به گزارش خبرنگار مهر، سالهاست از جمع شدن تماشاچی ها دور معرکه پهلوان ها در گوشه خیابانی خاکی یا در زمینی خالی کنار میدانی خبری نیست، چرا که با کم رنگ شدن ورزش کهن باستانی و خالی شدن گودها معرکه های پهلوانی هم آرام آرام پا را از گوشه و کنار شهرها بریده اند.
سالهاست که خبر از معرکه گیری نیست
از دور جمعیت بسیاری را می بینم که گرد چیزی حلقه زده اند، نزدیک می شوم، پس از سال ها شاید این اولین نمایش معرکه دو پهلوان است که بساط خود را در فضایی خالی از خیابان اصلی شهر پهن کرده تا با اجرای حرکات ورزشی سنگین و طاقت فرسا روزی حلالی به خانه ببرند.
وسایل و ابزار ورزشی از یاد رفته وسط میدان دیدنی است. وسایلی که ردپای شان سال هاست از ورزش این دیار گم شده است و دیگر کسی سراغ این ورزش باستانی و پهلوانی را نمی گیرد.
یک جفت میل سنگین که رنگ های سنگین ماشینی را هم به آن وصل کرده اند، کباده و دروازه ای که می گویند قدیمی ها این ها را از روی کمان و گرز و سپر ساخته اند و نمادهایی از جنگ تن به تن هستند.
البته آن زمان ها پهلوان ها با این ابزارها دست به تمرین می شدند تا بتوانند ابزار مشابه جنگی شان را در میدان جنگ به راحتی به دست گیرند.
شاه مردان را به مدد می طلبد
پهلوان بلندگوی دستی اش را زمین می گذارد و با زنجیری که در دست دارد مقابل تماشاچی ها چرخی می زند تا همه از محکم بودن آن آگاه شوند. برخی دست محک به دانه های زنجیر می برند و با لمس کردنش از سفت بودن آن مطمئن می شوند.
پهلوان زانوی راست خم می کند و پای راست را ستون تا زنجیر را از بازوهایش پاره کند. دوباره برمی خیزد، بلندگو را به دهن می گیرد و شاه مردان را به کمک می طلبد. باز وسط میدان زانو می زند و زور می زند تا در میان دست زدن های تماشاچیان زنجیر را از بازوهای خونینش جدا کند.
پهلوان مقابل دست های ایستاده چرخی می زند و تنها 10 چراغ می خواهد تا بر پارچه پهن کرده اش بریزند و برنامه بعدی اش را شروع کند. چشم ها به زخم بازوها زوم می شود و دست ها به جیب می رود...
باید زیر ضربات مهلک پتک تاب بیاورد
این بار پهلوان دراز می کشد و چند نفر سنگ بسیار سنگینی را بر سینه اش می گذارند و پهلوانِ دیگر ضربات سنگین را بر سنگ وارد می آورد. باید زیر ضربات مهلک پتک تاب بیاورد وگرنه احتمال این که پولی بر پارچه پهن کرده اش نریزند بسیار است.
ضربات بر سنگ می نشیند و نفس های سینه او تند تند بیرون می دوند و بر عرق پیشانی اش می نشیند...
کسی به درخواست پهلوان به میدان آمده تا میل ها را بیازماید اما از عهده چرخاندشان برنمی آید. حالا دیگر پهلوان ثابت کرده است قدرتش از همه بیشتراست. یک چشمش به چرخش میل هاست و چشم دیگرش به پارچه پهن شده وسط میدان که هنوز به اندازه پانسمان بازو و سینه اش نیست.
پهلوان 20 چراغ می خواهد
پهلوان دیگر توان ادامه ندارد و مجبور است نمایش بیرون آوردن مارها را از جعبه نشان دهد. اما انگار پول به اندازه کافی جمع نشده تا آن دو بتوانند شام شبشان را با آن تهیه کنند. بلندگوی دستی روشن می شود و پهلوان 20 مرد می خواهد تا 20 چراغ بر پارچه اش بیاویزند ...
کسی در میدان نمانده است. پاهای گزارش را به خستگی شان نزدیک می کنم. یکی از دوپهلوان می گوید: سال هاست این شغل را کنار گذاشته ایم اما فشار بیکاری و فقر به معرکه مان کشانده اما گویا دیگر کسی به معرکه گیری علاقه ای ندارد.
او ادامه می دهد: درآمد امروز ما به اندازه ای نیست تا با آن شکم گرسنه مان را سیر کنیم آخر این زور زدن ها غذای مقوی زیاد می خواهد.
ورزش پهلوانی شاید مرده باشد
او در پاسخ پرسش من که چرا با وجود قدرت و مهارتی که دارند، ورزش باستانی را در کوهدشت راه اندازی نمی کنید؟ می گوید: اتفاقا افراد زیادی به ما مراجعه می کنند که زورخانه را در کوهدشت تاسیس کنیم اما ورزش باستانی در حال مردن است و شاید هم اصلا مرده است و ما یا باید دنبال لقمه ای نان برویم یا دنبال زنده کردن این ورزش.
او عقیده دارد ورزش باستانی باید در کنار کشتی باشد اما بدنسازی جای آن را گرفته است. پهلوان معتقد است ورزش باستانی بر خلاف بدنسازی خوردن دارو و قرص و آمپول های نیروزا را نمی پذیرد و ورزشکار باید از زور و نیروی طبیعی خودش استفاده کند.
به نظر می رسد ردپای ورزش زورخانه ای می رود تا از لیست ورزشی این سرزمین برای همیشه پاک شود و یا شاید پهلوان هم دیگر از معرکه گیری دست بردارد و عطای معرکه ها را هم به لقایش ببخشد؛ چقدر زود همه چیزمان عوض می شود، هم ورزش پهلوانی مان و هم پهلوان های معرکه بگیرمان...راستی چه کسی بود که گفت پهلوانان نمی میرند؟!
.....................................
گزارش و عکس: حشمت الله آزادبخت