به گزارش خبرنگار مهر، ادگار لارنس داکتروْ در سال 1931 در محله برانکس نیویورک متولد شد. اجداد او از مهاجران یهودی روس بودند. داکترو در اوهایو به دانشگاه رفت و فلسفه و تئاتر خواند. سپس وارد ارتش شد و در دوران اشغال آلمان پس از جنگ جهانی دوم، در سال 1954 در آلمان خدمت کرد. پس از ترک ارتش در یک کمپانی تلویزیونی مشغول به کار شد و اولین رمانش را نوشت که « به هارد تایمز خوش آمدید» نام داشت و در سال 1969 منتشر شد.
داکترو از سال 1969 به نویسندگی تمام وقت رو آورد و با رمان «کتاب دانیال» در سال 1971 به شهرت رسید. نقطه اوج کار او در کتاب «رگتایم» بود که پس از انتشار در سال 1975 برای نویسندهاش شهرت جهانی به همراه داشت، به زبانهای بسیار ترجمه شد و همیشه در فهرست مهمترین رمانهای قرن بیستم جا داشته است. داکترو تا امروز 11 رمان و 3 مجموعه داستان منتشر کرده است.
رمان «پیشروی» در سال 2005 منتشر شد و پس از سالها دوباره نگاه اهالی ادبیات را متوجه داکترو کرد. این رمان را پس از «رگتایم» مهمترین دستاورد ادبی داکترو دانستهاند. این نویسنده، در فارسی به انتخاب نجف دریابندری اولین مترجم آثارش، به دکتروف معروف شده و با این نام شناخته میشود.
امیر احمدی آریان، در گفتگویی که در سال 89 درباره این کتاب با خبرنگار مهر داشت، گفته بود: «پیشروی» نوشته ادگار لورنس داکترو که درباره جنگهای داخلی آمریکاست که یکی از ستایششده ترین رمانهای داکترو است و به نوعی یک «جنگ و صلح» آمریکایی محسوب میشود. این کتاب در سال 2006 برنده جایزههای متعدد ادبی چون جایزه منتقدان آمریکا شد و داستان آن در قرن 19 و در خلال جنگهای داخلی آمریکا میگذرد.
علاوه بر رمان، در انتهای این کتاب تعدادی ضمایم هم منتشر شده است که مصاحبه مجله تایمز با داکترو درباره این اثر و مقاله «ابری از غبار» نوشته جان آپدایک را درباره «پیشروی» در بر میگیرد.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
در این لحظه متی جیمسن برگشت و مقابل چشمانش دختربچهای را دید که زندگیاش را تسخیر کرده بود. پرل زیر دامنش شلوار آبی سربازان اتحاد را پوشیده بود و کمربند یونیفرم را دور کمرش سفت بسته بود و تودهای حوله سفید در دست داشت. موهایش بلند شده بود و از پشت سفت بسته بودشان. متی تمام این مدت که کنار شوهرش بود اشکی نریخت. با دیدن دختر سیل اشکش سرازیر شد.
زندگیاش ویران شده بود، و حالا این دختر جلو چشمش ایستاده بود تا نشانهای باشد از چوب بیصدای خدا، تا به یادش بیاورد که پروردگار در انتقامگیریاش چه بازیها که راه نمیاندازد. در طول اینهمه سال، چندین بار تلاش کرده بود زندگی دختر را بهتر کند. اما جان هیچ علاقهای به کمک به دختر نداشت و برای متی هم گردن نهادن به تصمیم او راحتتر بود. پس از مرگ نانسی ویلکینز، متی نفس راحتی کشید. فکر میکرد پایان کار آن برده بسیار زیبا بالاخره فرا رسید، زوال شبحی که همچون سایهای بر زندگی روزمره او سنگینی میکرد.
فکر کرد مرگ این زن پایان خصومت و تحقیر بردگان ملک آنان بود. اما پرل از راه رسید. هربار متی ذرهای محبت نشان میداد یا در راه سازگاری قدمی برمیداشت، این بار پرل بود که سر باز میزد و رفتار متکبرانه و برق تحقیری از چشمانش میجهید هر تلاش محبتآمیزی را بیاثر میکرد. این دختر هرچه بزرگتر شد بدتر شد. اینکه در فیلدستون پیش هیچکس محبوب نشد بیشک تقصیر خودش بود. نه در خانه او را پذیرفتند و نه در مزرعه، برای خانه زیادی ادا داشت و برای مزرعه زیادی مغرور بود. فقط در روسکوِ پیر میتوانست افسارش را بکشد و وادارش کند به کار در آشپزخانه و رختشویی، یا وقتی کار مزرعه زیاد بود به آنجا بفرستدش.
اما متی، که همیشه ادعایش میشد مسیحی معتقدی است، جور دیگری در حق دختر رفتار کرده بود. آخرین نگاه پرل را یادش آمد، وقتی بقچهبهدست ایستاد بود منتظر جان، تا بهش بگوید که سوار کالسکه شود و با آنها بیاید، و جان هیچ وقعی به او ننهاده بود و متی چقدر خوشحال شد که از شر دختر خلاص شده است، و با خود فکر کرد اگر این جنگ یک فایده داشته باشد همین است، و حالا تمام این افکار در سر او چرخ میخورد در لحظهای اشک از چشمانش سرازیر میشد و کنار بستر شوهر کمارفتهاش خم و راست میشد و زار میزد....
این کتاب با 413 صفحه، شمارگان 2 هزار نسخه و قیمت 19 هزار و 500 تومان منتشر شده است.