به گزارش خبرگزاری مهر، همدلي مهارتي است كه از طريق آن مي توان به شناخت بيشتري از ديگري دست يافت و از اين طريق به تفاهم بيشتري با ديگري رسيد. برخي از محققان ارتباطات انساني بر اين اعتقادند كه همدلي توانايي ويژه اي است كه از طريق آن مي توان به نگرش فرد مقابل خويش يا به عبارت ديگر مخاطب خويش پي برد و دنيا را از دريچه چشم او نگريست.
بسياري از افراد چنين تصور مي كنند كه همه و يا اكثر مردم پديده ها و مسايل را به همان گونه كه آنها مي بينند و در نظر دارند، مي بينند و در نظر دارند، اما باید در نظر گرفت که بين ادراك افراد با يكديگر تفاوت چشمگيري وجود دارد. افراد پديده ها را همانند هم نمي بينند و درك نمي كنند. هر يك به فراخور حال خويش و عوامل حاكم بر خود آنها را در مي يابند. اگر ما علاقمند به درك بيشتر ديگري و تفهيم و تفاهم با او مي باشيم، نياز به شناخت اين تفاوت ها داشته و مي بايد در تشخيص و شناخت تجربه هاي او تلاش كنيم نه فقط آنچه خود در ذهنيت خود داريم. برخی پژوهشگران ارتباطات در مورد "همدلي" نوشته اند كه عبارت است از "جوهراصلي تمامي فراگرد ارتباطات".
همدلي كاملا از خنثي بودن و همدردي متمايز است. وقتي كه ما در مقابل رفتارها و پديده هاي وارد بر شخصي با بي تفاوتي برخورد مي كنيم خنثي بودن ما در برابر او كاملا مشهود است. مثلا، اگر فرزند شخصي كه به گونه اي با ما در ارتباط است بيمار است و به ما بگويد و يا از كسي مي شنويم اما با بي تفاوتي بگوييم يا وانمود كنيم كه به ما ربطي ندارد او بايد كار خود را خود انجام دهد. در اينجا ما با حالت خنثي و بي تفاوتي با او مواجه شده ايم. در نقطه مقابل"همدردي" موقعي به منصه ظهور مي رسد كه ما در احساسات با كسي شريك شده و احساسي را كه او در مورد پديده اي به دست آورده است ما نيز به دست آوريم. يعني مشاركت در غمها و شادي هاي طرف مقابل.
وقتي ما خويشتن را در برابر ديگري همدرد جلوه مي دهيم، ممكن است وانمود كنيم كه ما نيز كاملا همان احساسي را كه او دارد، داريم و آن احساس را كاملا از خود نشان مي دهيم.بسياري از موارد چنين به نظر مي رسد كه"همدردي" در روابط بين افراد سازنده نيست و مشكلي را نمي گشايد، چرا كه انسانها تابع احساسات و عواطف خويشتن بوده و چون شرايط و تجارب حاكم بر آنها با يكديگر متفاوت است. اين عواطف و احساسات نيز متفاوت مي شود و همواره يكي نمي شوند و اگر كسي بخواهد سعي در يكسان سازي آنها كند با نوعي تصنعي بودن شرايط مواجه مي شود كه در آن حالت نه تنها به بهبود رابطه كمكي نمي كند، بلكه بيشتر به تخريب آن مي انجامد. زيرا وانمود كردن آن احساس يگانه حمل بر ظاهر سازي و ظاهرفريبي مي شود.
از سوي ديگر "همدردي" در بسياري از شرايط عاطفي سنگين، كار دشواري است. مثلا در حالت غم سنگيني كه بر فردي حاكم است اگر امكان دستيابي به چنان غمي براي ما نيز مقدور باشد و ما نيز بدان مرحله ازغم برسيم، كمكي به او نمي توانيم بكنيم معمولا در شرايط از دست دادن عزيزي كه فردي آن را يا او را از دست داده است ما با"همدردي"نمي توانيم كاري براي او انجام دهيم. اگر ما به همان حالت و مرحله او برسيم كاملا مثل او رفتار كرده و چه بسا مشكل را مضاعف كنيم. بر عكس در اينجا "همدلي" مي تواند كمك شايان توجهي كند.
خنثي بودن يا بي تفاوت بودن در شكل گيري روابط بين افراد بسيار زيان رساننده است و دشواري هايي را از اين جهت پديد مي آورد. علت عمده اين امر آن است كه فرد مقابل احساس مي كند كه ما براي او ارزش و اهميتي قايل نبوده و به سرنوشت او اساسا علاقه اي نداريم. اين خود يكي از عمده ترين عوامل جدايي و گاه در بابر يكديگر ايستادن افراد است. بايد در نظر داشت فرهنگهاي مختلف در مورد"خنثي بودن" و "همدردي" با يكديگر تفاوت هاي بارزي دارند.برخي از فرهنگها بيشتر به طرف"همدلي" و "همدردي"گرايش داشته و با هر نوع از تظاهرات"خنثي بودن" به شدت مواجه مي شوند و برخي از فرهنگ ها در بيشتر موارد"خنثي بودن" را آسان تر پذيرا بوده و از"همدردي" به شدت گريزان مي باشند.
همدردي نيز در برخي از موارد، با توجه با معيارهاي فرهنگي حاكم،ممكن است مخرب بوده و به ناپايداري رابطه بيانجامد. اين بيشتردر مواردي مشاهده مي شود كه همدردي بر نوعي خود برتربيني و افضل بودن دلالت كند. مثلا در نشان دادن همدردي خود با ديگري اين گونه مفهوم القا شود كه اگر ما براي او غصه مي خوريم و به خاطر شكست او غمگين مي باشيم بيشتر به آن علت است كه او توان ما را نمي تواند و نمي تواند دشواري خود را خود حل كند و امثال اين، يا اينكه ما به گونه اي به حمايت او برخاسته ايم و مي خواهيم او را كه از ما بسيار ناتوان تراست حمايت كنيم.
اين مساله حتي در فرهنگ هايي كه همدردي و همدلي در آنها كاملا شكل گرفته و فرهنگ تحمل كمتر"خنثي بودن" افراد را در مقابل هم دارد،مشاهده مي شود. پژوهشگران دريافته اند كه افراد از اينكه توسط ديگران بسياز زياد با آنها همدردي شده است خرسند نبوده و احساس مي كرده اند كه همدردي آنها بيشتر براي به رخ كشيدن تواناييهاي خود بوده است تا اينكه بخواهند باري را از دوش او بر دارند. در نتيجه مي توان گفت كه فرهنگ ها در مقابل همدردي و همدلي و خنثي بودن رويه هاي متفاوتي دارند،و در رفتار مي بايست به اين نكات در فرهنگ غالب توجه داشت.