عباس غزالی بازیگر نقش فرزاد در سریال تلویزیونی "مادرانه" شخصیت این فرد را نمونه جوانانی می‌داند که می‌خواهند ره صد ساله را یک شبه بروند. فرزاد رفتارهایش از سرناپختگی است ولی آدم بی اصل و نسبی است و به قولی از سر سفره خانواده بزرگ شده و به همین دلیل وقتی مادر عاقش می‌کند آنقدر به هم می‌ریزد.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: "مادرانه" به نویسندگی سعید نعمت الله و کارگردانی جواد افشار یکی از سریال هایی بود که در ماه مبارک رمضان از شبکه سوم سیما پخش شد و در آن عباس غزالی به همراه بازیگرانی چون مهدی سلطانی، لعیا زنگنه، آتیلا پسیانی، شقایق فراهانی، مهرداد ضیایی و ... نقش ایفا کرد. این سریال معضلات اجتماعی جامعه امروز مثل طلاق، اعتیاد، بی پولی و حتی نبود توجه خانواده ها به فرزندان را محور داستان خود قرار داده بود و از طرفی در نظر داشت تا مفاهیمی همچون جوانمردی و نان حلال و حرام را مطرح سازد.

غزالی اگرچه از سابقه کارهای تصویری و نمایشی برخوردار است و در چندین سریال و مجموعه تلویزیونی بازی کرده اما با "وضعیت سفید" به شهرت رسید و بازی خود را اگرچه که بعضی تقلیدی و یا غلوآمیز می دانستند، به خوبی توانست به رخ بکشد. خودش انگار که این سریال تلویزیونی را بیشتر دوست دارد در میان صحبت هایش هر از گاهی فلاش بکی به نقش بهروز می زند و از او و دیالوگ هایش مثال می آورد. 

عباس غزالی در این گفتگو از نقش فرزاد می گوید؛ اینکه فرزاد نه تنها منفی نیست بلکه خاکستری است و از اشتباهاتش این است که می خواهد یک شبه ره صد ساله برود. وی درباره موهای بلند خود در این نقش می گوید و آنها را نشانه منفی بودن نمی داند و حتی خاطره ای از شخصی تعریفی می کند که مجبور شده موهایش را به خاطر دیدگاه خانواده اش بعد از دیدن این سریال کوتاه کند. برای غزالی نقش های سرکش جذابیت بیشتری دارند و ....

با ما در بخش نخست این گفتگو همراه می شوید.

* قبل از اینکه وارد بحث سریال "مادرانه" و نقشی که شما ایفا کردید، شویم ابتدا می‌خواهم درباره پروژه‌ای سینمایی که قرار بود در آن بازی کنید بپرسم. نتیجه آن چه شد؟

- آن کار سینمایی به دلایلی متوقف شد. البته به جلسات روخوانی هم رفتیم و بازیگران هم تا حدودی انتخاب شده بودند از جمله هنگامه قاضیانی که قرار بود در آن کار بازی کند، با خیلی‌های دیگر هم صحبت شده بود از جمله مهرداد صدیقیان، صابر ابر ولی در نهایت به نتیجه نرسید.

کارگران آن کار اولین فیلم بلند داستانی‌اش را می‌خواست بسازد. او مستند زیاد ساخته بود به ویژه آثاری درباره تاثیرات جنگ و بمباران هیروشیما روی مردمی که بعدا در آن منطقه به دنیا می‌آمدند. او درباره جنگ عراق و افغانستان هم کار کرده بود. من مستندهایش را دیدم که خیلی خیلی خوب بودند. می‌خواستند وزارت ارشاد روی کار سرمایه گذاری کند و اتفاقا پشت کار هم بودند حتی قرار بود نیمی از فیلمبرداری در عراق باشد، بخشی هم در ایران منتها تا امروز که کار متوقف است. چند وقت پیش هم کارگردان به من زنگ زد و گفت به احتمال زیاد دوباره کار به جریان بیفتد ولی اصولا سابقه نشان داده تا زمانی که جلوی دوربین نرفته‌ایم نباید درباره آن کار حرف بزنیم.

* بسیار خوب. بعد از "وضعیت سفید" خیلی در انتخاب نقش‌هایتان سخت‌گیری کردید و نقش‌های پایین‌تر یا به قوت بهروز را رد کردید تا رسیدید به فرزاد. از برخورد اولتان با این نقش بگویید و اینکه چه بود که فکر کردید ارزشش را دارد که آن را قبول کنید؟

- حقیقت همیشه تلخ است. قطعا من در انتظارم خیلی نقش‌ها بزرگ‌تر از بهروز بودم البته نه از نظر حجم و وجب نقش بلکه از نظر قدم‌های بزرگتر. ولی حقیقت این است که بعد از "وضعیت سفید" چه کاری در حوزه تلویزیون و سینما در اندازه آن کار ساخته شد؟ واقعا هیچ کاری.

من اگر روی همان سخت‌گیری‌ام می ایستادم یا باید دیگر هیچ موقع کار نمی کردم یا اینکه یک مقدار عاقلانه‌ترش این بود که نقش‌های متفاوت و تاثیرگذار در اندازه و اشل خودش می‌پذیرفتم و با کارها را با "وضعیت سفید" مقایسه نمی‌کردم.

من تصمیم گرفتم نقش‌هایی را قبول کنم که در راستای هدفم باشد و به این فکر کنم که این نقش تاثیرگذار هست؟ مردم دوستش خواهند داشت و با نقش قبلی متفاوت هست؟ من این مسائل را سرلوحه کارم قرار دادم و دیدم فرزاد همه این ویژگی‌ها را دارد. از نظر من این نقش هیچ ربطی به بهروز "وضعیت سفید" ندارد. "مادرانه" هم بین قصه‌هایی که سعید نعمت‌الله می‌نویسد جزو قصه‌های خوب او است. سعید نعمت‌الله معضلات اجتماعی را خوب می شناسد و در این زمینه خوب می نویسد و همه شخصیت هایش رنگ‌آمیزی دارد.

 اینگونه شد که دیدم این بهترین فرصت است که کار کنم. می‌توانم بگویم در پیشنهادهایی که داشتم این بهترین پیشنهادم بود و خوشحالم از اینکه این اتفاق افتاد. نمی گویم نتیجه اش خوب یا بد بود ولی حداقل اینکه برای من و همه بچه ها آبرومند بود.

* نکته مشترک هر سه نقشتان از "رستگاران" و "وضعیت سفید" تا مادرانه این عصیان و بد قلقی آنها بود.

- واقعا؟!

* بله. این سرکشی و عصیانگری در این نقش‌ها بارز است.

 - خدا را شکر. هر بازیگری دوست دارد نقش‌های این شکل بازی کند. هر کسی این توانمندی را ندارد که این چنین نقش هایی بازی کند. اینگونه نقش‌های به زعم شما سرکش، نسبت به نقش‌های بی سر و صدای آرام و همیشه مثبت و همیشه یک‌جور، نقش‌های جذاب‌تری هستند و من فکر می کنم نقش هایی از این دست بیشتر جای کار دارد.

این سه تا نقش شاید از یک قشر و طبقه باشند اما رنگ‌آمیزی‌شان کاملا فرق می‌کند. روحیات‌شان، شناسنامه‌‌شان و هویت‌شان فرق دارد. ولی جالب است که این عصیانگری در هر سه‌تایشان هست. این افراد هدف دارند ولی هدفشان را هم با عصیانگری دنبال می‌کنند. بهروز (نقشی در سریال وضعیت سفید با بازی عباس غزالی) هم عصیانگر بود؟ جدی؟

* بله به نوعی. یک جاهایی قاطی می‌کرد.

- ببینید! همه آدم‌ها حتی دکتر و مهندس‌ها هم یک جاهایی قاطی می کنند. مگر می‌شود آدم قاطی نکند. بستگی به شرایط دارد. آدم ها در شرایط خاص اگر قاطی کنند یعنی عصیانگرند؟

لحظاتی از زندگی، بهروز خیلی شیرین و مهربان بود ولی لحظاتی هم داشت که قاطی می کرد. در سریال "رستگاران" هم لحظاتی از زندگی محسن را بررسی می‌کردیم که از سربازی برگشته بود و پدرش هم فوت کرده بود. او عامل مرگ پدرش را خواهرش می‌دانست و احساس می‌کرد او دارد راه بیراهه را انتخاب می‌کند و چون او خودش را مرد خانواده می‌دانست، می‌خواست جلوی این بیراهه رفتن را بگیرد. حالا اسمش را می گذارند عصیانگری یا هر چیز دیگری، او ناگزیر بود واکنش و "اکت" داشته باشد. نمی توانست فقط بگوید "خواهر خوبم این کارها را نکن و اگر این کارها را بکنی نتیجه اش بد می شود و اگر این کارها را نکنی خوب می‌شود".

اگر دوران سربازی محسن را نشان می‌دادند قطعا در موقعیت خودش باید می‌دیدیم، آنجا هم قاطی می کرد؟ اگر عروسی خواهرش بود و خواهرش هم آدم معقولی بود شاید مثل بقیه آدمها دست می زد و خوشحال بود. آدم‌ها در موقعیت های مختلف عکس العمل‌های خاصی نشان می‌دهند.

بهروز هم باید در برخی موقعیت‌ها قاطی می‌کرد. مثلا قاچاق فروش‌ها او را زده بودند. فرزاد هم می‌خواست زندگی‌ خودش، خواهرش و مادرش را سامان دهد و زندگی رو به جلویی داشته باشد.

* کلا از آن آدم‌هایی بود که می‌خواهند حقشان را از دنیا بگیرند و چون فکر می‌کرد آدم پولدارهایی مانند اردلان حقش را خورده‌اند قاطی می‌کرد و سرکش می‌شد.

- بله. در یک دیالوگی گفته شد که ما 5 هزار تومان برای خرید گوشت داریم یا مادرش گفت ما فقط سه دانگ این خانه را داریم یا وقتی می‌خواستند او را از زندان آزاد کنند فرش زیر پایشان را فروختند. این آدم می‌خواست زندگی رو به جلویی مهیا کند. خلاصه این حرفی که زدید جالب بود. این سه نقشی که من در این سه سریال بازی کردم از نظر قشر و طبقه اجتماعی که نمایندگی می‌کردند بله! می توانم بگویم همه از یک طبقه بودند.

* طبقه‌ای که عنصر خانواده برایشان مهم است. فرزادی که مادرش خیلی برایش مهم است.

- اینها آدم‌های بدی نیستند. اینها ریشه دارند. سر سفره مادر و پدر، بزرگ شده‌اند به همین دلیل وقتی مادرش عاقش می‌کند ناراحت می‌شود، کارتن‌خواب می‌شود و خودش را نمی‌بخشد.

در سکانس بالای چرخ و فلک به رها می‌گفت مادرم مرا عاق کرده و رها می‌گفت مگه تو به این حرفا اعتقاد داری؟ و فرزاد می‌گفت بله من کاملا اعتقاد دارم.

پس کسانی که به این سنت‌هایی چون عاق والدین اعتقاد دارند قطعا آدم‌های با هویتی هستند. اصلا آدم‌های منفی‌ای که هیچ بویی از اصالت و سنت‌ها ندارند، نیستند. اما اینکه چرا این کارها را می‌کرد؟ راه‌هایی خام و سطحی و نادرست برای رسیدن به هدفش انتخاب کرد، این بحث دیگری است.

* یکی از پرسش‌های من هم این بود، خانواده‌ای که در آن یکسری اصول رعایت می‌شود چرا باز هم از این خانواده پسری بیرون می‌آید که در عشق‌اش هم یکرنگ نیست و دچار معضل اعتیاد می‌شود و ...

- چون این آدم با اینکه سر سفره پدر و مادر بزرگ شده است ولی الان بزرگتری بالای سرش نیست - مثل پدر - که درست هدایتش کند. او به خاطر سن و سالش و اینکه اول جوانی است تصمیم گرفته این طوری جلو برود و به اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد عمل کند. پختگی در عملش نیست و به خاطر سرکشی که در وجودش هست زیاد مشورت نمی‌کند. دایی‌اش را هم قبول ندارد. می‌گوید تو هم که وانت داری و خودت هم پیزوری هستی. من با تو مشورت کنم که آینده‌ام خوب شود؟ تو اگر آدم حسابی بودی (از نظر فرزاد) در تره‌بار کار نمی‌کردی، وانت‌ات آنقدر قراضه نبود.

این تیپ آدمها می‌خواهند خودشان راهشان را پیدا کنند. حالا خودش می‌گوید چه کار کنم تا پولدار شوم؟ اگر بروم سر کاری که حقوق ماهانه مثلا 500 تومان داشته باشم، 50 سالم می‌شود ولی هنوز پولی جمع نکرده ام. پس این راه به دردم نمی‌خورد. فرزاد می خواهد یک شبه ره صد ساله برود. او می‌خواهد زندگی‌اش را عوض کند ولی چون جوان و خام است راه اشتباه را انتخاب می‌کند.

فرزاد اگر 10 سال بزرگتر بود می گفت من بروم کامپیوتر یاد بگیرم بعد برنامه‌نویسی می کنم پول قلمبه می آید دستم. ولی چون نه سواد دارد نه درست فکر می کند و اول جوانی است و خام است اولین چیزی که به زعم خودش درست است انتخاب می کند. ولی از بیرون در مسیر درست دیده نمی‌شود. او می گوید پول من در جیب اردلان است. حتی جایی به او می گوید امثال تو چند نفر هستند؟ 50 نفر ، 150 نفر، 1500 نفر؟ 2میلیون نفر؟ چرا شما 2 میلیون پول دارید ولی 70 میلیون ندارند. حرفش حرف کمی نیست.

فکر می‌کند اینکه او پول ندارد دلیلش این است که اردلان حق او را خورده است ولی این فکر اشتباهی است، حالا کاری نداریم که اردلان پولش را چگونه به دست آورده است. یک جایی می گوید من به خدا نمی خواستم کسی را معتاد کنم؛ همان سکانسی که روبروی بیمارستان گریه و زاری می کرد و می‌گفت من فقط می خواستم حقم را از بابایش بگیرم همین. بعد محمد جواد گفت تا کی می‌خواهی این کار را بکنی؟ گفت تا وقتی که این همه فرق بین کس و کار من و اردلان نباشد.

دیالوگ‌ها را می‌بینید؟ ولی به نظر من فرزاد اصلا آدم منفی‌ای نیست اتفاقا کاملا خاکستری است. مثبتی است که راه اشتباه برای رسیدن به هدفش انتخاب کرده است ولی از نظر خودش راهش درست است.

* همان رنگ‌آمیزی که اشاره کردید در این شخصیت بروز و ظهور پیدا می کند. یک شخصیت داریم ولی ذیل آن به عاق والدین، یک شبه پولدار شدن که در ذهن جوانان است، مساله حلال و حرام و ... پرداخته می شود. این ویژگی قلم سعید نعمت الله است. ولی چرا همیشه نشان می دهیم آدم پولدارها بد هستند؟ اگر کارخانه‌دار نباشد که این مملکت می‌خوابد!

- کسی که یک سریالی را می‌سازد و مثلا کارخانه‌داری را نشان می‌دهد که از طریق راه خلاف پولدار شده است دلیل بر این نیست که همه کارخانه‌دارها این‌گونه به پول رسیده‌اند. اردلان قصه ما از جمله کارخانه دارهایی است که این جوری به پول رسیده و قرار نیست ما نشان دهیم فرزادی که کار اشتباه می‌کند و موهایش بلند است پس هر کسی که موهایش بلند است و اینگونه موهایش را بسته است پس حتما آدم منفی‌ای است. من جواب شما را دادم؟

* اتفاقا فرزاد وقتی تصمیم می گیرد آدم خوبی شود اولین تصمیمی که می‌گیرد همین است که موهایش را کوتاه می کند. انگار این صحنه نمادی است از اینکه آدم‌هایی که موهایشان بلند است بد هستند و برعکس.

- نه، نه. اصلا این طور نیست. من حداقل وقتی این صحنه را بازی می کردم این موضوع در ذهنم نبود. جواب اینکه چرا موهایش را می‌زند، می دهم. همانطور که گفتم شخصیتی مثل فرزاد برای رسیدن به هدفش تصمیم‌های خام می‌گیرد. همین قضیه در تصمیم‌گیری برای متنبه‌ شدن‌اش هم وجود دارد. وقتی با خودش می گوید من دیگر نمی خواهم همان آدم قبل باشم پس می رود جلوی آیینه می ایستد و می گوید می خواهم دیگر این قیافه را نداشته باشم و موهایش را می تراشد. این هم باز تصمیم خامی هست. کسی که می خواهد عوض شود چه ربطی به ظاهرش دارد می تواند دیگر کارهای زشت نکند. این هم جزو تصمیم گیری های خام فرزاد است که می گوید من می خواهم ظاهرم عوض شود و مثل قبل خودم را نبینم و تمرین کنم که باطنم هم عوض شود. من اینطوری این نقش را بازی کردم نه اینکه بخواهم نشان دهم عامل اصلی اشتباه های من موهای بلندم است. نه! اینجوری بازی نکردم. اگر با آقای نعمت الله هم صحبت کنید نظر مرا دارد.

ولی بگذارید یک خاطره‌ای هم برایتان بگویم. یک روزی بنده خدایی در اینترنت متن بلند بالایی برای من نوشته بود که "من بازی‌هایت دوست دارم ولی مدتی است ازت شاکی هستم. چون منم موهایم بلند است ولی از وقتی این سریال پخش شده، راست ‌می‌روم چپ می‌ورم، خانواده‌ام می‌گویند ببین تو هم اینجوری هستی پس معتادی. والله به خدا من تا حالا از این کارها نکردم اما بخاطر تو مجبور شدم موهایم را بزنم."

یکسری خانواده ها هم اینگونه نگاه می کنند اما فرزاد زدن مویش هم ناشی از شخصیت خام اوست.

حالا اگر به نتیجه درست برسد ایرادی ندارد و از تغییر ظاهر به اصلاح باطن برسد، مشکلی نیست. ولی من فکر می‌کنم او می‌خواست تنوعی داشته باشد و هم اینکه از قیافه خودش به دلیل اتفاقاتی که برای رها افتاده بود و از چشم مادرش هم افتاده بود، متنفر شده بود. زندگیش نه تنها رو به جلو نرفت بلکه پس رفت. روبه‌روی آیینه ایستاد و گفت تو چرا اینجوری هستی و تصمیم گرفت کل موهایش را بتراشد. تصمیم گرفت از اینجا شروع کند. شاید یک روز وقتی آدم بهتری شد و مادرش او را بخشید و دیگر کارهای بد نکرد و پیش دایی اش کار خوبی دست و پا کرد، به مرور موهایش بلند شود و موهایش را ببندد. (می خندد)

* سریال "مادرانه" فارغ از نقاط ضعف و قوت آن که دیگر جای بحث درباره تکنیک و ساختار آن نیست، مسایل مهمی از معضلات اجتماع را بیان کرد. خود شما چقدر این دغدغه‌های اجتماعی را دارید؟

- کدام دغدغه‌ها؟

* از بحث اعتیاد گرفته تا دیگر معضلات اجتماعی که در "مادرانه" مطرح شد. چقدر اطراف خودتان با این مشکلات به ویژه مساله مواد مخدر جدید روبه رو می شوید؟ چقدر این مسایل پررنگ است که موضوع سریال می شود که نعمت الله آن را نوشته است؟

- قطعا این مسائل جدی و مهم است. من تخصص نویسندگی ندارم، اما به عنوان آدمی که در این جامعه زندگی می کند و با معضلات اجتماعی دست و پنجه نرم می کند و این ناهنجاری ها را در اطرافش می بیند و به عنوان شهروندی که کار هنری انجام می دهد، نظرم را می گویم.

بعضی از نویسندگان بررسی کرده و می گویند چه معضلاتی داریم مثلا اعتیاد جوانان و می گویند اعتیاد کلیشه است و از زمان "آیینه عبرت" به این موضوع پرداخته شده است. اما نه این موضوع کلیشه نیست. مثلا ارتباطات از چندین سال قبل بوده ولی حالا به ابزارهای مدرن تری چون وایبر، وی چت، فیسبوک و... رسیده حالا چون از قدیم این موضوع بوده است پس نباید به آنها بپردازیم و اینها کلیشه شده اند؟ نه! بلکه باید با توجه به زمان خودش به آنها پرداخت. همه موضوعات اجتماعی متناسب با شرایط روز، به روز می شود. سعید نعمت الله دست روی این قضیه گذاشت و کاملا درست بود. زمانی اعتیاد مختص خشخاش بود الان شیشه، کوکائین و... هست و برخی جوانان تفریح شبانه شان این چیزها شده است.

نعمت الله باهوش زیاد نخواست پسر را معتاد نشان دهد بلکه یک دختر معتاد جوان را نشان داد. رها دبیرستانی است. او محصل درگیر اعتیاد است. او این قضیه را شکافته که چرا رها معتاد شده است؟ به خانواده برمی گردد و کمبودهایی که مادر بالای سرش نیست و پدر هم وظیفه پدری‌اش را انجام نمی دهد. زورگویی می کند و فکر می کند همه چیز را می شود با پول خرید. مثلا می‌رود در کمپ ترک اعتیاد و داد و بیداد می کند و می گوید خودت با کل کمپ چند؟ این یعنی چی؟ یعنی فکر می کند همه چیز را می شود با پول خرید.

"مادرانه" کار هوشمندانه ای بود و تلویزیون به آن نیاز داشت. یکسری می گفتند خط قرمز است و بدآموزی دارد. پدر و مادرهایی به من گفتند در بعضی قسمت‌های این سریال جلوی دختر و پسر محصلشان قرمز می‌شدند و وقتی سریال پخش می‌شد خجالت می‌کشیدند. می‌پرسیدند چرا اینها را تلویزیون نشان داد؟ ولی به نظر من باید نشان می داد. تا زمانیکه به یکسری خط قرمزها و معضلاتی که در جامعه هست، درست نپردازیم، تماشاگر به درمانش فکر نمی کند و هیچ گاه ما برای آن درمان پیدا نمی کنیم.

اگر بنا باشد همه سریال ها و مجموعه های تلویزیونی بگویند که جامعه ما گل و بلبل است پس هیچ کار فرهنگی انجام نداده‌ایم، هیچ کار درست روبه جلو که فرهنگسازی کند، انجام نداده ایم. هیچ پیامی نداشته ایم و پول بیت المال را هدر داده ایم. بنابراین به نظر من امثال سریال "مادرانه" که پیام اینچنینی دارند مجبورند هم بعضی از این خط قرمزها را نشان دهند و هم از طرف دیگر دارو و درمان آن را نشان دهند تا مردم به خودشان بیایند.

*بازخورد و واکنشی هم از مردمی که سریال را دیده اند، درباره این معضلات دریافت کرده اید؟

- بله یکی از نزدیکانم به من زنگ زد که دختری شرایطش مثل رها است و حالا خودش را در رها می بیند و الان مدتی است که از وضعیتی که دارد، آشفته شده است. یعنی درواقع این شخص با دیدن رها خودش را از بیرون می بیند انگار از خودش فیلم گرفته اند و نشان می دهند و با خودش می گوید من دارم انقدر بد می شوم؟ اینچنین از اجتماع طرد می شوم؟ هر لحظه ممکن است دچار توهم شوم و خودکشی کنم؟ یا خود را از ماشین به بیرون پرت کنم؟

ما خط قرمز را نشان نمی دهیم که بگوییم رها و فرزاد کار درستی انجام می دهند بلکه می خواهیم نشان دهیم که این دو نفر عاقبت خوشی در انتظارشان نیست و اینکه دچار چه سرنوشتی می شوند. خط قرمز را نشان می دهیم که به یک پیام درست برسیم.

این هوش صدا و سیما هم بود که از این مجموعه استقبال کرد. به نظرم سال های قبل کمی برای نمایش این مسایل می ترسیدند، حق هم داشتند شاید نگران بودند که این خط قرمز را نشان دهند و پیامش درست منتقل نشود و تبلیغ خط قرمزها باشد یا خط قرمزها بیشتر ظاهر و بارز شود اما اگر کار را به کاردان بسپارید نتیجه اش درست خواهد بود. به نظر من "مادرانه" هم پیامش درست بود هم آن را درست منتقل کرد. این هم به دلیل همین هوش بالای صداوسیما میسر شد.

ادامه دارد...