به گزارش خبرگزاری مهر، انسان سكولار بر اين باور است كه بيانات حقوقي دين اندك است و قرآن و روايات بيشتر بيان كننده تكاليف هستند. به نظر اين جريان فكري قرآن و روايات مي بايست فقط از حقوق سخن مي گفتند تا از دل آنها تكاليف استخراج بشود و كمتر از تكليف مي گفتند. در پاسخ بايد گفت كه انسانها معمولا با حقوق خود آشنا هستند و آنجايي كه نياز به راهنمايي داشته باشند،دين آنها را راهنمايي كرده و اهميت حقوق را براي آنها بيان نموده است.
عظمت اسلام در اين است كه با صدور احكام و تكاليف، هر فردي را مكلف ساخته كه حقوق ديگران را رعايت كند و در مقابل، از ديگران نيز خواسته كه حقوق او را زير پا نگذارند. آيا بهتر اين است كه فقط صاحب حق را به حقوقش آشنا كنيم بدون اينكه ديگران را به رعايت حقوق او مكلف سازيم يا اينكه بيان تكليف را محور قرار دهيم تا وقتي كه صاحب حق ديده بگشايد و ببيند كه پيرامون او را انسان هايي فرا گرفته اند كه همه خود را در برابر او مسئول مي شناسند و خود را در صورت عدم توجه به تكاليف،مستحق كيفر دنيوي و اخروي مي دانند؟
از سوي ديگر افراد حیله گر و زورمند بسيار هستند، كه هرگز به حقوق خود قانع نيستند و سعي مي كنند از راه حيله و تزوير يا از راه ارعاب و فشار،حقوق ديگران را له كنند و در حالي كه خود از انواع نعمت ها و تجملات بر خوردارند راضي نيستند كه سايرين از حداقل امكانات زندگي برخوردار باشند. در اين معادله بيان حقوقي به تنهايي كارساز نيست، بلكه بيان تكليف است كه كارآمد است. چرا كه سرپيچي از تكاليف الهي صرفا عقاب اخروي ندارد، بلكه تبعات دنيوي نيز در پي خواهد داشت.
قرآن مردم ستمديده اي را كه حقوقشان پايمال شده تشويق به فرياد زدن و پرخاشگري و اقدام مدبرانه مي كند. فرياد خشم مظلوم بر ظالم را دوست مي دارد. در اين باره در قرآن آمده است؛ خداوند بلند كردن صدا را به بدي گفتار دوست ندارد، مگر اينكه كسي مظلوم واقع شود. به علاوه اينكه قرآن كريم مسلمانان را مكلف كرده كه در راه نجات مظلومين و مستضعفين مبارزه كنند تا شجره شوم سلطه و استكبار از پاي درآيد و حقوق پايمال شده محرومين احيا گردد. در سوره مباركه نسا آمده است؛ و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النسا و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها.
اين دو آيه انسان را مكلف كرده كه اگر مظلومي يافت شد بايد در برابر ظالم فرياد بر آورد و خشم خود را بر استكبار و استعمار به سان آتشي توفنده بر افروزد. آيا به راستي شيوه اي از اين برتر براي حفظ و احياي حقوق بشر وجود دارد؟ در دكترين حقوقي امام علي(ع) در دستور نامه 53 ده ها فرمان به صورت امر و نهي صادر شده و مالك را به عنوان حاكم و فرمانرواي مصر، مكلف به تكاليفي ساخته كه بايد آنها را بدون چون و چرا پياده كند. لازمه اين تكاليف حقوقي است كه به ملت مصر داده شده است.آيا بهتر اين بود كه امام با لحني آرام و ملايم به فرمانرواي مصر اعلام اعلام بكند مردم بر گردن زمامدار اين حقوق را دارند و نيز آن حقوق را؟!
مسلم است كه فرمانروا صاحب قدرت و مكنت است و نه تنها مي تواند حقوق خود را بگيرد،بلكه مي تواند حقوق ملت را ولو براي مدتي كوتاه زير پا گذاشته و پايمال كند از اين رو جاي دارد كه علي(ع) به عنوان خليفه راستين حضرت محمد(ص) حامي و پشتيبان مردم باشد و والي را امر و نهي كند و سخنان او با عتاب و توام با مواخذه باشد. اينك به برخي از فرازهاي آن راهبرد اساسي و بنيادين اشاره مي كنيم:
- داد خدا و مردم را منصفانه بپيماي و هرگز جانب خود و كسان و دوستانت را به ناحق مگير.
- براي نيازمندان و محتاجان وقتي قرار ده كه شخص خود را براي آنها فارغ البال گرداني.
- در مورد طبقه پايين جامعه، يعني مساكين و محتاجين كه راه چاره اي ندارند از خدا بترس و به امور آنها رسيدگي كن.
- كساني نزد تو بر گزيده ترباشند كه تلخي سخن حق را بي پرواتر از همه در كام تو ريزند و با تو به راحتي گفتگو و بحث و انتقاد بپردازند.
- آن را كه ملازم حق است، ملازم باش، چه نزديك باشد به تو و چه دور.
- از ريختن خونها بدون مجوز شرعي و قانوني بپرهيز.
- مبادا نيكوكار و بدكار نزد تو يكسان باشد.
اكنون پرسش اين است كه آيا پرخاش و تندي با زورمندان و به آنها امر و نهي كردن براي دين نقص است يا برتري؟ آيا اين گونه مي شود حقوق بشر را حفظ كرد و پر اهميت نشان داد يا آن گونه كه خوشايند مذاق تكليف گريز سكولاريسم است؟
فرد ضعيف براي جامعه خطري ندارد آنكه براي مردم خطر آفرين است زورمندان و قلدران اجتماعي، سياسي و اقتصادي هستند. قدرتمندان و قلدران سياسي و اقتصادي حقي براي مردم قائل نيستند براي اين گونه افراد با زبان نرم و با ملاطفت سخن گفتن آيا دردي را دوا مي كند؟ او را بايد با قانون و تكليف به بازخواست كشانيد.