به گزارش خبرگزاری مهر، هر يك از ما شيوه هاي خاصي براي تربيت فرزندانمان داريم كه در واقع بازتاب شخصيت ماست. اين شيوه ها از تمام عواملي كه ما را منحصر به فرد كرده اند،تاثير مي پذيرند. عواملي مانند نوع تربيت، شخصيت و ارزشهايي كه به آن پايبنديم. هر يك از اين عوامل، به تناسب نقش تربيتي ما براي فرزندانمان، بر ديدگاه ما اثر مي گذارد و رفتارمان را در برابر بچه ها و انتظاراتمان از آنها را تحت تاثير قرار مي دهد.
روش ما در تربيت فرزند اثر مستقيمي بر عزت نفس فرزندانمان دارد، زيرا نوع ارتباط روزمره ما با آنها را تعيين مي كند. بيشتر كنش و واكنشهاي ما در ارتباط با فرزندانمان با توجه به تناسب ماهيت و كيفيت واكنش ما، اثر بالقوه بر عزت نفس كودكانمان دارد، چه به شكل مثبت و چه به صورت منفي.
ارزش هاي مورد تاييد ما، در واقع اعتقادات ما درباره خوب و بد و درست و غلط و شامل بايدها و نبايدهاي مورد پذيرش ماست. اين ارزش ها اثر مهمي بر نحوه تربيت فرزندانمان دارد، زيرا ما به طور طبيعي، كودكان خود را در جهت رفتاري مطابق با معيارهاي مورد نظر خويش پرورش مي دهيم. اگر تا حد امكان، نسبت به اساس ارزش هاي واقعي خود و چيستي آنها صادق، رك و بي رودربايستي باشيم، كاري بس مهم انجام داده ايم. اگر در ذهنمان نيز رك و صريح به آنها بپردازيم، وظيفه خود را به عنوان والدين، ساده تر و راحتركرده ايم، زيرا با اين كارمي توانيم راهبردهاي رفتاري مشخص را براي كودكانمان تنظيم كرده و به كاربريم، راهبردهايي درحد انتظارات ما كه به ثبات شخصيت آنها كمك مي كند.
داشتن معيارهايي روشن و واضح به دلايل بي شماري باعث آگاهي و نظارت كودكان بر رفتار شخصي خود مي شود. اولا بچه هاي كوچك دوست دارند كه مرزهاي رفتاري خاصي برايشان تعيين شود، زيرا اين مسئله به آنان كمك مي كند تا دنياي خود رابر اساس چيزي مشخص پي ريزي كرده و نسبت به آن، حس بگيرند. اين امر باعث ايجاد حس امنيت خاطر در آنان خواهد شد. ثانيا،رفتار انسان به طور ويژه اي از طريق گفت و گو با ضمير ناخودآگاه يعني فكر كردن به چگونگي كاري كه بايد در شرايطي ويژه انجام دهيم.
بخشي از خوب انجام دادن وظيفه تربيت فرزند، شناخت خويش است. همه ما قبل از اينكه والدين فرزندان خود باشيم، افراد و اشخاص منحصر به فردي هستيم كه سابقه و شخصيت ما در رفتارهايمان نسبت به كودكان اثرخاص خود دارد. اين مسئله الزاما نمي تواند بد باشد، ولي در صورتي مضر است كه فلسفه ما در زمينه تربيت كودك، بيشتر از تجارب كودكي خودمان سرچشمه بگيرد، نه اينكه نشان دهنده تجلي اعتقادات و ارزش هاي شخصي ما باشد.
مثلا مادري كه نسبت به دختر خود سهل گير است، زيرا والدين خودش با او بسيار سخت گير بودند تا جايي كه او با خود عهد مي كند كه در مورد فرزندش اينگونه نباشد.به هر حال،مي توان گفت غالبا روش تربيت خود ما، تاثيري هر چند اندك در تربيت فرزندانمان دارد.
اگر به عنوان والدين بچه ها، با بي طرفي به رفتارمان بنگريم متوجه مي شويم كه بعضي از برخوردها، رفتارها و توقعات ما در واقع بي دليل و غير منطقي است.اين نوع برخوردها گاه ناآگاهانه مي تواند ناشي از تجربيات كودكي و عصبي مزاجي ما باشد.
تحقيقات در زمينه رشد كودك، به وضوح نشان مي دهد والديني كه در خانه اعمال قدرت مي كنند، بر رفتارهاي بچه ها اثر خاصي دارند. روش هاي تربيت كودك، بر اساس نوع نظارت والدين، تجزيه و تحليل مي شود. كنترل هاي سختگيرانه، بي بندوباري و آزادي. همچنين اين تحقيقات در مورد وجوه تفاوت چگونگي تقسيم قدرت در خانواده ها نيزنكاتي را روشن ساخته اند.
در بعضي خانواده ها، يكي از والدين اغلب پدر زمام امور را در دست دارد و بيشتر تصميمات را به تنهايي و غالبا بدون مشورت با ديگر اعضاي خانواده اتخاذ مي كند، معمولا همسر و فرزندانش اميال و خواسته هاي او را بدون هيچ پرسشي انجام مي دهند. در چنين خانواده اي روابط معمولي بين والدين و بچه ها بر اساس قدرت است و بچه ها كارهاي خود را بر اساس دستورات داده شده انجام مي دهند. آنها اگر اين كارها را نكنند اولين واكنشي كه خواهند ديد تنبيه بدني است. حتي در دوران نوجواني.اين نوع مديريت پدر در خانواده به شكل سنتي پدر خود را رئيس خانه مي داند تربيت در چنين خانواده هايي آثار سوء ويژه اي بر رشد اخلاقي كودك مي گذارد.
نوع ديگر در افراط در نظارت، مربوط به والديني است كه فرزندان خود را كمتر يا بيشتر از هم سن و سالانشان مي بينند و اساسا دوست ندارند هيچ گونه اجبار و زوري را اعمال كنند، در اين خانواده ها اصولا اعضاي خانواده در اعمال قدرت يكسان هستند. آنها هميشه عقيده بچه ها و نظر آنها را در مورد نوع كارها مي پرسند. اصل اساسي تربيت فرزند در اين گونه خانواده ها اين است كه اگر بچه ها بخواهند كاري انجام شود،لابد كار خوبي است و مشكلي وجود ندارد. اين نوع تربيت كردن را" آسان گير" مي نامند وخانواده هاي اين چنيني بسيار نادر و كم هستند.
نوع ديگري از خانواده هاي آسان گير وجود دارد كه اصولا قدرت و تمايلي براي اعمال نظارت بر بچه هايشان ندارند چون فرصت هاي شخصي آنها براي انجام اين كاركم است. اين نوع آسان گيري د واقع نوعي غفلت و مسامحه است نه چيز ديگر. اين روش تربيتي، معمولا روش سنجيده و عمومي نيست و علت آن گاه فقر و تنگدستي والدين است. بچه هايي كه در خانواده هاي ثروتمند زندگي مي كنند نيز به دلايل مختلف دچار همين سرنوشت مي شوند.
در ميان منحني قدرت والدين، يعني جايي كه اكثر خانواده ها در آن قسمت قرار دارند،نوعي زندگي وجود دارد كه والدين به شكلي منطقي و مساوي داراي قدرت بوده و بچه ها نيز گاهي در تصميمات خانواده مداخله مي كنند.