به گزارش خبرنگار مهر، شامگاه 7 مردادماه و با پایان مراسم ختم زندهیاد محمود استادمحمد تصمیم گرفتیم که به همراه اعضای خانواده استادمحمد و تعدادی از هنرمندان و دوستان این هنرمند فقید سومین روز درگذشتش را در قطعه هنرمندان و بر سر مزارش سپری کنیم. مراسم احیا و شبهای قدر است و بسیاری از مردم این ایام و لحظهها را بر سر مزار عزیزان خود سپری میکنند و به همین دلیل در مسیر بزرگراه امام علی (ع) در حدفاصل خروجی شهر ری تا ورودی به بهشت زهرا (س) با ترافیک سنگینی مواجه میشویم.
بعد از تحمل حدود 30 تا 40 دقیقه ترافیک از در ورودی بهشت زهرا (س) عبور میکنیم. نور چراغها و شمعهایی که روشن است آسمان شب را روشن کرده است و تردد ماشینها و موتور سوارها و همچنین عابران در قطعات مختلف بهشت زهرا (س) نشان دهنده عده کثیری از مردم برای برگزاری مراسم احیا بر مزار انسانهایی است که جسم خاکی را رها کردهاند و یاد و خاطره خود را برای ما ساکنین خاک گذاشتهاند. از کنار قطعه شهدا عبور میکنیم و تانکی که در ورودی این قطعه میبینیم جرقه تعریف خاطرهای را میزند که یکی از هنرمندان جوانی که با هم هستیم، بیان میکند.
بعد از عبور از خیابانهایی که پر از رفت و آمد موتور و خودروهای متعدد هستند به ورودی قطعه هنرمندان میرسیم. قطعهای که تنها تابلوی ورودی آن به دلیل نور چراغ خودروها دیده میشود ولی راه ورودی آن به دلیل نبودن هیچ چراغی روشن نیست. پس از پارک کردن خودروهای خود پیاده میشویم و به سمت قطعه هنرمندان میرویم. قصد داریم علاوه بر دید و بازدید با محمود استادمحمد به گفتگو با چهرههای شناخته شده هنری بپردازیم و ساعاتی را در کنار این بزرگان سپری کنیم.
یکی از دوستان شمعهایی را به همراه دارد تا برای هر کدام از بزرگان حاضر در قطعه هنرمندان روشن کند. قرار میگذاریم که به استاد حمید سمندریان سری بزنیم و گفتگویی با او داشته باشیم و سر راه قبل از رسیدن به این استاد بزرگ هم صحبت خسرو شکیبایی و احمد آقالو بشویم. وقتی به نزدیکی محمود استادمحمد میرسیم با چهره هنرمندی مواجه میشویم که زودتر از ما گفتگو را با استادمحمد آغاز کرده است. سلام و احوالپرسی میکنیم و در سکوت به حرفهای خالق "آسیدکاظم" گوش میکنیم.
استادمحمد با همان لحن گرم همیشگی که به قول یکی از دوستان با آکسانگذاری پر رنگ روی برخی کلمات همراه است از سعدی افشار میگوید که کمی آنطرفتر نشسته و مدام حاضران قطعه هنرمندان را با سیاهبازی خود سرگرم میکند. همچنین فردین میگوید که مدام خاطرات خود را با دوست دارانش مرور میکند که البته این مرور گه گاه با شعر خواندنی از سوی یکی از این دوست داران همراه است. استادمحمد در این سه روزی که به خانه جدید خود آمده با استقبال دوستان قدیمی و چهرههای هنری دیگر مواجه شده است. کارگردان جوان و مستعدی که در جمعمان حضور دارد میگوید گویا استاد سمندریان قصد دارد نمایشنامهای را با بازی سعدی افشار کارگردانی کند و اکثر هنرمندان حاضر در قطعه هنرمندان هم در این اثر همکاری دارند.
برای اینکه استادمحمد بتواند در خلوت با خانواده خود گفتگو داشته باشد به سراغ رضا کرمرضایی، جواد ذوالفقاری، رضا ژیان و کیومرث ملک مطیعی میرویم. همچنین گپی با اسماعیل فصیح میزنیم و از شنیدن صدای گرم استاد محمد نوری از لذتی گرم سرشار میشویم. عسل بدیعی را میبینیم که از زندگی بخشیدن به انسانهای دیگر بسیار خوشحال است و نادیا دلدارگلچین نیز در این خوشحالی او را همراهی میکند.
عجیب است که با وجود گرمای شدید تهران طی چند شبانه روز گذشته، بادی خنک در جریان است و حتی گاهی با شدت میوزد و همین شدت باعث خاموش شدن شمعهایی میشود که یکی از دوستان با دقت آن را برای چهرههای هنری آشنایی که حوصله گپ و گفتگو دارند روشن کرده است. البته دوست مورد نظر از لیوانهای کاغذی همراهمان که برای خوردن آب و شربت آوردهایم محافظی برای شعلههای شمع در برابر وزش باد درست میکند که با نور شمع حال و هوای چراغ مطالعهای با نور کم را تداعی میکنند.
گپ و گفت با هنرمندان حاضر در این مکان ابدی تازه گرم شده است و حرفهای استادمحمد و شوخیهای کلامی او با دیگران ما را مجذوب کرده است اما ناگهان سر و صدایی دیگر همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد. لحظهای گمان میکنیم که اتفاقی افتاده است زیرا صدای اگزوز تعدادی موتورسیکلت فضای قطعه هنرمندان را پر کرده است. نور چراغ موتورها چشمها را آزار میدهد و باعث میشود برخی از اساتید حاضر در قطعه هنرمندان سکوت کنند. در عوض جوانانی که از موتورها پیاده میشوند با سر و صدای خود این سکوت را محو میکنند.
هر کدام با چراغ قوهای در دست و یا با نوری که از چراغ تلفنهای همراهشان روی نقاط مختلف زمین میاندازند به دنبال نامهایی آشنا هستند. اما این حاضران جوان، رسم و رسوم دید و بازدید با هنرمندان را رعایت نمیکنند و با بیان کلمات و جملاتی سخیف و سبک، همه را آزرده خاطر میکنند. لحظه لحظه بر صدای اگزوز موتورها و نور چراغهای موتورسواران و چراغ قوهها افزوده میشود و ما همه به محمود استادمحمد پناه بردهایم. باور نمیکنیم که به این شکل شب آرام و خلوتی که قصد داشتیم تا سپیدهدم در کنار بزرگان هنر که دیگر پذیرای هیاهو و شلوغی روزمره نیستند، سپری کنیم این چنین به هیاهویی پر رنگتر از آنچه در روزهای تکراری میبینیم تبدیل میشود.
افسوس میخوریم وقتی میبینیم که نام هر کدام از این بزرگان تنها مایه تفریح و بذلهگویی حاضرانی میشود که بدون رعایت آداب، خود را به عنوان مهمان ناخوانده به جمع تحمیل کردهاند. دقایق میگذرد و نه تنها از این حضور کم نمیشود بلکه مدام جوانانی دیگر به جمع مهمانان ناخوانده قطعه هنرمندان افزوده میشود و به گونهای رفتار میکنند که تصور میکنیم برای تفریح به این مکان آمدهاند و با بوق زدن و عبور موتورسیکلت هایشان از میان خانههای ابدی هنرمندان، این فضای هنری و ابدی را به تفرجگاهی ناامن تبدیل میکنند.
برای ما عجیب است که با هنرمندان سفرکرده، چنین رفتار میشود و هیچ کدام از این جوانان حرمت لازم را برای کسانی که عمر کوتاه یا بلند خود را برای فرهنگ و هنر سپری کردند، قائل نمیشوند. نور شمعهایی که تنها روشنی بیرونی قطعه هنرمندان است زیر پای مهمانان ناخوانده خاموش میشود و تاریکی همه جا را فرا میگیرد. نور چراغهای مهمانهای ناخوانده نیز بر تاریکی شب اضافه میکند و محمود استادمحمد از ما میخواهد که این فضا را ترک کنیم.
افسوس بر چهره همه پر رنگ و پر رنگتر میشود زیرا برای این شب تا سحر برنامهها داشتیم و میخواستیم دلتنگی دوری سه روزه با استادمحمد و چند روزه چند ماهه و چند ساله با چهرههای دیگر را ذرهای کم کنیم. اما این خلوت از سوی دیگرانی که هنرمند را در دنیای ظاهر و دنیای باقی تنها به عنوان یک سرگرمی میشناسند بر هم زده شد. تعجب میکنیم چرا آداب قطعه هنرمندان رعایت نمیشود و مراقبتی از صاحت این عزیزان ساکن در خانه ابدی وجود ندارد.
وقتی با تعجب از دو جوان سرباز که در حال گشتزنی در بیرون قطعه هنرمندان هستند درباره این شرایط سؤال میکنیم پاسخشان این است که کاری از دست ما بر نمیآید و ما دو نفر نمیتوانیم با این جوان هایی که برخی شان حالت غیرعادی دارند و لحظه لحظه بر تعدادشان افزوده میشود حرف بزنیم، و از آنها بخواهیم که اینگونه رفتار نکنند چون ممکن است بلایی سرمان بیاورند.
ناراحت و رنجیده خاطر میشویم و به ناچار به سمت خودروهامان میرویم و این فضا را ترک میکنیم. بینمان سکوت حاکم است و گاه این سکوت با بیان ناراحتی از شرایط پیش آمده شکسته میشود. چه قدر لحظه شماری کردیم برای آمدن و دیدن محمود استادمحمد، حمید سمندریان، سعدی افشار، عسل بدیعی، خسرو شکیبایی، احمد آقالو، رضا کرم رضایی و دیگر عزیزان ولی...
تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۶
مراسم احیا و شبهای قدر را بسیاری با حضور بر مزار عزیزان از دست رفته برگزار میکنند و قطعه هنرمندان نیز از این امر مستثنی نیست اما حضور جوانانی با رفتار غیر متعارف و ایجاد فضایی نامناسب امکان برگزاری مراسم احیا را برای خانواده هنرمندان چشم از جهان فروبسته، میسر نمیکند.