به گزارش خبرنگار مهر، شبها و روزهای منتهی به نیمه شعبان شهر را هوای عاشقی بر می دارد، عبور از کوچه ها و خیابانها و حرکت خودجوش مردمی برای چراغانی و آذین بندی شهر حکایت دلهایی است که انگار به شوق دیدار یار دیرین خود چهره زیبا کرده اند و چشم به راه آمدنش نشسته اند.
هر خانه ای به یمن آمدن یار پرچم "سلام" برافراشته اند و به برکت قدومش چراغ روشن کرده اند. جوانان و نوجوانان کوچه ها را آویز می بندند و برایش نیاز به اذن و رخصت کسی ندارند؛ آنها رسم عاشقی را خوب یاد گرفته اند.
زنان و دخترکان شهر غبار از دل پیاده روها گرفته اند و آب و جارویی بر چهره شهر کشیده اند، بوی نم خاک به پیشواز یار رفته و بوی گلاب شهر را پر کرده است.
بوی "اسفند" روزهای نیمه شعبان و صدا "سرنای" مردمان لر شهر را برداشته است، روی ذغالها با صلوات و سلام اسفند می پاشند و بوی اسفند و عود و گلاب شهر را لبریز کرده: "چشم که بر تو ميکنم چشم حسود ميکنم/ شکر خدا که باز شد ديده بخت روشنم"
نقل و شیرینی کام شهر را شیرین کرده، شور شیدایی شهر را نشاط و اشتیاقی بیش از پیش بخشیده است، اینجا شهر "به وقت عاشقی" روایت دلهای حزینی است که به بهانه قدوم یار اندکی بر زخم خود مرحم می بخشند تا شاید زمین و زمان هجر کشیده اند کمی از غم فراق تسلا یابد.
نیمه شعبان سالروز شادی های پیوند خورده با دلتنگی هایی است که طعم غروب های غم انگیز جمعه را می دهد و اما حس و حالش با امیدی ناب زنجیر شده و گویا پیوند ناگسستنی دلتنگی و شادی و امید را به لحظات نیمه شعبان سنجاق کرده اند.
آری!امروز ولادتت را به جشن می نشینیم و همراه با خنده های لبریز از خوشحالیمان اشک می ریزیم ...کی روزی می رسد که حضور منورت در دنیای پرتلاطم و تیره بشر سایه اندازد و دیده به دیدار یگانه منجی روشن شود.
دیگر جمعه ها مانوس شده اند با ندای "یا غیاث المستغیثین" و فریاد "این المنتظر" و "این بقیه الله"... آری کجاست آن بزرگواری که برای برکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم به امر خدا مهیا گردد؟ ...و کجاست آن منتقمی که امید داریم اساس ظلم و عدوان را از عالم براندازد؟
انگار هر جمعه را انتظاری دگر است و من این بی تابی را تاب نمی آورم و به این همه بغض عادت نمی کنم، امید در هر جمعه ناامیدی ام شکوفه می کند و در انتظار گذشت یک هفته دیگر برای آمدنت می ماند! آقا جان جمعه ها دیگر برای ما آخر هفته نیست، جمعه ها ابتدا و انتهای همه چیز است.
این روزها که دلم از بغض و اشک پر از بهانه است بی اندازه غمگین نبودنت هستم، انگار همه بودنهای این دنیا را در گیر نبودنت به هیچ داده ام و تنها به انتظار جمعه ها روزهای هفته را یکی یکی می شمارم ولی جمعه ها چه بی وفا شده اند و چه بی نصیب...و به قول شاعر بروجردی:
انگار بی تو ثانیه ها مکث کرده اند / غمها چو سایه بر سر ما مکث کرده اند
در التهاب زخم قنوت نماز من / گلواژه های بکر دعا مکث کرده اند
در انتظار جرعه ای از مهربانیت / حتی فرشتگان خدا مکث کرده اند
و برای سلامتی ات ای منجی عدالت گستر دعا می کنیم: "ای پرودگار؛ تو هر بلا را دفع کن از ولی خود و خلیفه خویش و حجت بر خلق عالمت و زبانت که از تو به سخن آید و به حکمت بالغه تو گویا باشد و ..."
ای منجی موعود، تا همیشه تاریخ منتظرت خواهیم ماند و برای ظهورت "اللهم کن لولیک الفرج" خواهیم خواند و می دانیم روزی خواهی آمد، پس با اشتیاقی بیش از پیش زمزمه می کنیم که:
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست/ بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر/ کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود/ آوارگی کوه و بیابانم آرزوست...
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه...