با دریافت 246 استناد، دکتر حميدرضا جمالی مهموئی، عضو هيئت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربيتی دانشگاه خوارزمی به عنوان نخستين دانشمند بين المللی ايران در شاخه علوم اجتماعی و به طور کلی در حوزه علوم انسانی شناخته شد.

وی در گفت وگویی ضمن معرفی خود گفت: بنده حميدرضا جمالی مهموئی هستم. ليسانس كتابداری پزشكی از دانشگاه علوم پزشكی كرمان، فوق ليسانس كتابداری و اطلاع‌رسانی از دانشگاه تهران و بعد هم بورسيه دانشگاه خوارزمی(تربيت معلم سابق) كه از دانشگاه «يو.سی.ال» كه بخشی از دانشگاه لندن در انگلستان است دكترای علم اطلاعات گرفتم و از سال 87 هم در دانشگاه خوارزمی مشغول تدريس هستم.

راهيابی من به ليستی كه در رسانه‌ها منعكس شد به اين خاطر است كه پايگاه ISI بخشی به نام شاخص‌های بنيادين علم (ESI) دارد كه بر اساس ميزان استناد دريافتی مقالات نمایه شده در پایگاه آی اس آی، دانشگاه‌ها، مجلات، افراد و كشورها را رتبه‌بندی می‌كند. این پایگاه كل علوم را به 22 رشته تقسيم كرده است و در هر شاخه يك درصد بالای دانشمندان جهان را مشخص می‌كند.

مجموعه داده‌های مورد استفاده در این پایگاه، مقالات 10 سال گذشته ISI است. مثلا در پزشكی تمام افرادی را كه در 10 سال گذشته مقاله ISI داشته‌اند بر اساس میزان استناد دریافتی آنها ارزیابی کرده و سپس يك درصد بالا را انتخاب کرده و به عنوان دانشمندان برتر آن حوزه معرفی می‌کنند. قبلا در رشته‌های فنی مهندسی و پزشكی افرادی مانند دكتر فريدون عزيزی و دكتر محمد عبداللهی و غیره از ایران به این سیاهه راه یافته‌اند، ولی در حوزه علوم اجتماعی تا جايی كه من اطلاع دارم كسی تاكنون نبوده است و اين نخستين باری است كه كسی در اين عرصه به اين جايگاه می‌رسد.

*بيشتر مقالاتی كه شما نوشتيد در چه عرصه‌ای بود؟

تحقيقات من شامل چند بخش است: يكی شامل ارتباطات علمی است كه به نشر و نحوه تعامل دانشمندان با يكديگر و انتقال اطلاعات علمی می‌پردازد. بخش اندكی مربوط به مباحث علم‌سنجی است و بخش زيادی از آن مربوط به رفتار اطلاعاتی افراد است که چگونگی تعامل انسان و اطلاعات را بررسی می‌کند.

*آيا شما در اين مقالات بر روی جامعه ايران تحقيق كرديد؟

بخش زيادی از مقالات من كار مشترك است و اين شايد يكی از دلايلی بوده كه اين مقالات بیشتر مورد استناد قرار گرفتند. من از همان زمان كه دكترای خود را شروع كردم، با گروه پژوهشی به نام سايبر همكاری می‌كردم و هنوز هم با آن گروه همكاری دارم. بعضی از پروژه‌های ما بین‌المللی است و بودجه آن را نهادهای خصوصی و دولتی خارج از كشور و يا ناشران (مثل امرالد یا الزویر) تأمين می‌كنند. اينكه اين مقالات نتيجه كار تيمی در چند كشور است شايد بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.

اين پروژه‌ها در ايران نيز می‌تواند كاربرد داشته باشد ولی عمده مطالب مسائل بين‌المللی است. مثلاً نشان می‌دهد برای چگونه خدمات اطلاعاتی به جامعه علمی را می‌توان بهبود بخشید، لذا اگر چه مسائل مورد بررسی مشخصاً بومی نیستند و جنبه بین‌المللی دارند اما می‌توانند کاربرد داخلی نیز داشته باشند.

*اين انتقاد بر دانشمندان ايرانی وارد می‌شود كه معمولا در كار گروهی ضعيف ظاهر می‌شوند و شما خلاف آن را ثابت كرديد. نظر شما در اين باره چيست؟

بايد بحث را خاص‌تر كنيم. در حوزه‌های علوم پزشكی، علوم پايه و فنی و مهندسی طبيعتاً همكاری بيشتر است. در ایران نیز در این حوزه‌ها همکاری وجود دارد اما نه در مقیاسی که در کشورهای پیشرفته دیده می‌شود. در برخی از حوزه‌ها مانند علوم اجتماعی اين همكاری خیلی كم‌رنگ‌تر از خارج از كشور است كه علت آن اين است كه در علوم اجتماعی ماهيت كار به گونه‌ای است كه امكان همكاری هم كمتر است. مثلاً در فيزيك مقالاتی هست كه سه هزار نفر نويسنده دارند؛ به عنوان مثال فیزیک، فيزيك ذرات يا فيزيك آزمایشگاهی انرژی بالا اين تعداد نويسنده را می‌طلبد و كا رچند نفر نيست.

در علوم انسانی، کار می‌تواند يك نفره باشد ولی بهتر است كه گروهی انجام شود. اما اينكه چرا در علوم انسانی اين اتفاق نمی‌افتد اين است كه يك بخش زيادی از تحقيقات علمی ايران در علوم انسانی و اجتماعی محدود به تحقيقاتی است كه دانشجويان در مقطع تحصيلات تكميلي انجام می‌دهند و اعضای هيئت علمی بنا به دلايل مختلف مانند فشار كاری و حجم دانشجويان وقت تحقيق ندارند و برون‌داد تحقيقاتی ما محدود به پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و رساله‌های دکتری است و نهايت هنر اساتيد اين است كه دانشجو را در مسير درست هدايت كنند و مقالات مشتركی تولید کنند. اين همكاری علمی هرچند خوب است ولی چيزی نيست كه علم را پيش ببرد. یک عارضه آن این است که باعث می‌شود كه ما خط پژوهشی نداشته باشيم.

دانشجو در دانشگاه يك مسئله‌ای را تعريف می‌كند و برای رساله‌اش روی آن کار می‌کند و بعد از فراغت از تحصيل می‌رود و دانشجوی ديگر كه وارد دانشگاه می‌شود به دنبال مسئله ديگری می‌رود و آن مسئله رها می‌شود. چاره كار اين است كه گروه‌های مختلف دانشگاهی برنامه پژوهشی دراز مدت تعريف كنند و هر دانشجو که وارد گروه آموزشی می‌شود به یک گروه پژوهشی بپیوندد وبخشی از آن مساله بزرگ را حل كند. اگر مثلاً بخواهيم جنبه‌های مختلف بزهكاري را دربافت‌های شهر تهران نشان دهيم بايد يك مسير 5 يا 10 ساله تعريف كنيم تا ابعاد فرهنگی، آموزشی و روان‌شناسی و ... آن را بررسی كنيم.

*اساتيد دانشگاه علاوه بر مشغله زياد در دانشگاه، به شغل دوم هم می‌پردازند. آیا اين به یک مشكل تبدیل شده است؟

بله! همينطور است. اساتيد بعضاً دو شغله هستند و از طرفی همكاری لازم را در رساله و پایان‌نامه با دانشجويان نمی‌كنند ولی طبق قانون هم گاه بايد نام استاد حتماً روی مقاله برگرفته از رساله باشد. برداشت ما هم از مشاركت دانشجو و استاد غيرواقعی شده است. اينكه چه ميزان مشاركت بايد وجود داشته باشد تا نام طرف در مقاله ذكر شود، به اين معنی نيست كه استاد راهنما پا به پای دانشجو روی تحقیق دانشجو کار کند. مشاركت استاد به شيوه فكری است و شايد زمان زيادی را صرف نكرده باشد، ولی بدون راهنمايی وی، تحقيق هم به نتيجه نمی‌رسد، البته بايد گفت تعداد زيادی از اساتيد پا به پای دانشجو پيش می‌روند و همکاری می‌کنند.

*آيا كار خارج دانشگاه يك استاد نقطه ضعف برای سيستم آموزشی محسوب نمی‌شود؟

طبيعتا اين كار باعث اتلاف انرژی استاد می‌شود به ویژه اگر کار دوم استاد، کاری غیر علمی باشد بر فعالیت های آموزشی و پژوهشی وی در دانشگاه نیز تأثیر منفی می‌گذارد.

ادامه دارد ... .