خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: در روزگاری که برخی فیلمها و سریالهای کمدی ضعیف پرده سینماها و تلویزیون را تصاحب کردهاند، پخش کمدیهایی نظیر "مهرآباد" یک اتفاق خوب در سیما به حساب میآید. سریالی که مجموعه پرمخاطب "شمس العماره" را از نویسندهاش امید سهرابی به خاطر داریم و سریال تاریخی "بانو" را از کارگردانش سیدفرید سجادی حسینی.
کمدی درام "مهرآباد" که این شبها از شبکه تهران روی آنتن میرود با اتفاقات گوناگونی که ریتم اثر را بالا بردهاند، با بهرهگیری از نکات اخلاقی فراوانی که خلأ آنها در جامعه به چشم میخورد و با طرح مسائل اجتماعی به کمک طیف متنوعی از بازیگران توانسته اثری موفق با جذابیتهای بصری قابل توجه باشد. گرچه در هر کاری ضعفهایی نیز به چشم میخورد اما اینکه حداقل با یک سریال استاندارد طرف هستیم، فرصتی برایمان ایجاد کرد تا از اخلاق حرف بزنیم؛ عنصر گمشده جامعه امروز به ویژه در کلانشهرهایی چون تهران...
از همین رو در نشستی دو ساعته با سیدفرید سجادی حسینی کارگردان، علی تقیپور تهیهکننده، امید سهرابی و امیررضا طلاچیان نویسندگان، داوود امیری مدیر تصویربرداری، بهروز شعیبی و مهران احمدی بازیگران و آزاده سهرابی روابط عمومی، درباره اخلاق و ساختار این سریال در حال پخش "مهرآباد" گپ زدیم.
*نشستی که پیش از آغاز پخش سریال برگزار شد، این فرصت را ایجاد کرد تا بتوانیم امروز از سوالات مرسوم و البته تکراری چون نحوه نگارش فیلمنامه، انتخاب بازیگران، شیوه کارگردانی و... بگذریم و وارد فضای دیگری شویم که فکر میکنم مهمترین آن مباحث اخلاقی است که "مهرآباد" به طرح آن میپردازد از عنوان سریال گرفته تا اتفاقاتی که زندگی چند خانواده را در هم تنیده و در خلال آن زمانی برای پرداخت به مسائل اجتماعی فراوان در نظر گرفته میشود.
جالب آنکه در طرح این مباحث تلاش شده از شعار دوری شود. مثل سکانسی که در قسمت 18 راننده تاکسی به کیا مقدم میگوید تو اگر میخواستی زود برسی چرا با تاکسی آمدهای؟ دیالوگ بامزهای که انتقادات اجتماعی را در خود دارد. این موضوع جایی پررنگتر میشود که متاسفانه کمدیهای امروز تلویزیون به سمت و سویی گرایش پیدا کردهاند که صرفا بازیگران ثابت این آثار، جوک میگویند تا مردم بخندند، اما در "مهرآباد" شاهد کمدی موقعیت هستیم.
امید سهرابی، نویسنده: اول اینکه خوشحالم شما به این نکات با این دقت توجه کردهاید و بیشتر از آن خوشحالم که از خیر سوالات تکراری گذشتید.
واقعیت این است که ماهیت این درام، اخلاقی است. به زعم من همه درامهای دنیا به محض اینکه شکل میگیرند، اخلاقی هستند. از سوفوکل به این طرف حداقل من شاهد هیچ درام ضداخلاقی نبودهام اما برای رسیدن به این اخلاق که در مقطعی به شعار مبتذلی هم تبدیل شده بود این سوال طرح میشود که چطور میتوانیم آن را ترویج کنیم. اخلاق زمانی معنا پیدا میکند که ما بتوانیم معضلات و آسیبهای اجتماعی را نشان دهیم. ما نمیتوانیم با شعار به سمت مسائل اخلاقی برویم. ما تلاش بسیاری کرده بودیم که این سریال شعار ندهد اما انسان معاصر را در بستر امروز جامعه نشان دهد. ما خواستیم مناسبات امروزی زندگی مدرن را به تصویر بکشیم، بنابراین شخصیتهایی طراحی شدند که از دل جامعه هستند. به زعم من آدمهایی که این نقشها را بازی میکنند یا همان کاراکترهای طراحی شده، هیچ کدام قلابی نیستند.
وقتی شخصیت قلابی نباشد، نیازی به تعریف کردن جوک هم نیست. همه این افراد دارای داستان هستند و از دل اجتماع خودشان درآمدهاند. برای همین مخاطب آنها را باور میکند چون دارای مشکلاتی هستند. درام بدون مشکل وجود ندارد.
*نکتهای که در سریالهای کمدی وجود دارد، حضور افراد تیپیکالی است که این آثار را جلو میبرند و حتی بازیگران ثابتی هم هستند که برخی تهیهکنندگان حضور آنها را برای ساخت یک سریال کافی میدانند و میگویند اگر فلان بازیگر بیاید، سریال میگیرد، فیلمنامه هم نمیخواهیم، دوربین را هم که میکاریم و حل است! اما وقتی با یک فیلمنامه کامل با این سر و شکل طرف هستیم، قطعا یک بازیگر نیز برخورد متفاوتی با آن کار خواهد داشت. اول اینکه نمیتواند تیپهای مرسوم را برای ایفای نقش خود و خنداندن مردم انتخاب کند و دوم اینکه با فیلمنامهای طرف است که دغدغههای اخلاقی خود را نیز در آن میبیند.
بهروز شعیبی: این ویژگی "مهرآباد" است. قرار نبود هیچ کدام از ما اینجا تیپ باشیم، تنها یکی از بازیگران بود که پیشنهاد داد از بیان و فیزیک متفاوت استفاده کند، او هم مهران بود که بسیار دقیق مختصات نقش را پیدا کرده بود. حالا که کار را میبینم فکر میکنم اگر نعیم اینطور نبود چه میشد و آنقدر خاصیت و جذابیت پیدا نمیکرد. این ناشی از تجربه مهران است. اما ما قرار نبود تیپ باشیم. در سیر سریال قرار بود قصه به ما این اجازه را بدهد که لحظههای متفاوتی را تجربه کنیم و بدانیم کجا میتوانیم واکنش و اتفاق متفاوتی رقم بزنیم. ما هر کدام با یک سوم فیلمنامه درگیر کار شدیم اما این بخش هم آنقدر ما را درگیر و جذب کرد که روی ماهیت کار فکر نمیکردیم بلکه به شکلگیری شخصیتهایمان میاندیشیدیم.
*این موضوع به ویژه درباره شما صدق میکند که نقش کاملا متفاوتی از تمام آثارتان را ایفا کردهاید و البته به سبب دست داشتن خودتان در کارگردانی نگاه وسیعتری نیز به سریال داشتهاید.
شعیبی: اگر بخواهم صادقانه بگویم من این کار را قاپیدم. پس از دادن فیلمنامه به من، در اولین جلسه همه چیز قطعی شد و فرصت اینکه حضور در "مهرآباد" را عقب بیندازم را هم برای خودم قائل نشدم. گروهی که با این انگیزه در دل کار بروند کمتر هستند و دوم اینکه کمتر این نوع قصه به پست بازیگران میخورد؛ قصهای که هم پرسوناژ و هم نوع بیان روایی متفاوتی داشته باشد.
جریانی در این قصه پیش میرود که انسانها مدام به هم تنه میزنند و رد میشوند و زندگیشان را میکنند. این برای من جذاب بود. واقعیت این است که من وقتی سر فیلمی به عنوان بازیگر میروم، حتی فیلمنامه را هم به عنوان بازیگر میخوانم. برای همین چندان خودم را در یک تعریف کلی قرار نمیدهم. این کار برای من ویژگیهای فراوانی داشت و آن را بسیار دوست داشتم. بازی با بازیگران خوب تجربه خوبی بود. چون وقتی بازیگری مهمترین چیز پرسوناژ روبرویت است.
*آقای احمدی شما چطور؟ نگاه فیلمنامهنویس به نقش با نگاه بازیگر به نقش تفاوت دارد. نکتهای که در شما وجود دارد این است که بازیگر مولفی به حساب میآیید. از منظر یک بازیگر مولف که برای ایفای نعیم پیشنهاداتی داشتید، چقدر با اخلاقی بودن "مهرآباد" موافقید. چقدر از این منظر نگاه کردن به یک اثر نمایشی برایتان مهم است و چقدر به جنبه فیزیکال نقشتان در یک فیلمنامه فکر میکنید؟
مهران احمدی: اگر اینطور نباشد که اسم من بازیگر نیست و آهن فروش یا تاجر کشکم. من اگر هنرمند و بازیگر هستم اول باید صاحب اندیشه بوده و برایم مهم باشد متنی که به من میدهند در حیطه اندیشهای من میگنجد یا خیر. وقتی متنی که امید سهرابی و امیررضا طلاچیان نوشتهاند به دست من میرسد دنبال این نیستم که ببینم نقش من چند کیلو است، آن را در وزنه خانهمان نمیگذارم، دنبال این هستم که ببینم متن چقدر وزن دارد و آیا این وزن در اندیشه من جایگاهی دارد یا شرایط بی وزنی را طی میکند.
اگر نظر شخصی من درباره سینما و درام را بخواهید من به معضلات و مسائل اجتماعی بیش از هر چیز دیگری اهمیت میدهم. سرمنشأ تمام گرفتاریهای ایران ما را نه سیاسی میدانم نه حتی فرهنگی. بلکه ریشه تمام گرفتاریهای ما اجتماعی است. خرده روابط اجتماعی که ما در آن مسئله داریم و هنوز بلد نیستیم چطور رفعاش کنیم. من متاسفم برای مملکتی که خوب رانندگی کردن در آن یک فرهنگ است و راننده خوب آدم بافرهنگی به حساب میآید! در حالی که این امر جزو بدیهیات روابط اجتماعی است که ما باید رعایتش کنیم. اگر رعایت نکنیم آدم نیستیم، جزو وحوشیم و انسان نیستیم. هر کس زبالهاش را ساعت 9 شب در سطل زباله سر کوچه نیندازد، حداقلهای رفتاری را رعایت نکرده است. این معادله سادهای است. اما در مملکت ما اسم این شده فرهنگ. هر کسی ساعت 12 و یک نیمه شب در آپارتمانش شلوغ کند و نگذارد دیگران استراحت کند، انسان نیست.
من به این حرفها معتقدم. خودم هم بچه پایین شهر هستم. در جردن و آمریکا و پاریس هم بزرگ نشدم. بچه میدان امام حسین (ع) هستم و بعد هم به شهرستانی رفتیم که بعضیها حتی اسمش را هم بیاوری نمیدانند کجای این مملکت است. میخواهم بگویم من جزو جامعه متوسط هستم و این چیزها را بلد شدهام. کسی به من یاد نداده است. بلکه فهمیدهام باید این بدیهیات را انجام دهم.
متن "مهرآباد" همین چیزها را متذکر میشود. اما برخی از بینندهها این موضوع را برنمیتابند. من با برخی بینندگانی مواجه شدهام که میگویند سریال شلوغ است. میدانید چرا؟ چون آنها "خنده بازار" را دوست دارند. نمیتوانند معادلات اجتماعی پیچیدهای را که اکنون متاسفانه تمام مشکلات ما زیر سر همینها است، در ذهنشان بربتابند. بس که با ساده اندیشی و دلالی زندگی کردهاند. از صبح که از خواب بیدار میشوند دنبال این هستند که ببینند ماشین و خانهشان چقدر میارزد. تلفن دست میگیرند که الو 206 تیپ پنج چند شده؟! به این فکر نمیکنند که من امروز باید درست رانندگی کنم، من امروز باید به همسایهام احترام بگذارم، نباید آشغالم را از شیشه ماشین بیرون بیندازم، دروغ نگویم و...
بنویسید مهران احمدی میگوید: هرکسی دروغ بگوید آدم نیست. این ظرایف در متن "مهرآباد" وجود دارد. این ویژگیها باعث شد فکر میکنم میتوانم کاری کنم. من در این زمان به گنجینه خاطراتم که در ذهنم است کلید میاندازم و بازش میکنم و مجموعهای از آدمهایی که دیدم را از آن بیرون میکشم.
*یعنی نعیم در گنجینهتان بود؟
احمدی: قطعا بود. تمام این مسائل و ماجراها را پیش از این دیدهایم. من میتوانم با هزار جور وسیله به خبرگزاری مهر بیایم. میتوانم با وسیله شخصی بیایم اما نیامدهام. چرا؟ عذاب میکشم از اینکه میبینم در خیابان آدمها در ماشینهای تک سرنشین نشستهاند. ما باید بپذیریم که خودخواه شدهایم. من آن گنجینه را باز کردم و رویدادهایی که در اجتماع دیدهام و اذیتم کردهاند به یاد آوردم. دور و بر ما پر از امثال نعیم است. خود ما هر صبح که از خواب بیدار میشویم هزار ماسک به صورتمان میزنیم. با هر کس طوری رفتار میکنیم تا از قافله عقب نمانیم و بتوانیم پولی دربیاوریم. نعیم نمونه بارز دلالی تهران امروز است. او هر طور شده میخواهد از کسی پولی بگیرد و مسائلش را حل کند. تازه او به نظرم انسان باشرافتی است و تمام پولی که درمیآورد خرج کس دیگری میکند.
اما اصولا او نقشی است که دائم نقش بازی میکند. این ویژگی در "مهرآباد" تنها مختص نعیم است و قبول کنید بازی کردن این نقش اندکی سخت است. گرچه نمیدانم از عهده این سختی برآمدهام یا خیر. دوما پرسوناژی که من بازی میکنم لاجرم و ناچارا گاهی به سمت تیپ میرود. حتی خودش هم میگوید و ابایی ندارد. به طاهر در دادگاه میگوید باید در زندگیات نقش بازی کنی و اگر این کار را نکنی کلاهت پس معرکه است. هرچقدر نقشت بزرگتر باشد هم برای آدمها قابل باورتر است. او برای سودابه زنش، کیا مقدم، عادل، طاهر و... نقش بازی میکند. تنها جایی که او هیچ نقشی بازی نمیکند زمانی است که مخاطب برای او گریه میکند. ما اگر قرار بود نعیم واقعی را در 30 قسمت سریال ببینیم 30 بار گریه میکردیم، شک نکنید!
تا به حال دوبار نعیم واقعی را دیدهایم. جایی که در خانهاش میرود و میبیند تمام زندگیاش را بیرون ریختهاند و خیلیها به من زنگ زدند و گفتند گریهشان گرفته و جای دیگر وقتی که در حمام میگوید بگذار من اینجا بخوابم، جان مادرت... اما او را میکشند و میبرند. اینجا اشک دختر 7 ساله من هم درآمد. او آنجا پدرش را نمیبیند، بلکه یک نعیم بیچاره کپل بربری میبیند که گرفتار است...
سهرابی: مهران احمدی در بازیگری مثل رودخانهای میماند که از هرجایش که بخواهی میتوانی آب برداری.
سجادی حسینی: زمانی از مرحوم شهید دستغیب کتابی به نام "قلب سلیم" میخواندم که از دیدگاه اسلام امراض قلبی را در انسانی مینیاتوری جزء به جزء بررسی کرده بود. طمع، حسد، خودخواهی و... به زیبایی در آن کتاب بررسی شده بود. من خیال میکنم ما آینهای به نام "مهرآباد" داریم که انسان را در آن نگاه میکنیم و به انسان و امراض قلبی او میپردازیم، ویژگیهایی که او را به سمت مثبت یا منفی بودن میبرد. گرفتاریهای ما از میزان انسانیتمان است.
*فکر میکنم "مهرآباد" به یک کمدی اصیل نزدیک شده است. سریالی که گرچه موقعیتهای کمدی دارد اما همانطور که آقای احمدی اشاره کرد خیلی وقتها تراژدی است. مثل زمانی که طاهر با ماشین تصادف کرده و درد میکشد اما نعیم او را از قماش خود فرض میکند و میگوید بلند شو طرف در رفته است.
سهرابی: این ژانر کمدی است برای کسی که میاندیشد و تراژدی است برای کسی که احساس میکند. من فکر میکنم بالانسی بین احساس و تعقل در این کار است که آن را به کمدی تراژدی نزدیک میکند. اگر رسالتی برای خودمان قائل شویم آن پیوند بین تعقل و احساس است. برای همین وقتی شما با کاراکتری مثل نعیم روبرو میشوید جایی که شما را میخنداند تعقلتان درگیر است و زمانی که شما را میگریاند احساستان درگیر شده است. ما خیلی دلمان میخواست پیوندی بین عقل و احساس برقرار کنیم.
احمدی: هر کدام از این موقعیتهایی که نویسندگان در متن نوشتهاند کافی است برای اینکه یک سری آدم سکته کنند، بمیرند، بروند قبرستان، مریض شوند، یقه همدیگر را بگیرند، همدیگر را خونین و مالین کنند و... یک نمونهاش را میگویم؛ کیا و نعیم در آسانسور گیر میکنند، این یکی از وحشتناکترین اتفاقات است که بارها برای هر کدام از ما رخ داده اما در این سکانس ما مدام میخندیم. این یکی از نمونههای کمدی درام در "مهرآباد" است. این را امید سهرابی در دهان ما انداخت، من که دروغ نگویم تا به حال آن را نشنیده بودم. کمدی درامی که سهرابی ابداعش کرد یا از اول بوده است...
سهرابی: نه من ابداع نکردهام!
طلاچیان: فرم معمولی در سینمای جهان است.
احمدی: در همین قسمت آخری که دیدید خانمی دارد تصادفی را گردن میگیرد که اصلا کار خودش نبوده است. ببینید چقدر دردناک است، اما ما داریم میخندیم! در واقع این ماجرا آنقدر طنازانه روایت میشود که احساس بدی نداریم. این به نظرم خیلی ویژگی است و در هر کاری آن را نمیبینیم. اینکه یک زن بی گناه به زندان برود و ما احساس بدی نداشته باشیم.
*البته یکی از نکات مثبت فیلمنامه این است که ما در شرایط بد اجتماعی قرار داریم که هرچقدر بخواهیم فیلمهای اخلاقی با آن شعارهای بزرگ را به عنوان غذای روح به مخاطب بخورانیم با بازخورد منفی روبرو میشویم. خوبی این فیلمنامه، بازیها، کارگردانی و... این است که راحت، با آرامش و با لبخند اشتباهات مخاطب را به او نشان میدهد و میگوید درست زندگی کنید.
امیری: "مهرآباد" هیچ چیزش را به رخ نمیکشد و در آن نصیحتی وجود ندارد و فقط معضلات را به مخاطب نشان میدهد. موضوع دیگری که شما به آن اشاره نکردید، شخصیتهای خانم این قصه است که برای من هم مهم بود. زمانی هم که حضور در سریال به من پیشنهاد شد به خاطر زنهای متفاوت قصه آن را پذیرفتم. زنانی کاملا باشعور. زنانی که موقعیتسنج هستند و دست مردان را در این قصه میگیرند و به جای درست هدایت میکنند. مثل دیگر کارها نیست که زن موجودی در بکگراند باشد؛ جامد، مایع، گاز! فرقی نمیکند.
طلاچیان: از منظر روایت و فیلمنامه هم که بخواهیم بررسی کنیم در کمرکش داستان حضور پررنگ زنان اتفاق میافتد. وقتی سریال تمام شود میبینید که خانمها در این کار عقل کلتر از مردها هستند. مردان به خاطر مردسالاری یا هر چیز دیگری که اسمش را بگذاریم، افسار کار را به دست میگیرند و زندگی را به آتش میکشند و در نیمه دوم سریال ـ بدون هیچ تعمدی که صرفا از ناخودآگاه ما ناشی شده است ـ خانمها مثل ققنوس از خاکستر بیرون میآیند و ماجراها را حل و فصل میکنند.
سهرابی: تا همین جای سریال هم دو فداکاری بزرگ را خانمها انجام دادهاند. حمیرا کلیهاش را اهدا کرده، تارا تصادف را گردن گرفته و باز هم از این نمونهها خواهیم داشت چرا که زنها در اجتماع کنونی فداکارانهتر برخورد میکنند.
ادامه دارد....