روستاهای محروم گلدشت و پشت شگ مقصد بعدی سفرنامه جنوب کرمان هستند، روستاهایی ساخته شده از برگهای درخت خرما که در گرمای سوزان کویر آب مورد نیازشان را از برکه های غیر بهداشتی تامین می کنند و وجود حشرات موزی و مارهای زهر آگین در خانه های درختی ساکنانشان را آزار می دهد.

به گزارش خبرنگار مهر، اکیپ خبری سفرنامه جنوب کرمان پس از گذری بر دو روستای جهل در و بن چاه این بار به سمت روستای محروم گلدشت قدم بر می دارند هر چند نام این روستا از دشتی پر گل حکایت دارد اما خشکسالیهای متوالی از این روستا چیزی جز تپه های شنی به جای نگذاشته است.

احمد یوسف زاده در واپسین روز سفر به قلعه گنج این بار قدم به مکانی می گذارد که روزگاری مملو از آب و گل بود اما امروز از رودخانه این روستا جز بیابان چیزی باقی نمانده است.

در روستای گلدشت حدود 20 خانواده وسط بیابانی که بالا دست اردوگاه آورتین قرار دارد زندگی می کنند.

نمایی از روستای کپری گلدشت

آورتین منطقه ای بوده در پایین دست کوه مارز که بارانداز اشرار و قاچاقچیان بوده، سالهای اولیه دهه هفتاد، مسئولان برای برقراری امنیت، کوچ اجباریشان داده به بالا دست جاده قلعه گنج ایرانشهر، برایشان چاه کشاورزی حفر کرده تا نان حلال بخورند. اردوگاه آورتین امروزه شهرکی آباد شده با امکانات رفاهی و البته مردمی که خشکسالی آزارشان می دهد.

روستایی در حسرت یک لیون آب خنک/ مردمی که در مجاورت کابلهای فشار قوی، برق ندارد

روستای گلدشت به فاصله شش کیلومتری شهرک آورتین اما نه جاده ای دارد و نه برقی.  جز پیرمردی 80 ساله باقی مردها رفته اند پی دام هایشان به کوههای بالادست.

 از جلو کپرهای روستا تا خط فشار قوی برق شاید بیش از 3 کیلومتر نباشد ، اما آنها در حسرت یک لیوان آب خنک می سوزند. تابش آفتاب، فریم عینکم را داغ کرده و صورتم را می سوزاند وقتی دارم زجر زندگی مردم آنجا را در دفترم یادداشت می کنم. می پرسم آخر چرا به شهرک نزدیکتر نمی شوید که دولت برایتان برق بکشد، زنها یک صدا می گویند: ما دامداریم، نمی توانیم از این نزدیکتر بشویم.

دختری تنها که خرج زندگیش را از حصیر بافی در می آورد، حصیری 5 هزار تومان

زرخاتون از نداشته هایشان می گوید

زرخاتون ماری زاده، دختری 24 ساله است که بهتر از دیگران قدرت شکایت دارد، او می گوید ما در کنار احشاممان و مردانمان بودیم، دولتی ها گفتند بیایید پایین برایتان برق می آوریم، مدرسه می سازیم، حالا که آمده ایم باید توی این کازه داغ بسوزیم، نه جاده ای نه برقی و نه هم مدرسه ای.

مشکهای بی آب در نیمه شب پر می شود/ طرح کپر زدایی بر روی روستا نقاشی شده

اداره آب و فاضلاب روستایی از منبع آبی که برای شهرک پایین دست ساخته انشعابی به اینها هم داده ولی انگار سهم آنها فقط ساعاتی از نیمه شب به بعد است که ظرف ها و مشک هایشان را پرآب کنند. جا به جای روستا اثری از نقشه اتاق های طرح کپر زدایی دیده می شود اما می گویند با حالی که هر خانواده 200 هزار تومان پول به حساب دولت ریخته ایم خبری از پیمانکار نشده است.

دختری که خرج را با حصیر بافی در می آورد

مریم ماری زاده دختریست 22 ساله که پدرش فوت کرده و برادری هم در خانه ندارد، خودش خرج زندگی اش را از راه حصیر بافی در می آورد با برگ های درختچه داز که در حاشیه کوههای مارز می روید. هر حصیر5 هزار تومان قیمت می خورد که البته 2 هزار تومانش می رود بابت خرید «پیش» یا همان برگ های داز.



دختر 8 ساله ای که روی بدنش جای نیش یک مار و دو عقرب نمایان است

برای من که روستا زاده ام و می دانم مارهای سمی و عقرب های جرّار در مناطق گرمسیر نیمه های شب که هُرم زمین کمتر می شود از سوراخ هایشان بیرون می آیند ، سوالی پیش آمده که: زیر این کپرها که هیچ حفاظی ندارند چه می کنید با مار و عقرب و رتیل های سمی؟! زنی 30 ساله دختر 8 ساله اش را هل می دهد جلو و می گوید: چکار می کنیم؟ هیچی! این بچه را از پارسال تا حالا یکبار مار زده و دو بار عقرب!! می گوید هر بچه ای را که مار بزند روی دوش تا شهرک می بریم و از آنجا ماشینی دربست می کنیم تا شهر.

چند ساعت در روستای پشت شگ
 
روستای گلدشت را پشت سرمی گذاریم و به سمت روستای پشت شگ می رویم روز در حال اتمام است و آخرین مقصدمان این روستای دور افتاده است.

چاله ای گلی سهم یک روستا از تامین آب 60 خانوار/ محلی برای تامین آب شتشو لباس، حمام، احشام و البته آب آشامیدنی

یک ساعت مانده به غروب آفتاب تصمیم می گیریم به روستای پشت شگ برویم. جاده ای خاکی دارد . دو کیلومتر مانده به روستا اولین و دردآورترین مشکل اهالی پشت شگ پیش چشممان ظاهر می شود. بی آبی. در بستر رودخانه ای خشک که روزگاری جاری بوده عده ای زن و کودک دور چاله ای جمع شده اند. چاله ای با عرض و عمق دو متر. داخلش آبی گل آلود دیده می شود که روی سطحش زنبورها و سوسک های مرده دیده می شوند. اینجا محل تامین آب اشامیدنی روستای 60 خانواری پشت شگ و احشامشان است. زنها ظروف و لباس هاس چرکشان را هم برای شستن به همین محل می آورند. اینجا به نوعی حمام روستا هم محسوب می شود.

برکه غیر بهداشتی که تنها راه تامین آب آشامیدنی، شستشوی و تامین آب احشام است

در این روستا اثر آبادی و خدمات دولت از جمله برق و مدرسه دیده می شود. چند سال پیش دولت نه اما خیّر عزیزی به اسم امیر بزرگیان از فاصله 14 کیلومتری و از آب چشمه ای در بالادست ، لوله ای کشیده و منبعی گذاشته بالای تپه بلندی و مدتی مردم از نعمت آب برخوردار بوده اند اما حالا خشکسالی اثری از آن چشمه باقی نگذاشته و مردم مانده اند و همان چاله دومتری که دو کیلومتر دور از روستا ست. آب و فاضلاب روستایی هم به شهادت مرد روزه داری که لبهای خشکش نشان از صداقتش دارد اصلا خدمات رسانی  ندارد  در حالی که اگر دولت تانکر اهدایی امیر بزرگیان را هر هفته یکبار هم پر کند دیگر لازم نیست زنان مومنه و روزه دار از میان دره های داغ دبّه های سنگین آب را تا روستا روی سر بیاورند.

طرح کپرزدایی در روستا نیمه تمام مانده

اینجا هم خانه های طرح کپرزدایی نیمه کاره رها شده اند. همه روستاییان در این سفر از یک پیمانکار گلایه دارند.

مردم روستا دارند آماده می شوند تا نمازمغرب را در مسجد زیبایی که امیر بزرگیان  و دوستان جهادی اش ساخته اند اقامه کنند. دلم میخواهد این امیر بزرگیانِ بزرگ را بشناسم . شماره اش را از مردی که اثر مهر در پیشانی اش دیده می شود می گیرم و به سمت قلعه گنج راه می افتیم.

در کمیته امداد قلعه گنج باید رییس کمیته را برای علت اصلی این سفر ببینم. من به نمایندگی از 20 مرد و زن  بخشنده ایرانی که به فراخوانم برای حمایت از 20 کودک یتیم روستایی لبیک گفته اند به قلعه گنج آمده ام. کارت های مشخصات کودکان یتیم که بعضی شان را در همین سفر دیده ایم  می گیریم و نیمه شب به جاده می زنیم تا اذان صبح در خانه باشیم.

شما هم اگر می خواهید به زنان بی شوهر و کودکان یتیمی که در این شرایط سخت در دورترین روستا های قلعه گنج زندگی می کنند  کمکی کنید لطفا با واحد اکرام ایتام کمیته امداد امام خمینی قلعه گنج تماس بگیرید.
................................

گزارش: احمد یوسف زاده