ملاصدرا اعتقاد دارد که قوه خیال، نفسی مجرد است و برای اثبات تجرد آن، چند برهان را مطرح می کند. وی در اثبات تجرد قوه خیال می گوید: «صورت هایی که خفتگان یا خیال بافان می بینند، امور وجودی هستند که محال است محل آن ها جزئی از بدن باشد؛ زیرا بدن موضع طبیعی دارد و این صور موضع طبیعی ندارند و از سوی دیگر، انطباع عظیم در صغیر، بنابر بداهت عقلی ممتنع است؛ اما به هر صورت وجود دارند و عرصه آن ها نفس است و قائم به نفس هستند».
درجای دیگر بیان می کند که اگر قوه خیال جسم مادی بود، یقیناً مقداری داشت. در این صورت، اگر مقداری را تخیل می کردیم و آن مقدار در خیال حاصل می شد، حلول دو مقدار در ماده واحد لازم می آمد که چنین حالتی محال است. همچنین، اگر ذهن انسان، اعم از صور و متخیلات جسم بود، پس باید مانند بقیه اجزای بدن که مادی هست، هنگام خوردن غذا منقرض می شد که در این حال، صور خیالیه نیز دچار تشویش می شد.
ملاصدرا در جای دیگر، در اثبات مجرد بودن قوه خیال بیان می کند که هر انسانی، پس از تصور سیاهی و سفیدی، حکم می کند که این سیاهی غیر از این سفیدی است. این حکم، اقتضا دارد که دو طرف حکم، موضوع و محمول، به طور همرمان نزد فرد حاضر باشند. از آنجا که سیاهی و سفیدی متضاد است، ممکن نیست که هم زمان، در یک محل جسمانی حاضر باشد. از سوی دیگر، چون حکم جزئی است، منبع عقل نیست؛ بلکه خیال است. ملاصدرا پس از ذکر ایرادها و پاسخ ها، درباره این برهان بیان می کند که نفس در مرتبه خیال، فاعل صورت هاست، نه محل آن ها.
بنابراین، با توجه به نظر ملاصدرا، قوه خیال جوهر مجرد از ماده و قائم به خود است و صوری نیز که به وسیله آن ایجاد می شود، ویژگی هایی دارد که هویت آن ها را روشن می کند. نخست اینکه این صور، از نفس نشئت می گیرد و نیازی به ماده ندارد. فقط محتاج فاعلی است که آن ها را ایجاد کند. سپس اینکه این صور، در قوه خیال قائم به نفس است؛ چنان که صورت کار هنری قائم به هنرمند است یا شیء که قائم به فاعل خود.
از نکات بدیعی که ملاصدرا در بحث ادراک مطرح کرده است، آفرینندگی نفس در برابر صورت های خیالی و حسی است. وی معتقد است نفس این قدرت را دارد که در مرحله خیال و حس، صورتی مشابه با صورت شیء محسوس بیافریند.
نحوه ایجاد صور خیال در ذهن
ملاصدرا اعتقاد دارد که معرفت به عالم خارج، از حواس طبیعی آغاز می شود. این حواس اطلاعات را از نواحی مختلف بدن جمع آوری می کند و نفس را آماده آگاه شدن از سایر ادراکات می سازد. صوری را که ذهن از ادراک عالم خارج به دست می آورد، در مخزنی نگهداری می کند. این صور مجرد از ماده است و به وسیله اشراقی که از جانب عقل فعال می آید، در نزد فاعل شناسا حاضر می شود. نفس آن را به صورت علم حضوری و شهودی درک می کند و در واقع، قائم به نفس است.
صورتی که در نزد نفس به وجود آمده است، با نفس اتحاد می یابد و نفس همان صورت می شود و وضع آن به عالم تغییر می کند. از نظر ملاصدرا، علم از سنخ وجود بوده و فاعل ادراک، نفس است که فعل ادراک را انجام می دهد و موضوع ادراک، صورتی است که نفس به واسطه انگیزه خارجی درباره علم خارجی به وجود آورده است.
در فعل ادراک نیز اتحاد عاقل و معقول صورت می گیرد. انسان با موضوع ادراک خود کاملاً متحد و یگانه می شود، تا حدی که بین آن دو اختلافی نمی ماند؛ زیرا برای آنکه علم ممکن باشد، وضعیت وجود با علم یکسان است. از نظر ملاصدرا، این اصل درباره تمام انواع ادراک، از جمله ادراک خیالی نیز صدق می کند. وی معتقد است که نفس از مرتبه ای از وجود خود به مرتبه ای از وجود او که باشد، ادراک می کند. اگر در مرحله حس باشد، آن را به عنوان معقول یا کلی درک می کند. هنگامی که نفس تصاویر جدیدی را کسب می کند، تصاویر قبلی حذف نمی شود؛ بلکه تصویر جدید بر آن نهاده می شود. تصاویر با کیفیات گوناگون، در قوه خیال حفظ می شود و ترکیبات مختلفی دارد و آن ها «معقولات اولیه» و بالقوه ای است که نوع بشر در آن سهم دارد.