اصفهان - خبرگزاري مهر: وجود خودشيفتگي در بين برخي اهالي ادب، مخالفت با انجمنهای ادبی و تاثیر شعر نو بر روی ادبیات کلاسیک ازحمله موضوعاتی است خسرو احتشامي شاعر پيشكسوت اصفهاني در گفتگو با خبرنگار مهر مطح کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، خسرو احتشامي شاعر پيشكسوت اصفهاني در گفتگو با خبرنگار مهر به بررسی نقش ضعيف انجمن هاي ادبي اصفهان در پرورش شاعران تازه نفس همچنین نگاهی به دیدگاه های اهالی شعر و ادب نسبت به یکدیگر پرداخته است.

چرا در ادبيات اصفهان اكثر شاعران همديگر را قبول ندارند و شيوه خود را شيوه برتر مي دانند؟

اين موضوع ناشي از بيماري خودشيفتگي است. در روانشناسي جديد، نوعي بيماري به نام نارسيسم مطرح شده كه نام آن از ماجراي يك الهه يوناني زيبا كه عكس خود را در آب ديد و عاشق خودش شد، گرفته شده است. نمونه چنين افرادي در ادبيات فارسي، مرحوم حميدي شيرازي بود كه شاعر بزرگي بود، اما به دليل خودشيفتگي، تنها خودش را قبول داشت. اين مساله، يك مشكل رواني است. آدم مي تواند در خانه اش بماند و خودش را بزرگ ترين شاعر كشور بداند، در حالي كه هر شاعر بايد ببيند آيا واقعا تنها خودش مطرح است و نبايد فقط خود را قبول داشته باشد. از طرف ديگر مي توانيم مثل يك ماشين شعرگويي مدام شعر بگوييم و كميت اشعار خود را بالا ببريم، اما اين كار منجر به ايجاد يك اثر مصنوع و بازاري مي شود، در حالي كه بايد به جاي كميت آثار خود، به كيفيت آن ها و گسترش آن ها در سطح جامعه ادبي فكر كنيم، نه اين كه خودمان را بيهوده بالا ببريم.

چرا چنين افراد خودشيفته اي در ادبيات اصفهان زياد هستند؟

امروزه در سطح جهاني افراد باسواد زيادي هستند كه با ادب، دانش و خرد سر و كار دارند. اين افراد آن قدر زياد شده اند كه قابل شمارش نيستند. اين گستردگي علم باعث گستردگي هنر و ازدياد هنرمندان شده و ديگر مثل گذشته نيست كه تعداد درس خوانده ها، باسوادان و اهل دانش كم باشد. امروزه اكثر افراد تحصيلات عالي دارند و برخي از اين تحصيل كرده ها ذوق ادبي هم دارند كه اين موضوع باعث گسترده شدن عقيده ها و در نتيجه تضاد نظرها مي شود كه طبيعي است.

آيا زياد شدن چنين افرادي به اين دليل نيست كه تعامل عقايد بين نويسندگان و پ‍ژوهشگران ادبيات اصفهان ضعيف است؟

افراد خردمندي كه تعادل روحي دارند، به انجام نقدهاي تعاملي مي پردازند و ضعف و قدرت يك نويسنده را به طور همزمان بيان مي كنند، اما كساني كه يك طرفه به قاضي مي روند و فقط عيب ها را مطرح مي كنند، مشكل روحي دارند.

عده اي از فعالان عرصه ادبيات فارسي، شعر نو را به طور كلي قبول ندارند و براي اشعار نو ارزش ادبي قائل نيستند. نظر شما درباره عقايد آنها چيست؟

شعر نو مكتبي است كه با ظهور نيماي بزرگ به وجود آمد. من بارها گفته ام كه مساله مورد نظر نيما در شعر، كوتاه و بلند كردن مصراع ها نبود، بلكه او جهان بيني شاعرانه را تغيير داد و شاگردان او كه كساني چون مهدي اخوان ثالث، سهراب سپهري، فروغ فرخزاد، فريدون مشيري، نادر نادرپور، فريدون توللي، احمد شاملو و افراد ديگري بودند، آدم هاي بزرگي هستند. شفيعي كدكني كه از بزرگان شعر امروز ايران و از منتقدان بزرگ جهان است، هم از شاگردان نيما است. از طرف ديگر غزل و قصيده امروز و شعر نئوكلاسيك هم خارج از چتر نيمايي و حركت هاي شعر نو نمي تواند باشد. حركت هايي هم كه در غزل، قصيده و رباعي امروز صورت گرفته، از بركات ظهور نيما و شعر نو است. نكته ديگر اين است كه امروزه به وسيله ترجمه هاي مستقيم و غيرمستقيم، تعامل هاي جهاني در عرصه ادبيات صورت مي گيرد. پس به دليل همنشيني اين همه نظرات و عقايد مختلف، كسي نمي تواند بيايد بگويد كسي را قبول ندارم، بلكه بايد سعي كنيم كار فاخر خود را ارائه دهيم.

آيا دانشكده هاي ادبيات ما در حال حاضر نقش پررنگي در تربيت شاعران، نويسندگان و منتقدان ادبي ايفا مي كنند؟

من در دانشگاه شيخ بهايي اصفهان ادبيات تدريس مي كنم. آن چه در دانشگاه ها مهم است، اين است كه استاد ادبيات بايد با ادبيات روز و ادبيات جهان آشنايي داشته باشد و به تعامل روحي با دانشجويان بپردازد. دانشجو هم بايد به ادبيات علاقمند باشد و ذوق ادبي داشته باشد. دانشگاه نمي تواند شاعر و نويسنده بيرون بدهد و فرد بايد خودش اهل ذوق باشد.

دانشكده هاي ادبيات در زمينه پرورش منتقدان ادبي هم ضعيف عمل كرده اند. در اين زمينه نظرتان چيست؟

دانشگاه مي تواند منتقد ادبي تربيت كند و ما به محقق و پژوهشگر هم نياز داريم. دو يا سه نسل از بزرگان ما در عرصه نقد ادبي در دانشكده هاي ادبيات پرورش يافته اند كه نمونه آن اساتيدي چون شفيعي كدكني، غلامحسين يوسفي و پرويز ناتل خانلري هستند. در حوزه علميه هم بزرگاني در زمينه نقد ادبي رشد يافته اند كه بنيادهاي ذهني آن ها در حوزه شكل گرفته بوده است.

نمونه هايي كه شما ذكر كرديد، مربوط به دهه هاي قبل است، اما چرا امروزه پرورش نويسندگان و منتقدان ادبي در دانشكده هاي ادبيات چندان پررنگ نيست؟

امروزه هم در دانشگاه ها و حوزه هاي علميه، اهل ذوق، منتقد و پژوهشگر برتر داريم كه نمونه اش در اصفهان استاد جوياي جهانبخش است كه از محققان بزرگ ادبيات اصفهان محسوب مي شود كه در حوزه علميه فعاليت مي كند و كار او در سطح پژوهشگران دانشگاهي مطرح است.

آيا مدرك گرايي حاكم بر دانشگاه هاي ما موجب جدي گرفته نشدن درس ها توسط دانشجويان و كمرنگ شدن عنصر پژوهش در دانشگاه ها نشده است؟

مدرك گرايي تنها امروز مطرح نيست، در گذشته هم وجود داشته و در حال حاضر فقط شديدتر شده است. مسلما دانشجويي كه با مدرك گرايي وارد دانشگاه مي شود، به جايي نمي رسد، اما كساني هم در دانشگاه ها هستند كه به سمت علم، ادب، خرد و دانش مي روند. از طرف ديگر بايد توجه كرد كه اكثر بزرگان شعر و ادب سطح مالي بالايي نداشتند، اما چون عاشق هنر بودند، به اين كار مي پرداختند و اهميتي به مدرك نمي دادند. براي مثال جلال آل احمد دوران دكتراي ادبيات را رها كرد و درباره علت اين كار گفت كه احساس مي كند رفتن به دنبال مدرك به نوعي بيماري تبديل شده است. در عوض جلال انرژي خود را بر روي پژوهش، دانش و خرد گذاشت. امروزه هم برخي دانشجويان دانشگاه ها به دنبال پژوهش مي روند و در سطح بالايي از ادبيات و شعر كار مي كنند.

آيا انجمن هاي ادبي امروز اصفهان نقش خود را در زمينه پرورش و هدايت نيروهاي جديد به خوبي ايفا مي كنند؟

انجمن هاي امروز ادبيات، حركت هاي انجمن هاي قديم را ندارند. شعر نو با انجمن هاي ادبي مخالف بوده، در حالي كه در اروپا تمام مكاتب ادبي اتفاقا نوعي محفل داشته اند. اين دور هم بودن ها اثر ذهني بر روي شاعران دارد، چرا كه نقدهايي كه در اين محافل مطرح مي شود، موثر است و تاثير خوبي بر روي شعر نو دارد. من با كارگاه هاي شعر كه گاه برگزار مي شود، مخالفم. نمي توان به شاعر گفت چكار كن و چكار نكن، بلكه شاعر بايد خودش به دنبال اصول شعر برود. از طرف ديگر فرد براي اين كه شاعر خوبي از كار درآيد، بايد حداقل 40 سال به مرور آثار ادبي و تبادل نظر با ساير شاعران بپردازد. انجمن هاي ادبي در حال حاضر در اصفهان اثر واقعي خود را ندارند و بيشتر محافل دوستانه اي هستند كه در آن ها شعرخواني مي شود، ولي انجمن هاي چون شاهنامه خواني، حافظ خواني و سعدي خواني كه به شناخت شاعران كمك مي كنند و محافل ادبي علمي خوبي هستند.

گفتگو: الهام باطني