دکتر حسین باهر، استاد دانشگاه شهید بهشتی در مورد اینکه عقل و خرد در زندگی فردی و جمعی انسان چه جایگاهی دارد و اینکه در اندیشه دینی از عقل به عنوان «رسول درون» یادشده چه معنایی دارد به خبرنگار مهر گفت: به نام خداوند جان و خرد / که از این برتر اندیشه برنگذرد. این اولین کلامی است که بعد از اسلام یک شاعر ایرانی مطرح می کند که خداوند به دو صفت جان و خرد معروف است. اگر جان را عشق بگیریم معلوم می شود که خرد، عقل است. اسمی که فردوسی بر شاهنامه گذاشت خردنامه بود یعنی ما ایرانی ها از قدیم مشکل خرد داشتیم. زیرا که همه ما آدمهای عشقی هستیم.
وی افزود: خوشبختانه انتخابات اخیر ما خردورزانه بود بیشتر انتخابات ما احساسی بود، اما انسان در هر تصمیمی که می گیرد بایستی از دو نیمکره مغزش استفاده کند نیمکره چپ معمولاً کار عقلانی می کند و نیمکره راست که کار عاطفی می کند. در یک ازدواج قاعدتاً باید آدم طرف مقابلش را دوست داشته باشد که این کار عشقی و دلی است ولی این دوست داشتن برای اینکه ادامه یابد عقل هم باید تأییدش کند. لذا بعضی ها اولش خیلی تند می روند بعداً کند می شوند.
این رفتارشناس و جامعه شناس تصریح کرد: تمام بزرگان دین و دانش عقلانیت را توصیه کرده اند. کار ما ایرانی ها در طول تاریخ حتی روی کار آمدن امیرکبیر و قائم مقام و مصدق از روی احساسات بوده است. آدمهایی که تندتند و با شعار حرف می زنند آدمهای احساسی هستند. شاعران زیادی الان داریم اینها همه اشان با احساس حرف می زنند یک کدامشان یا اگر همه اشان را جمع کنیم یک گلستان سعدی ندارند یک پند ندارند ولی عشقی حرف می زنند. جناب حافظ می گوید الا یا ایها اساقی ادر کاساً و ناولها از عشق می گوید فردوسی که استاد همه اینها و پیش از آنهاست می گوید به نام خداوند جان و خرد یعنی خدا را حتی به رحمانیت و رحیمیتش مطرح نمی کند بلکه به جان و خرد مطرح می کند.
باهر عنوان کرد: اگر انسان در مسائلش عقل گرایی کند همزمان با آن که این مسائل را دوست داشته باشد می تواند روی آینده خودش حساب کند و گرنه عشق روی یک نقطه به تنفر تبدیل می شود یعنی تمام عشاق تاریخ کسانی بودند که به هم نرسیدند اگر به هم می رسیدند مثل آدمهای معمولی می شدند. پس عشق این مشکلات را دارد. مولوی می گوید عشق از اول سرکش و خونی بود/ تا گریزد هر که را بیرونی بود. اما عقل اینطور نیست عقل دودوتا چهارتاست. عقل به تنهایی هم جمود است کما اینکه عشق به تنهایی هم جنون است. ترکیبی از عقل و عشق برای هر تصمیم گیری مناسب است. همانچیزی که شعار دکتر روحانی بود تدبیر و امید. تدبیر یعنی عقل، امید یعنی عشق یعنی انسان با عقلش باید کار کند و با عشق ادامه بدهد.
این استاد دانشگاه شهید بهشتی در مورد اینکه جامعه ایرانی تا چه میزان در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی «عقلانیت» را مدنظر قرار می دهد هم گفت: نسل قبل ما عاقل و عاشق بود نسل ما عاشق شد نسل الان نه عاقلند و نه عاشق (یعنی شصت و هفتادی ها) نسل هشتادی ها هم دارند هم عقل و هم عشق را به کار می برند. ما چهار مرحله را طی کردیم. جوانان در انتخابات اخیر عاقلانه و عاشقانه عمل کردند تحلیل های خردورزانه داشتند دیگر تند و کندش نمی کنند مسائل را سیاه و سفید نمی بینند.
این رفتارشناس و جامعه شناس در مورد اینکه اگر بپذیریم که جامعه ما کمتر به عقلانیت تکیه دارد علل و ریشه های آن چیست، گفت: دلیل متعددی بوده یکی مسئله آب و هوایی است کشور ما آب و هوای متغیری دارد به طبع مزاج ایرانی هم متلون شده است. با آب و هوا جا به جا می شویم. در کانادا که هوا سرد است مردم برای مقابله با سرما در تحرک و تب و تاب هستند و فعالیت بیشتری دارند که گرم شوند. اما ایران یک روز گرم است یک روز سرد یک روز آفتابی است یک روز ابری این روی مزاج مردم اثر می گذارد. دومین مسئله موقعیت سوق الجیشی ما بوده است. از نظر موقعیت جغرافیایی مورد تهاجم مختلف قرار گرفتیم و هر کدام از این هجمه ها اثر فرهنگ خودشان را بر ما گذاشت. ما نژاده نیستیم و ترکیبی از نژادها هستیم. این خاصیتش در هوشمندی بالا و خردمندی پائینی ما است. این مسئله به اینکه چرا ایرانی ها به طور متوسط خردش پائین تر از سطح جهانی است بر می گردد در حالی که هوش ایرانیان بالاتر از حد جهانی است یعنی آی کیو بالاتر از حد متوسط جهانی است و ای کیو پائین تر.
باهر در مورد اینکه راهکار ارتقای عقلانیت در جامعه هم اظهارداشت: بایستی از بالا شروع کرد. یعنی دولت جدید اگر می خواهد اسلامی، انسانی، ایرانی و جهانی عمل کند باید شایسته محور باشد. زیرا یک نادان اگر در رأس امور قرار گیرد همه زیردست هایش را نادان می گذارد ولی اگر یک باشعور بر رأس کار قرار بگیرد همه با شعورها را با خود می آورد. در هر پستی نباید رئیس جمهور منتخب دنبال سفارشات برود یا اتوبوسی افراد به او تحمیل شود بلکه از صاحب نظران آن رشته بخواهد که اعلم و اعدل در آن رشته را معرفی کنند و او را مسئول کند. همینطور سلسله مراتب شایسته سالاری را رعایت کند.