به گزارش خبرنگار مهر، نشست «درهای باز سفر بین فرهنگی ایران ـ لهستان» عصر سهشنبه 11 تیر با حضور استادان لهستانی آنا کراسنوولسکا، کارولینا راکوتیزکا، میروسلاو میخالاک و علیاصغر محمدخانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، یولیوش گویو سفیر جمهوری لهستان در تهران گفت: با وجود فاصله جغرافیایی که ما با شما مردم ایران داریم، اما ملتهای مشابهی هستیم و با یکدیگر، کم فرق میکنیم.
آنا کراسنوولسکا که در دانشگاههای لهستان، زبان و ادبیات فارسی تدریس میکند، در سخنرانی خود با موضوع چگونگی تاثیر گرفتن هوچکا شاعر لهستانی از ادبیات شرق گفت: هوچکا اشعاری دارد که شرقی نامیده میشوند. بسیاری در لهستان فکر میکردند این شعرها، از فارسی ترجمه شدهاند. این شعرها منظومههای طولانی بودند و میشود، گفت اصلا شبیه شعر معمولی نیستند. این شعرها با انتقاد شدید روبرو شدند و منتقدها میگفتند شعر هوچکا پر از اصطلاحات عجیب و غریب است که خودش میگوید از شرق آنها را وام گرفته است و این حرفی است که خودش میزند.
وی افزود: من معتقدم شعر هوچکا ارزش خاصی دارد. این شعر به نوعی متشکل از دو قصیده است و میشود گفت تقریبا اولین تقلید از یک قصیده عربی است. نام قسمت اولش عجیب و غریب و قسمت دومش هم زیاد شاعرانه نیست چون نامش پلو است و اشاره به زمانی دارد که کاروان حجاج در راه مکه، شبها دور آتش مینشستند و پلو میخوردند. این بخش هم از آنجایی ساخته شده که همه آنهایی که منتظر پلو بودند، به نوبت یک شعر میخواندند. این قسمت دوم شعر هوچکا هم غریب است و مانند غزل، رباعی و قصیده است.
این استاد ادبیات فارسی گفت: قسمت اول منظومههای هوچکا، مطالب جدی دارد، ولی قسمت دوم آن جدی نیست. به نظرم این شعر، یک شعر آزمایشی است. چون قسمت اول آن دارای یک مقدمه مفصل نثرگونه است و قسمت دومش پاورقیهای زیادی دارد.
در ادامه کارولینا راکوتیزکا که با موضوع تاثیر گلستان سعدی بر ادبیات لهستان و شعر ساموئل اودفیناسکی سخنرانی میکرد، گفت: این شاعر، شخصیت مهمی داشته و دارد و به اصطلاح شاعر عصر خودش بوده است. صحبت من مربوط به عصر عقبتر از رمانتیسیسم یعنی دوره قدیم ادبیات لهستان میشود. آغاز روابط ایران و لهستان به قرن پانزدهم برمیگردد. اگرچه این رابطه به خاطر برداشتن دشمن مشترک یعنی عثمانی، برقرار شد اما منجر به پیوست فرهنگی شد.
این پژوهشگر گفت: لهستانیهای قدیم، ایرانیها را منشا و الگوی مد و پیشرفت فرهنگی خود میدانستند و در بسیاری از مقاطع، نوع لباس خود را از آنها الگوبرداری میکردند. شناختی که لهستانیهای قدیم از ایران داشتند، البته شناختی سطحی بود و عمق نداشت. گروهی از ثروتمندان لهستان فکر میکردند از یک نژاد ایرانی هستند. البته در این زمینه اشتباه کردند، ولی خدا را شکر که چنین اشتباهی کردند چون این اشتباه موجب حرکات فرهنگی خوبی در لهستان شد.
راکوتیزکا ادامه داد: گلستان در آن زمان، کالا نایاب و کمیابی بوده که به لهستانی ترجمه شدند. چون مترجمها میتوانستند به سراغ متونی بروند که بعد از سه ترجمه در دسترس بود و یا اصلاً ترجمههایشان را ارائه نکنند و برای خودشان کار کنند. در این میان یک استثنا وجود داشت و این استثنا ترجمهای بود که بین سال 1610 تا 1625 توسط یک مترجم حرفهای که بین فرهنگ ایران و ترکیه قرار داشت، ترجمه شد. عدهای میگویند او شاید گلستان را از ترکی ترجمه کرده باشد که اگر هم اینگونه باشد، باز هم فرهنگ و زبان ترکی به فارسی نزدیکتر است. این مترجم ساموئل اودفیناسکی بود و این ترجمهاش هم تا قرن نوزدهم چاپ نشد. این ترجمه به عنوان یک کتابچه خطی در لهستان دست به دست میشد تا بالاخره به چاپ رسید.
میروسلاو میخالاک هم به عنوان آخرین سخنران این مراسم، سخنانش را با ترجمهاش از یک شعر بالینسکی شاعر لهستانی آغاز کرد و گفت: بالینسکی در لهستان شخصیت گمنامی است و جز دوستارانش، کسی با شعر او سر و کار ندارد. منتخب اشعارش هم بعد از جنگ جهانی دوم، فقط دو بار در لهستان چاپ شد. متاسفانه اسمش هم در کتابهای درسی ما نیست. به همین دلیل و به خاطر برجسته بودن شعرهایش، تعجب میکنم.
وی افزود: من هرچه سعی کردم جزئیاتی از زندگی این شاعر استخراج کنم، موفق نشدم و از او اطلاعات زیادی در دسترس نداریم. تنها چیزی که از او میدانیم این است که اواخر قرن نوزدهم در ورشو به دنیا آمد و پدرش ادیب بود. اولین کار ادبی بالینسکی هم داستاننویسی بوده است. شاید تاثیر فرهنگ ایران بوده باشد که او کارش را با داستان آغاز کرد. چون او وارد وزارت امور خارجه لهستان شد و در پستهای مختلف در کشورهای مختلف دنیا، خدمت کرد. یکی از این پستها هم، رایزنی فرهنگی لهستان در ایران در دهه 1920 میلادی بوده است.
این استاد دپارتمان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ورشو در بخشی از سخنانش گفت: از اشعار بالینسکی برمیآید که کار دیپلماتیکش را دوست نداشته و شخصیت رمانتیکی داشته است. یک شعر هم به اسم «وابسته سفارت» دارد که در آن از یکنواخت بودن زندگیاش ناله و فریاد میکند. او بعد از سال 1928 که به وطن بازگشت، این شعر را در دفتر «شبی در مشرق زمین» چاپ کرد. این دفتر شعرش از یک طرف حاصل سالهای دیپلمات بودنش در ایران بود و از طرفی نتیجه سفرهایش به کشورهای شرقی مانند لبنان و سوریه. از حقایق و مستندات برمیآید که این شاعر یک دوره ایرانگردی هم داشته است. مثلا از شعری هم که در ابتدای سخنم خواندم و اشاراتی که به شیرین و فرهاد دارد، برمیآید که کرمانشاه و بیستون را دیده است.
میخالاک گفت: به نظر من شعرهای بالینسکی زیباترین آثار ادبی و کلام منظوم هستند که در قرن بیستم در لهستان و به زبان لهستانی به زیور چاپ رسیدهاند.