به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستانهای فلانری اوکانر، شامل مجموعهای از 25 داستان کوتاه این نویسنده صاحب سبک آمریکاست که به تازگی از سوی نشر آموت منتشر شده است. این مجموعه داستان از این جهت که پس از 25 سال بار دیگر این نویسنده را با مخاطبان ایرانی داستان کوتاه آشنا کرد و از این جهت که بنا بر گفته مترجمش، آذر عالیپور آخرین ترجمه داستانی از وی خواهد بود، اثری قابل توجه است.
متن زیر که به قلم آذر عالی پور تالیف شده و در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است، دیدگاه وی نسبت به اوکانر و ادبیات او را به صورت مختصر بیان میکند:
اوکانر را در سال 1365 شناختم، آن هم به طور اتفاقی. به دوستی سپرده بودم که قصد دارم کاری را در حوزه ادبیات داستانی ترجمه کنم، آن هم برای نخستین بار. به شدت به این حوزه علاقمند بودم، علاقهای که از علاقه به جهان ادبیات ناشی میشد. دغدغه نوشتن به زبان فارسی لحظهای رهایم نمیکرد، ولی از آنجا که نیمی از رشته تحصیلی و تخصصیام ترجمه بود، به ناچار به ترجمه روی آوردم. دوست خوبم کتابی را برایم آورد که رمانی از نویسندهای به نام فلانری اوکانر در آن به چاپ رسیده بود.
این رمان، همان رمان Wise Blood این نویسنده بود. من بی آن که هیچ گونه آشنایی قبلی با نویسندهاش داشته باشم یا درباره او چیزی خوانده باشم، رمان را خواندم. رمانی بود تلخ، دارای شخصیتهای غیرعادی با رفتارهای عجیب و غریب و غیرمعمول و درونمایهای آمیخته به عناصر گوتیک و پر از وقایع غیرعادی و حتی غیرواقعی. بلافاصله بعد از خواندن رمان، تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم، باز هم بی آن که در مورد خود نویسنده چیزی بدانم یا پژوهشی بکنم.
به شکلی غیرعادی با شخصیتهای عجیب و غریب و بدتر از آن با درونمایه پیچیده، نیمه فلسفی، نیمه عرفانی و پایان تلخ و دردناک آن احساس نزدیکی میکردم، گویی با تمام وجودم دغدغههای ذهنی شخصیتها و رفتار و کردار عجیب آنها را لمس و درک میکردم. و بدین سان بود که رمان را ترجمه کردم و از آن جایی که ترجمه واژه به واژه عنوان کتاب چیزی میشد به نام «خون عاقل» که در زبان فارسی نه دلنشین بود و نه رساننده محتوا و روح داستان، نام «شهود» را که به معنی حس درونی یا چیزی شبیه به آن بود، حسی که به ویژه یکی از شخصیتهای رمان، مدعی داشتن آن بود، بر آن گذاشتم.
حین ترجمه کتاب مطالبی در مورد خود فلانری اوکانر خواندم و با خواندن نظرات منتقدان ادبی مطرح جهان به ویژه آمریکا، به بزرگی و منحصر به فرد بودن این نویسنده پی بردم. هرچند در آن زمان دریافت اطلاعات در مورد نویسندگان مختلف به راحتی و سادگی دهه اخیر که از طریق اینترنت انجام میگیرد، میسر نبود. در آن روزها چاپ کتاب به ویژه در زمینه ادبیات داستانی، نه تنها کار سادهای نبود، بلکه به دلیل محدودیتهای وزارت ارشاد هیچ ناشری رمانی را از مترجمی برای انتشار نمیپذیرفت. مجبور شدم خودم نسخه دست نویس ترجمه را به وزارت ارشاد ببرم و در کمال نومیدی به کمیته حمایت از مولفین و مترجمین بسپارم و درخواست مجوز چاپ کنم. از سر خوش شانسی ظاهراً کتاب به دست کسی سپرده شد که اهل ادبیات بود و او هم از کار این نویسنده خوشش آمده بود و در نتیجه با تمام محدودیتهای کاغذ و مجوز در آن سالها، به این کتاب مجوز چاپ دادند که آن را به ناشری سپردم و به این ترتیب بود که کتاب «شهود» و فلانری اوکانر به جامعه ادبی معرفی شد.
چیزی نگذشت که با خواندن داستانهای کوتاه این نویسنده، متوجه غنی بودن و خاص بودن آنها شدم و تصمیم به ترجمه پارهای از داستانهای او گرفتم. مجموعه داستان «شمعدانی» محصول این تلاش بود. بسیاری از اطرافیانی که میشناختم به هیچ وجه با کارهای اوکانر ارتباط برقرار نکردند و حتی با خواندن آنها اخم در هم کشیدند، اما کسانی که با ادبیات مدرن، غنی و درونمایههای نمایانگر سردرگمی انسان امروزی، آشنایی بیشتری داشتند، از آن استقبال کردند.
اوکانر سخت جنوبی است؛ زبانش سرشار از اصطلاحات و کنایات عامیانه مردم جنوب است، زبان عامیانه کشیشانه که آمیزهای است از تکههایی از انجیل و زبان پر طمطراق موعظهها و خطابههایی سرشاز از وعده و تهدید. او بیگمان، نویسندهای است مذهبی که بر خلاف بسیاری از نویسندگان، نه عشق که رنج را رمز دست یابی به حقیقت میداند و رنج را با خشونت تمام به نمایش میگذارد. اما در پایان، چنین مینماید که از ریاضت و رنج به شهود میتوان رسید و به عشق. بر خلاف تصور رایج، اوکانر اصالت یک انسان را در ناکامی و ناتوانی او در رسیدن به خواستهایش میداند. از نظر او اراده آزاد نه به معنای یک اراده، بلکه به معنای برخورد ارادهها در یک فرد است.
او نویسندهای دقیق و منضبط بود و در طول حیات ادبی کوتاهش خود را مجبور میکرد که از صبح تا ظهر بدون وقفه بنویسد، شاید به این دلیل که از پیشرفت بیماری خود و مجال اندکی که برایش مانده بود با خبر بود. او حتی در سالهای آخر عمر که با لوپوس دست و پنجه نرم میکرد، با همان انضباط و وسواس همیشگی به کار خود ادامه میداد. لهجه جنوبی را به خوبی میشناخت و دارای طبعی ظریف سرشار از طنز و موقعیتهای کمیک بود و با ترکیبی از این مهارتها، پارهای از بهترین داستانهای طنز ادبیات آمریکا را به رشته تحریر درآورد. به مانند کمدی الهی دانته، طنز تلخ و تیره اوکانر آگاهانه بر آن است تا با جسارت هرچه تمامتر بر گناهان نابخشودنی انسان و نیاز او به شفقت الهی تاکید ورزد. حتی شخصیتهای داستانیاش مثل (تام تی. شیفلت، مری گریس، هوپ ول، خانم کوپ) همه اغلب نشانههای طعنآمیزی از خلایی روحانی دارند و تقلایشان برای دستیابی به آرامش باطنی و مذهبی به مضحکه میانجامد. اوکانر کاتولیکی جنوبی بود. داستانهایش عمدتاً در ارتباط با پروتستانهای بنیادگراست که او بسیاری از آنها را به خاطر صداقتشان برای جستجوی حقیقت میستود.
مجموعه آثار اوکانر با توصیفهای متداول در تقابل اند. گرچه بسیاری از داستانهایش از دنیای روزمره و آشنا شروع میشوند و در این جهان واقعی جریان مییابند، به طور مثال در یک تعطیلات خانوادگی یا اتاق انتظار یک پزشک، بی تردید نمی توان آنها را واقع گرا نامید، یا دست کم مفهومی از واقع گرایی جنوبی را به آنها اطلاق کرد که در داستانهای ویلیام فاکنر یا ارسکین کالدول به چشم میخورد. به طور مثال، فاکنر با زبان تمثیلی خود، باور اساطیری به مذهب را در شخصیتهایش نشان میدهد و مشکلات منطقهای آنها را با حضور خاموش اما تأثیرگذار مذهب تبدیل به موضوعی جهانی میکند، اما مذهب برای اوکانر شخصیتر، جدیتر و محتواییتر است. اوکانر از آثار نویسندگان جنوبی، کارهای فاکنر و کالدول و نیز ادورا ولتی، کارولین گوردون و کاترین اَن پورتر را به خوبی خوانده بود و بیشترین تأثیر را فالکنر و پورتر بر او گذاشته بودند.
شخصیتهای اوکانر از فرقهگرایی وازدهاند، اما جویای رابطهای فردی و بلاواسطه با خدای خویشند. آنها با باورهای خود کلنجار میروند، از مرزهای شک و انکار در میگذرند و به ایمانی غریب دست مییابند.