خبرگزاري "مهر": بيضايي اين بار ساده سخن مي گويد و اين شايد از جهتي تاسف بار باشد. استاد كه زماني به وسواس وصف ناپذير، واژه، واژه كلامش را چون اجزاء يك قطعه موسيقي تصنيف و تحرير مي كرد تا گوش هاي هنرشناس و چشم هاي هنر ياب زمانه را به لذتي هنري و اكتشافي زيبا شناختي ميهمان كرده باشد، اكنون شايد درفقدان چنان مخاطباني به ساده گفتن و روزمرگي در تئاتر تن داده است .

"بهرام بيضايي" كه پيش ازاين به استناد آثارهنرمندانه اش درشناخت و كاربرد ساخت مايه هاي زمان و نمايش هاي كهن ايراني درتئاترايران، پيشروپيشگام بوده وپايه گذارشيوه وسبكي درزبان وبيان نمايش بوده است كه ساليان دراز به الگوي عمل بسياري ازهنرمندان درخلق تئاترمدرن ايراني بدل شده بود، اين باربه زباني مي نويسد و به زباني اززبان هاي صحنه اي سخن مي گويد كه غيرقابل تكثير وتداوم است. هرچند هنوزهم بسيار بيش تراز اكثرالگوهاي متعارف زبان وساختارهاي به اصطلاح مدرن تئاترمعاصرايران، غيرمتكلف و صميمي وهمچنان ايراني وبرآمده ازفرهنگ كهن نمايش ايراني است .

اينكه موضوع به مضمون ومخاطب اصلي جديدترين نمايش بيضايي چيست؟ وكدام است؟ به دليل شفافيت وآشكارگي بيش ازحد ( وبه همين دليل اتفاقا درحوزه تئاترروشنفكرماب مدرن ما حيرت آورش) براي اين نوشتار، ازاهميت درجه چندم برخورداراست، نه ازآن روكه موضوع و درون مايه انتخابي بيضايي درخلق درام جديدش ازاهميت ناچيزي برخورداراست كه اثبات عدم صحت چنين مدعايي بسيارساده است، بلكه ازآن جهت كه صاحب اين قلم بنا بر وظيفه انتقادي خود عقيده دارد دربرخورد با اين اثرآنچه بيش و پيش ازهرچيزبايد مورد توجه ومطالعه انتقادي قرارگيرد، نه مقولات معنايي و درون مايه اي كه ويژگي هاي ساختاري ومطالعه شيوه شناختي ساخت مايه هاي تئاتري ونمايش است كه بارانتقال آن معاني را بردوش مي كشند .

چه كسي است كه انكاركند روي سخن بيضايي درهميشه تاريخ فعاليت هاي دراماتيك و نمايشي اش، عليرغم انتخاب موضوعات تاريخي واساطيري وبهره گيري اززبان فخيم كلاسيك وكهن نماي فارسي، انسان معاصرايراني وانسان درزمان تاليف بوده است! وكيست كه نداند استاد دراين اثر ازكدام رنج و تلخي وتباهي پرده برمي گيرد؟ اما نمي توان اين امكان را ناديده گرفت كه مخاطبان حرفه اي اين اثر،كاوش درجنبه هاي مهم فن شناختي آن را تحت تاثيرموضوع بحث انگيزش به فراموشي سپارند ويا دربررسي اهميت زيبايي شناختي فنون نمايشي وساختاري به كاررفته دراين اثر وحتي تجليل درست شيوه هاي شبيه خواني / بازي درآن دچار اهمال گردند ؟

في المثل لحن انتخابي شمرده شمسايي وشيوه بيان او دراين نمايش چه ازنظرزيبايي شناسي وتاثيرگذاري شنيداري اش و چه ازنظروابستگي اورگانيك با سايرعناصرمعنايي وساختاري نمايش موضوعي قابل بررسي است وآموزه اي كه اثبات مي كند دراين نمايش نيزبيضايي درپرداخت جزئي ترين عنصرصحنه اي درحوزه هاي فرم  ومحتوا با حساسيت ويژه عمل كرده است كه يا به عنوان نمونه ، دليل خودشناختي استفاده بيضايي از گروه انبوه همسرايان پوشيده درجامه هاي متحدالشكل، كه ضمن اعلام عناوين پرده هاي 20گانه نمايش كار فضاسازي صحنه هاي عمومي (شهروندان شهركابوس ) را برعهده دارند، كدام است؟ وچرا وچگونه است كه استاد ماكان وهمسرش رخشيد فرزين به هنگام روايت كابوس هاي شبانه شان وپس ازهرگفت وگوي كوتاه ، به مونولوگ گويي روي مي آورند وگاه حتي سخن وسوال يكديگررا تكرار مي كنند؟

آيا اين نوع گفتاروكنش روايي صرفا به بهانه عنوان ژانرنمايش (مجلس شبيه ) قابل پذيرش وتوجيه است ؟ آيا مي توان اين نوع گفت وگو وآن نوع حضورانبوه درصحنه را مجموعه اي ازرفتارهاي تزئيني به حساب آورد يا مي توان براساس داده هاي ساختاري متن براي آنها دلايل متقن درام شناسيك جستجو كرد؟
بعلاوه چرا اين نوع روايت/ ديالوگ هم زمان وبازي روايت هاي لابيرنتي وتودرتو (وبه تعبيربرشتي آن فاصله گذار) هرچه به پايان نمايش نزديك ترمي شويم كم رنگ ترمي شود .

بيضايي كه بي مجامله و تعارف، كارآشناترين هنرپروژه سنن نمايش ايراني است دراين اثرعلاوه برجسارت خطيروكم نظيرش دركالبد شكافي يكي ازتلخ ترين حوادث سال هاي اخيرونقد بي پرده وجسورانه مناسبات فرهنگي / اجتماعي وبرخي ازساختارهاي سياسي جامعه طي دودهه اخير كه موجبات حيرت وناباوري مدعيان بسياري را برانگيخت، درپرداخت هنري وشيوه شناسي كاربرد فنون وقواعد نمايش ايراني نيزجسورانه ،نوآوروآگاهانه عمل كرده است . بيضايي دراين نمايش نه تنها دست به تجربه اي بديع درتفسيرصحنه اي مدرن ازتعزيه مي زند، بلكه درشكل بخشي به ساختارهاي روايي نمايش نيز تاويل وتعبيرتازه ومدرني ازغيرروايت درتعزيه ارائه مي كند كه ازآن جمله اند: بازي بازي / شبيه وفاصله گذاري بيان نقش وبازيگركه تفسيروتعبيرتازه اي ازروش تبري جويي شبيه ازنقش درنمايش تعزيه است. رابطه صحنه گردان/ صحنه ياران كه كاربرد زيبايي شناسانه مدرني ازنقش "معين البكا" درتعزيه است، استفاده ازساختارتقابل هاي دوتايي درتعزيه كه صحنه روايت را ميان دوگروه قهرمانان وضد قهرمانان تقسيم مي كند سمبليسم و ايجاز درطراحي صحنه و درنمايش وقايع كه به صورت هاي گوناگون ازجمله حركت تابلوها و قاب ها درصحنه ونيز در نوع طراحي صحنه و نوع موسيقي نمود مي يابد. نمونه هاي ديگراين كاربرد مدرن تكنيك هاي اجرايي تعزيه را مي توان درصحنه هاي زيرمشاهده كرد. صحنه هاي استاد نويد ماكان وهمسرش رخشيد فرزين، آنگاه كه اين دو درجاي جاي نمايش به روايت خود وديگري مي پردازند و درهمين حضوردرلحظه روايت ازروايت وازيكديگرفاصله مي گيرند، آن ها لحن موسيقايي ويژه اي دربيان برمي گزينند كه با لحن اشخاص مقابل مقاومت است وبه شدت عاطفي وتاثيرگذاراست وپا درصحنه هاي خانواده ماكان وفرزين كه درجريان ايفاي نقش به روايت اكسيون ونقش خود وديگري مي پردازند ويا درتكنيك هاي اجرايي، نظيرنحوه استفاده ازمسئله گذر زمان و طي مكان.

 بيضايي درصحنه هاي مربوط به مردم شهر( همسرايان ) كه درفاصله هرپرده درهيئت سپاهيان وحشت وكابوس ازيك سو و لشگراضطراب وترس ازسوي ديگر پرچم به دست، به اين سو وآنسومي دوند، عملا صحنه هاي جنگ درحاشيه ميدان تعزيه نظرداشته است . بعلاوه شكل پازل گونه قطعات كه به گونه اي منفك ومستقل ازهمديگر، هريك به وقت مناسب درجايگاه خود مي نشينند، الگوي تازه اي ازقطعات منفك و موازي درتعزيه است كه چون سكانس هاي سينمايي به گونه اي موازي پيش مي روند .

بيضايي درذكرمصايب ... برآشنايي وسابقه ذهني وعاطفي مخاطب ازواقعه، تكيه دارد. (همچون تعزيه ) وبه همين دليل است كه مجلس شبيه برپا مي كند تا نيازي به مقدمه چيني هاي دراماتيك نباشد . عناصراصلي ساختارواقعه را دراين نمايش كابوس وتوهم  و وحشت تشكيل مي دهد كه درهمين اركان نمايش قابل پي گيري ومشاهده است .  درذكرمصايب... يك طرف آفريننده كابوس است ( اشقياء در تعزيه)و طرف مقابل قربانيان كابوس اند ( اولياء درتعزيه ). و حاصل اين تقابل، به دليل حضورعنصركابوس فضايي پيچيده وهم آلود چند بعدي ( برخلاف تعزيه ) واكسپرسونيستي است كه با موسيقي وهم آلود كورال تقويت وتشديد مي شود وامكان مي دهد تا گذرگاه هاي اطراف صحنه گرد تعزيه به ارتقاعي بالاترازسطح صحنه مركزي (محل وقوع وقايع اصلي )ارتقاء يابد .

بيضايي درذكرمصايب... به تعبيرخواني مي پردازد كه درمقطعي ازتاريخ معاصرما همچون كابوسي عميق وهراس آور از برابر ذهن وآگاهي جامعه خواب زده عبور كرد و درابهام ذاتي  خود به سرعت ازديده ها پنهان گرديد .

بيضايي دقيقا همين كابوس وفضاي وحشت آلود و پرابهام آن مقطع معين را شبيه سازي مي كند . ميان مخاطبان وصحنه ( واقعه ) ازهمان لحظه آغازنمايش، يك توافق واشتراك موضع وموقعيت برقرارمي شود و گروه همسرايان نمايش نيزوظيفه بازسازي همين كابوس وفضاي موحش وخشن را برعهده دارند آن ها چون تصاويرنا متعين وفرار يك كابوس ترسناك ، اين سو وآن سومي دوند و درجامه هاي متحد الشكل به سربازان پراكنده، آشفته، تحقيرشده و وحشت زده يك سپاه شكست خورده شباهت دارند .

طنزجاري دربرخي ازصحنه هاي نمايش نيز، ريشه درتكنيك خود افشاگري وتبري جويانه شبيه خوانان ضد قهرمان درتعزيه دارد. اين تكنيك كه درتعزيه به منظورتخفيف اشقيا و تسكين آلام مومنان صورت مي پذيرد ودراين نمايش كاربرد دوگانه وافشاگرانه يافته است، ازسويي به كارنقد شرايط اجتماعي مي آيد وازسوي ديگربه كارافشاي حقارت ها و رياكاري هاي درس احكام اخلاقي وروشنفكرمابانه مي آيد. به عبارت ديگر، اگرعنصر طنز در تعزيه به قصد سخر وهجو ضد قهرمانان مورد استفاده قرارمي گيرد دراثربيضايي سيماي هشداري روشنفكرانه به خود گرفته است .

بازي هاي مبالغه آميزكه خاص نمايش هاي كمدي يا تعزيه هاي مضحك است ( درگروه همسرايان ) دركناربازيهاي زنده ، ساده ، واقع نما و پراحساس كه خاص نمايش ملودراماتيك است تركيب زيبايي آفريده اند كه درهماهنگي موزون خود برتنوع وزيبايي هاي صحنه افزوده اند .

تقابل شيوه گروتسك صحنه هاي جمعي همسرايان وشيوه بازيهاي واقع نما وپراحساس بازيگران اصلي و نيزخشونت گروتسك بازي نظاميان، مجموعه متناقض، اما پرجاذبه اي ايجاد مي كند و درآن، تركيب دوصحنه گروتسك وصحنه واقع نماي نمايش، سايه روشن پرتضادي را به صحنه ها مي  دهند  كه باعث برجسته شدن صحنه هاي عاطفي و واقع نماي نمايش مي شود وهمين عامل به تشديد عواطف و تنگ ترشدن ارتباطش با صحنه مي گردد. بعلاوه صحنه هاي گروتسك درهمراهي با صحنه هاي روايي ويژه، زمينه را براي جهت يابي عقلاني عواطف فراخوانده شده، فراهم مي سازد. آن فراخواني عواطف و اين عقلانيت گرايي، همزمان تجربه نمايش را به تجربه اي لذت بخش ودرعين حال انديشه برانگيزبدل مي كند. نمايش ازسويي عواطف را تسكين مي دهد (كانارسيس ) و از سوي ديگر، قضاوت عقلاني را درارتباط با مضمون و موضوع نمايش بر مي انگيزد.

سخن آخراينكه :
دراين نمايش، برخلاف آثار پيشين، واژگان متن بيضايي، نقش برانگيزانندگي ومعنا آفريني خود را از كاربردهاي اجتماعي/ سياسي معاصر آن ها كسب مي كند، درحالي كه درآثارتاريخي و اساطيري پيشين اش، واژگان درفاصله دوري ازكاربردهاي فرامنتي خويش ايستاده اند. به عبارت ديگر، واژگان وكلمات آثار پيشين او، آشكارا مي كوشند تا هرگونه رابطه فرامنتي را با خود انكاركنند و دراينجا، به اين رابطه تاكيد مي گذارند و به همين دليل هم، بسياري ازمنتقدان حرفه اي آثارگذشته او، دراشاعه نظرات غيرعلمي خود، درباره زبان نمايش هاي بيضايي با مشكل كمتري روبرو مي شدند!! چرا كه درآن ها به هيچ موضوع شناخته وتفسيرپذيري اززمان معاصرخود برنمي خورند. درمورد اثر اخير، اما، احتمالا رضايت همه منتقدان برآورده شده و يقينا موافقت هاي تحسين آميز درباره تحول وقوع يافته!! درزبان بيضايي، به كرات اعلام خواهد شد.  شرح كامل ترين اين مقوله را نگارنده در يكي ازآخرين شماره هاي سال 1382 نشريه "صحنه" آورده است كه مطالعه آن را به علاقمندان اين بحث توصيه  مي كنم .

"صمد چيني فروشان"
مدرس و عضو كانون ملي منتقدان تئاتر