به گزارش خبرنگار مهر، در كشورمان ايران و در تقويمهاي رسمي روز 5 ارديبهشت به نام كسي رقم خورده است كه خالق شاهنامه است.
حكيم ابوالقاسم فردوسي از جمله شاعراني است كه زندگياش را وقف فرهنگ ايران زمين كرده و توانسته است، شاهنامه را به رشتهي تحرير درآورد و سبب مانايي زبان و گويش پارسي باشد.
کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده و با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی این نتیجه به دست آمده که وی در دوران جوانی نیز شعر می سروده است و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشتهاست، شروع کردهاست.
این حدس میتواند یکی از دلایل، تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد.
از جمله داستانهایی که احتمالا در دوران جوانی وی نوشته شده، داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.
شاهنامه، شاهكار فردوسي بزرگ كه حاصل سي سال رنج اين شاعر بزرگ است داراري واژگاني است كه اگر در اين كتاب به كار نميرفت به احتمال زياد تاكنون از ياد رفته بود.
فردوسي چندين بار راجع به رنج سي ساله اي كه براي سرودن شاهنامه برده است نام ميبرد.
بســـــــي سال اندر سـراي سپنــج/بسي رنج بردم به اميــد گنـــج و يا در بيتي ديگر ميگويد: بســي رنج بردم در اين ســال سي/ عجم زنده كردم بدين پارســـي.
شاهنامه به چندين زبان زندهي دنيا از جمله انگليسي، روسي، آلماني، فرانسوي، سوئدي، ايتاليايي، استانبولي، دانماركي و... ترجمه شده است و اين نشان از استواري اين كتاب دارد.
از زمان دفن فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد و در سال یک ۲۶۳ شمسی به دستور میرزا عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند.
پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب رئیساش محمدعلی فروغی و سید حسن تقیزاده متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمعآوری هزینهي این کار از مردم (بدون استفاده از بودجهٔ دولتی) که از یک هزار و ۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در یک هزار و ۳۱۳ افتتاح شد.
این آرامگاه به علت نشست پي ساختمان در یک هزار و ۳۴۳ مجدداً تخریب شد و بازسازی آن در سال یک هزار و ۳۴۷ پایان یافت.
دكتر ميرجلالالدين كزازي: شاهنامه بخت بلند ايرانيان است
دكتر ميرجلالالدين كزاري در گفتگو با مهر در خصوص روز 25 ارديبهشت(روز بزرگداشت فردوسي) گفت: اگر فردوسي در يكي از دشوارترين روزگاران در تاريخ ايران سربرنميآورد و شاهنامه را نميسرود، امروز به گمان بسيار ما خود را ايراني نميدانستيم و به زبان شكرخيز فارسي با يكديگر سخن نميگفتيم.
این استاد در زبان و ادبیات فارسی و از چهرههای ماندگار کشور افزود: گفتهاي است گرانارج بسيار نغز و نازش خيز از روزنامهنگار نامبردار مصري كه در جستارهاي از روزنامهي الاحرار مينوشت.
وی ادامه داد: سخني بسيار هوشمندانه كه روزنامهنگار و نويسندهي مصري در گفتگوي با يكي از بلندپايگان ايران اين سخن شگرف را بر زبان آورد، گفتگو در اين زمينه بودهاست، كه چرا ايرانيان ايراني ماندهاند و اما مصريان نه، در پاسخ به اين پرسش به آن ايراني ميگويد اگر شما ايرانيان فرهنگ و زبان خود را از دست ندادهايد اما ما مصريان اين هم را از دست دادهايم از آنجاست كه شما بخت آن را داشتهايد كه فردوسي را پديد بياوريد و فردوسي شاهنامه را، اما ما مصريان از اين بخت بلند بيبهره بودهايم، ارزش اين سخن در آن است كه از زبان مردي غير ايراني برآمده است.
وي ادامه داد: فردوسي زندگاني و هستي خويش را در كار سرودن شاهنامه كردهاست، آن افسانهاي است بيپايه و بيهوده، فردوسي هرگز در سوداي سيم و زر نميتواند شاهكاري بزرگ و بيمانند همچون شاهنامه را پديد بياورد، شاهنامه زادهي وابستگي، پرشور فردوسي و باور فولادين او به تاريخ و فرهنگ ايران است .
استاد محمد جواد محبت: مجسمه ي فردوسي بر سر گور شوهرملكه ويكتوريا است
يك شاعر كرمانشاهي در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: فردوسي نه تنها در ايران ارزشمند است بلكه كل جهان براي او ارزش قائل هستند، فردوسي در فرانسه، ايتاليا و انگلستان از معروفيت و شهرت خاصي برخوردار است تا آنجا كه مجسمهي فردوسي را برسر گور شوهر ملكه ويكتوريا برپاست.
دكتر محمد جواد محبت افزود: كار فردوسي و شعر فردوسي در واقع به زبانهاي انگليسي و فرانسه ترجمه و منتشر شد و بعد از آن ايتاليا، عربي و آلماني هم ترجمه شد و اين نشان از فاخري اين اثر دارد.
وي ادامه داد: در زمان فردوسي، دهقان به كسي گفته ميشد كه فردي كاملا بينياز بوده و زماني كه فردوسي در مورد گذشتگان و داستانهاي ايراني شاهنامه را به نظم درمي آورد از كار اصلي خود كه همان دهقاني است باز ميماند تا جايي كه در روزگار پيري و در 63 سالگي ميسرايد:
دو گوش و دوپاي من آهو گرفت/ تهي دستي و سال نيرو گرفت
ببستم بدین گونه بدخواه دست/ بنالم زبخت بد و سال سخت
محبت گفت: با همهي اين احوال و مشقتهايي كه فردوسي متحمل شد در سال 400 هجري شاهنامه را به طور كامل تمام كرد.
زهجرت شده پنج هشتاد بار/ كه گفتم من اين نامهي نامدار
شاعر کرمانشاهی ادامه داد: وي در آن روزگار ناتواني مالي و جسمي دارد، يكي از نيكان به نام حسن قتيبه كه متصدي خراسان بود به فردوسي كمك مالي ميرساند.
وی تصریح کرد: فردوسي در زندگي صاحب يك پسر و يك دختر شد كه پسرش در اوج جواني در سن 35 سالگي فوت كرد و براي فرزندش يكي از سوگنامهها را سرود.
استاد فرشيد يوسفي: قهرمانان شاهنامه، فرزندان فردوسي هستند
يك شاعر، نويسنده و محقق كرمانشاهي در گفتگو با خبرنگارمهر در خصوص سوگنامههاو مويههايي كه فردوسي در غم از دست دادن قهرمانان شاهنامه دارد گفت: فردوسي همچنان در غم نامدارانِ ناكام از جهان رفتهي شاهنامه ميمويد، مينالد و مي گريد و غمهاي درون را به وسيله سرودههاي دردناك به شنونده منتقل ميكند، در كشته شدن سياوش، ناكام ديگر شاهنامه و يا در عزاي فرود پسر سياوش كه وي نيز چون پدر شهيد شاهنامه است هم چون پدري فرزند از دست داده خاك بر سر ميكند سينه چاك ميدهد و زار زار ميگريد.
استاد فرشيد يوسفي افزود: اما سخن اينجاست كه چرا اين فردوسي بزرگ، اين حماسهسراي نامدار و اين ايراني پرافتخار فرزند تني خود را كه جوان است از دست مي دهد و بي يار و ياور ميشود و پيرانهسر داغي گران را بر سينه ميپذيرد.
وی ادامه داد:وی فقط با چند بيت مرثيه بس ميكند، آنچنان كه بر سهراب مينالد و بر سياوش نوحه سرايي ميكند بر فرزند خود نمي نالد، آيا اين امر را مي توان براين گمان پايه نهاد كه فردوسي پير افتاده چندان به پسر علاقه نداشته؟ هرگز! چگونه ممكن است پدري هرچند سنگدل فرزند جوانش را از دست بدهد و از بن جان نگريد و از بن دندان زاري نكند، اگر فردوسي پيش از سرودن شاهنامه متحمل اين دردگران ميشد.
یوسفی گفت: ميتوانستيم ادعا كنيم كه رستمي كه در سوگ سهراب و فريدوني كه در غم ايرج مي نالد خود فردوسي است كه سوگوار پسرش است، اما مي بينيم درست در سالهاي پاياني عمر شاعر اين مصيبت دامن گيرش ميشود، يعني زماني كه تا حدي از سرودن شاهنامه فراغت يافته، گمان بر اين است و شايد يقين بايد دانست كه اگر فردوسي با چند بيت مختصر غمش را بر صفحه كاغذ مينشاند،اگر چون رستم به سهراب مويه نمي كند و اگر تهمينه شيون سر نميدهد اين خود يكي از عظمت و سربلندي است زيرا تمام قهرمانان شاهنامه(البته قهرمانان مثبت) فرزندان فردوسي هستند و او چون پدري مهربان و با تدبير به يكايك اين دلاوران عشق مي ورزد و آنها را دوست دارد.
نويسنده باغ هزار گل ادامه داد: فردوسي به سهراب، از رستم و تهمينه بيشتر عشق مي ورزد و به ايرج و سياوش فراوان تر از فريدون و كيكاووس دلباخته است.
وی ادامه داد: زيرا كلك سحرآفرين و طبع اعجازگر اوست كه نطفه اين گنداوران را در رحم ادبيات حماسي ايراني مي كارد و سپس چون قابله اي چيره دست آنها را به دنيا مي آورد و همچو يك مربي يك پدر و يك مادر دلسوز در آموزش و پرورش آنها مي كوشد فردوسي 30 سال پا به پاي اين قهرمانان در جنگها، ستيزها، لشكركشيها،رزم و بزمها شركت داشت و هرگز اين زائيدههاي انديشه خود را تنها نگذاشت، در كوه همراه و هم پاي سيمرغ زال را پرورانيد، و پس رستم را به وجود آورد.
يوسفي در پايان گفت: فردوسي شايستهي تقدير و ستايش است و كودكان اين آب وخاك بايد فردوسي و شاهنامه را بهطور كامل بشناسند و اين مگر به وسيلهي آشنايي آنان با فرهنگ و پيشينيهي خويش محقق نخواهد شد.
نوری علا: آیا ایرانیان فرهنگ پاسداشت فردوسی رادارند؟
فردوسی پژوه کرمانشاهی در باره فردوسي به خبرنگار مهر گفت: فردوسي اين اقبال را داشت كه فرهنگ ايراني را نگهداري كند، آيا ايرانيان اين بخت را داشتهاند كه فردوسي را پاس بدارند.
غلامرضا نوری علا ادامه داد: در زمان حيات فردوسي گرفتار دنيادوستي همكاران شاعر دربارنشين اش شد، عنصري و فرخي و عسجدي با ناز و نوازش روزگار گذرانيدند و فردوسي در غم و اندوه و حسرت نان داغ و ذبح گوسفندي روزگار گذرانيد و اينك نيز جوانان ما فردوسي را شايد نام ميداني و خياباني بدانند و كمتر با شاهنامه كه حاصل عمر اوست آشنايي دارند.
مدير مسئول هفته نامه نقدحال گفت: به گمان اگر مردمان ما انديشه نهفته در شاهنامه را بدانند بهتر و بيشتر قدر داشتههاي خود را خواهند دانست و به ايراني بودن خود بيش از پيش مفتخر خواهند بود.
وی در پایان فزود: بهر حال تصور ميكنم كه در خصوص فردوسي و شاهنامه آن چنان كه بايسته است در فرهنگ عمومي موفق نبوده ايم در روزگاراني نه چندان دور نقالي و شاهنامه خواني بخش مهمي از زندگي ايراني بوده است و عليرغم اينكه مردم پايان قصههاي شاهنامه را ميدانستهاند اما هنگام خوانش نبرد رستم و سهراب، مردم نذر و نياز ميكردند كه رستم دست به خون سهراب نيالايد و امروز متاسفانه از آن همه توجه، چيزي مهمي نيست.