به گزارش خبرگزاری مهر، برخي آيين ها معاد دینی را انكار كرده اند، ولي پاداش و كيفر اعمال را در شكل تناسخ پذيرفته اند. تناسخ به اين معناست كه روح انسان پس از مرگ به بدن انسان ديگر، حيوان يا گياهي منتقل مي شود. عقيده به تناسخ از قديم به صورت هاي مختلفي است.
مجموعه بينش ها و گرايش هاي انسان، ازچهار منبع نشات مي گيرد؛ يا منشا عقلي دارد،مانند درك علل و معلومات يا انگيزه فطري و ذاتي، همچون حسن عدالت و زشتي ظلم و تجاوز؛ و يا جنبه تخيلي و خرافي دارد، مانند نحوست سيزده و آواي جغد؛ و يا علت غريزي مثل؛ميل به تشكيل خانواده و حب ذات.
گرايش ها و اعتقاداتي كه از عقل و فطرت و غريزه مايه مي گيرد، لازم نيست از علت پيدايش آن جستجو شود مثلا چه علتي باعث شد بشر به دنبال تشكيل خانواده رود؟ علت معلوم است؛ غريزه جنسي و ميل به توليد مثل، اين كشش را ايجاد مي كند. دنبال علت اصلي و تاريخچه پيدايش آن بودن بيهوده است. ولي اگر عقيده منشا عقلي و فطري و غريزي نداشته باشد،بلكه فقط از تخيل و عقده هاي روحي بر خيزد،به دنبال علل آن رفتن امري معقول و طبيعي است؛ مانند نحوست سيزده، صبر كردن به خاطر عطسه، شوم بودن صداي؛ زيرا عقل ميان سيزده و چهارده هيچ فرقي نمي نهد. بايد علت اصلي اين خرافات را پيدا كرد. تناسخ هم از اين گونه عقايد است كه علت آن، يا رواني است و يا اجتماعي.
علت رواني پيدايش تناسخ، شكست ها و محروميت هاي اقتصادي و اجتماعي است، كساني كه گرفتار فقر و بدبختي بوده اند، عقده هاي روحي خود را به اين صورت مي گشودند. علت ديگر حس انتقام جويي است؛ در عرب هاي جاهليت كه كشت و كشتار فراوان بود كساني كه قدرت انتقام نداشتند، به تخيلات پناه مي بردند و مي گفتند؛روح مقتول وارد جسم جغد شده و ناله هاي وحشتناكي سر مي دهد! اين پرنده كه روح مقتول است روي بام خانه قاتل مي نشيند و مي نالد تا قاتل خونش ريخته شود!
علت سومي كه مي شود گفت، اين است كه بشر به دليل فطرت ذاتي نمي تواند حساب و كتاب را در اين جهان انكار كند. او فطرتا احساس مي كند هر عملي عكس العملي در پي خواهد داشت و بايد ستم گر و مظلوم و شكم پرستان و گرسنگان روزي به كيفر كردار و پاداش رنج ها و ناراحتي ها برسند؛از اين رو آنان به منظورقانع كردن خواسته هاي باطني و پاسخ به كشش هاي ذاتي به انحراف كشيده شده قيامت را به شكل تناسخ مطرح ساخته اند و چون حقيقت را نديدند،ره افسانه زدند. همچون كودك گرسنه اي كه از مادر خود محروم شده و براي برطرف كردن گرسنگي،به خوردن خاك رو آورده است. تناسخي ها چون نمي توانند انگيزه هاي باطني خود را ناديده بگيرند،ناگزير بدين گونه ترفندها و خرافه ها دست زده اند.
از سوي ديگر تناسخ يك عامل بازدارنده و تحذير كننده است. زيرا فقرا و مستمندان به اميد آن که روزي در بدن ثروتمندان،پادشاهان و يا قدرتمندان حلول خواهند كرد و از زندگي مرفهي برخوردار خواهند شد، صبر و تحمل را پيشه كرده و دست به قيام بر ضد جباران نمي زنند و بر اين باورند كه ظالمان در آينده به جرم قتل و غارت به بدن فقرا و محرومان منتقل شده و مجازات طغيان خويش را خواهند ديد. رنج ديدگاني كه به تناسخ عقيده دارند، در برابر ظلم و ستم و فقر و سيه روزي جز صبر و تحمل چاره نخواهند داشت از اين رو هرگونه استثمار را تحمل خواهند كرد.
نظرگاه هاي مختلف در تناسخ نظريات متضادي دارند كه در نفي حياتي و اخروي با هم فرق دارند، مثلا كساني كه معتقد به "تناسخ نامحدود"مي باشند و بر اين باورند كه نفوس انسان ها پيوسته در تمام زمانها از بدني به بدن ديگر منتقل مي شوند و براي اين انتقال محدوديتي وجود ندارد، هدف آنها اين است كه اگر بازگشت و معادي باشد، بدين شكل است.
در مقابل نظريه فوق گروهي بر اين باورند كه انسانهايي كه از نظر حكمت عملي و نظري كاملند،به هنگام مرگ روحشان به اين دنيا بر نمي گردد؛بلكه به جهان مفارقات"مجردات" ملحق مي شوند و براي بازگشت آنان بدين جهان پس از تكامل، مفهومي باقي نمي ماند ولي كساني كه به كمال مطلوب در بعد"عملي"و "نظري" نرسيده اند. براي كسب كمال علمي و عملي به اين جهان بر مي گردند. مگر در پرتو كسب و تحصيل به جهان مفارقات صعود كنند.
نظريه سومي هم در كتاب اسرار الحكم بازگو شده است و خلاصه آن نظريه اين است كه انسان از مرتبه جمادي و نباتي حركت را آغاز مي كند. با اين تفاوت كه مراتب تكاملي را چنين مي گويند؛ روح الهي در قدم اول به جماد تعلق مي گيرد، سپس به نبات، بعد به حيوان و پس از تكامل با يك جهش و تحول ناگهاني به مرتبه انسانيت صعود مي كند و به حركت استكمالي ادامه مي دهد تا به اوج كمال مي رسد. هر سه نظريه باطل و بي اساس است و پيامد هاي فاسدي بر اين نظريات مترتب مي باشد.