خواجه نصیرالدین طوسی زمانی پیش از سال 611 هجری قمری در مقال پیشروی مغولان به یکی از قلعههای ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد، اینکار به وی امکان داد که برخی از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین کتابش اخلاق ناصری را به رشته تحریر درآورد.
خواجه نصیرالدین با اینکه سر و کارش بیشتر در سیاست و اجتماع بوده، روشنترین راه را که برای رسیدن به جهان جاودانی نشان میدهد دیانت است.
اگر چه در تمام نوشتههای خود دم از استقلال و معرفت میزند اما آشکارا میگوید دانش تنها از ایمان و دین حاصل میشود و حقیقت دانش را دین میداند که تسلی بخش جانها و روان بخش کالبدهای افسرده است.
طوسی از پیشروترین فلاسفه اسلامی است که تعلیمات مشایی ابن سینا را پس از آنکه در طول دو سده در محاق کلام قرار گرفته بودند احیاء کرد. او مظهر نخستین مرحله ترکیب تدریجی مکتبهای مشایی و اشراقی است، اخلاق ناصری وی رایجترین کتاب اخلاقی بین مسلمانان هند و ایران بوده است.
یحیی یثربی استاد فلسفه دانشگاه در یک گفتگو مطرح کرده: عدهاي فکر ميکنند چون فلان کتاب را يک دانشمند مسلمان نوشته است، پس ديدگاه اسلام هم همان است! و از اين راه به تقديس آثار پيشينيان ميپردازند، به طوري که کسي جرأت نميکند آراي گذشتگان را نقد کند. اما اگر به ديده تحقيق بنگريم، ميبينيم که در تمام دنيا دانش گذشته مربوط به گذشته و گذشتگان است و البته محترم و گرانقدر هم هست، اما هر نسلي بايد سهم خود را در توسعه دانش به عهده بگيرد و نيازهاي زمان خود را پاسخگو باشد. پس کتابي[اخلاق ناصری] که بر اساس مطالب يونان باستان است، چگونه ميتواند در روزگار ما پاسخگوي اخلاق يا فلسفه اخلاق باشد؟ کتاب اخلاق ناصری در زمانه خود مهم و سودمند بود، عين فيزيک خواجه يا ارسطو، اما در روزگار ما نظام جهان جديد، ديگر با فيزيک ارسطو اداره نميشود، چنان که مسأله اخلاق، سياست و خانواده هم در جهان امروز صدها نکته باريکتر از مو دارند.
مسائل اخلاق و سياست هم، عوض شده است؛ ما بايد نگاه امروز را پيشرو داشته باشيم. در دنياي قديم، محور اصلاح اخلاق و روابط خانوادگي و سياست، نصيحت بود و بس! مثلا اينکه شاه بايد عادل باشد، پدر بايد مهربان باشد و انسان نبايد حسود باشد! اما در دنياي معاصر به نصيحت نميتوان قناعت کرد. امروزه انسانها به ابزارهايي انديشيدهاند که بتوانند قدرت را کنترل کنند. قدرت با نصيحت به جايي نميرسد؛ قدرت بايد کنترل شود. رابطه خانواده هم بايد با شرايط مناسب سامان يابد. در زمان گذشته به پدري که نصيحت ميشد که به فرزندت مهرباني بورز، فرزندش را از 5 سالگي به کارگري ميسپرد! شرايط آن زمان، اينگونه اقتضا ميکرد. اکنون فرزندان را به مدرسه ميفرستند، اينها محصول شرايطند نه نصيحت.
هماکنون مشکل افزايش طلاق در جامعه ما با موعظه حل نميشود، بلکه بايد ديد چه شرايط نامطلوبي موجب ميشود جوانان از همسران خود بيزار شوند؟ کيسه تهي بيزار ميکند يا نشنيدن يک پند از سعدي؟ از نظر فلسفه اخلاق نيز نگاه فلسفي به اخلاق، نگاهي است که نميتوان براي آن وکيل تعيين کرد؛ مثلا نباید گفت که نگاه فارابي يا خواجه براي ما کافي است. مگر اينکه به قول کانت، نخواهيم خود را بالغ بدانيم وگرنه بايد هر نسلي نگاه فلسفي خود را داشته باشد، تنها به اين شرط که واقعا اشخاصي به مرحله تفکر فلسفي رسيده باشند، نه اينکه روايتگر و نقال فلسفهها باشند که با نقالي نميتوان به فلسفه بهروز و کارآمد دست يافت. راويان و نقالان در گذشته زندگي ميکنند و فرزند زمان خود نيستند.
در مورد اخلاق فردي هم اگر بخواهيم مثلا يکي حسود نباشد، بايد شرايط مناسب پديد آوريم. در جامعهاي که عدالت باشد و توزيع عادلانه ثروت باشد، کسي به کسي حسادت نميورزد، اما در جامعهاي که فاصله طبقاتي زیاد باشد، حسادت با پند و نصيحت ريشهکن نميشود و لذا اسلام بيش از هر چيز به جامعه ميانديشد و زندگي اجتماعي سامان يافته و درست مردم.
اگر ما با نگاه فلسفي به اخلاق، زمينه را براي اخلاقي شدن مردم فراهم کنيم، عاليترين آموزههاي اخلاق و سياست و خانواده را در قرآن کريم ميتوان يافت. تنها با اين شرط که فهم ما از قرآن، فهم پيشرفته و درستي باشد. چنانکه طبيعت امروز، همان طبيعت هزار سال پيش است، اما چيزهايي که بشر امروز از طبيعت به دست آورده است، در روزگاران گذشته در خواب مردم هم ديده نميشدند. اين از آنجاست که نه طبيعت، بلکه فهم انسان فرق کرده است. از قرآن نيز با تعالي فهم و درک چيزها ميتوان دريافت که پيشينيان در خواب هم نديده باشند.