خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: آیت الله جوادی آملی نجات از خطر گناه و بلایا را از جمله آثار ذکر برشمرده و با اشاره به جریان حضرت یونس(ع) بر عدم اختصاص ذكر يونسيه به آن حضرت تأکید کرد و گفت: این را قرآن می فرماید که اگر انسان غمگيني به ذكر يونسي سرگرم باشد، قبل از اينكه از ما چيزي بخواهد ما غمش را برطرف مي‌كنيم و آنها هم كه اهل راه هستند اين ذكر يونسي را مجرَّب مي‌دانند.

آیت الله عبدالله جوادی آملی در تفسیر آیه 152 سوره بقره (فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِى وَلاَ تَكْفُرُونِ﴾ به تبیین آثار ذكر پرداخته و می گوید: شواهدي را قرآن كريم مطرح مي‌كند كه در آن شواهد روشن مي‌كند كه اگر كسي به ياد خدا بود، خدا هم به ياد او است و معناي اينكه خدا به ياد كسي باشد آن است كه او را از خطر مي‌رهاند؛ يا خطر معصيت و يا خطرهاي ديگر كه كمتر از خطر معصيت نيستند.

وی گناه را مهم‌ترين خطر اعلام کرده و یادآور می شود: در جريان يوسف(ع) در سوره مباركه يوسف آيه 24 اين چنين فرمود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾ يعني آن زن در برخورد با يوسف(ع) قصد كرد، ولي يوسف(ع) قصد و خيال نكرد؛ چون فعل خارج كه محقق نشد از هيچ طرف، قصد و خطور قلبي براي آن زن حاصل شد، ولي براي وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) حاصل نشد؛ براي اينكه فرمود: ﴿لَوْ لاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾؛ اگر برهان و شهود حق را نمي‌ديد، قصد مي‌كرد و چون برهان حق را ديد، قلبش خطور نكرد و قصد هم نكرد، پس وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) همان‌طوري كه در مقام فعل معصوم بود، در مقام خطور نيّت هم معصوم بود. شاهد بحث آن است كه فرمود: چون برهان رب را ديد، از خطرِ قصدِ گناه نجات پيدا كرد.

این مفسر برجسته قرآن کریم با بیان اینکه ياد خدا در دل بالاترين مصداق ذكر است؛ تأکید می کند: نام خدا بر لب و ياد خدا در دل از مصاديق ذكراند، منتها شهود قلبي از كامل‌ترين مصاديق ذكر به شمار مي‌رود؛ همان مشاهده حضور حقّ، ياد حقّ است. پاداش آن ياد حقّ اين است كه سوء و فحشا از او زدوده شد. ياد حق باعث مي‌شود كه خدا به ياد انسان خواهد بود. خدا اگر به ياد انسان شد، معصيت به سراغ انسان نخواهد آمد، لذا خداي سبحان فرمود: ما سوء و فحشا و گناه را از او باز داشتيم و نگذاشتيم به سراغ او برود، معصيت كه دشمن انسان است به سراغ كسي كه متذكر حق باشد نمي‌رود.

ذكر تسبيح، عامل نجات يونس(ع)

وی نجات از خطرات و بلايا را از دیگر آثار یاد حق برشمرده و می گوید: در سوره مباركه صافات اثر ديگري كه براي ياد حقّ ذكر مي‌كند اين است كه انسان را از خطر مي‌رهاند، آيه 143 و 144 فرمود: ﴿فَلَو لاَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ٭ لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾؛ اگر صاحب حوت (اين ذالنون(ع)) اگر يونس(ع) جزء مسبحين نبود، در بطن ماهي الي يوم القيامه مي‌ماند. اين خطر را خدا از او دور داشت، براي اينكه او اهل تسبيح بود. چون ذكر خواه به صورت تسبيح و تحميد باشد، خواه به صورت تهليل و تكبير باشد شامل مي‌شود، فرمود: چون او اهل تسبيح بود از اين خطر نجات پيدا كرد، وقتي هم كه خداي سبحان ذكر يونس(ع) را نقل مي‌كند، مي‌بيينم در حدّ يك تسبيح است، ديگر مسئلت در ذكر او نيست، عرض نكرد «خدايا مرا نجات بده!»، عرض كرد: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ ، اين ذكر او را از خطر نجات داد.

آیت الله جوادی آملی در ادامه تصریح می کند: ... يونس كه ﴿فلتقمه الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ﴾ ؛ در خطر مرگ قرار گرفت، او محتاج به نجات بود، اما جز تسبيح چيزي نداشت، عرض كرد: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ همين، به نقص خود اعتراف كرد وخدا را از نقص منزّه كرد: آن تسبيح براي آن است كه بگويد: عبد ناقص است و مولا منزه از نقص است: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾؛ من ناقصم و تو منزه از نقصي، همين. درباره يونس(ع) هم فرمود به اينكه او عبد صالح ما است، اين ظلمي كه دارد يعني قصور، وگرنه او معصوم است و منزه از نقص است.

وی یادآور می شود: خداي سبحان مي‌فرمايد به اينكه نعمت ولايت ما نصيب يونس شد و اگر نعمت ولايت ما نصيب يونس نمي‌شد او گرفتار عذاب بود: ﴿لَوْ لاَ أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ ، ﴿لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ﴾ ، خداي سبحان او را مشمول نعمت خاص مي‌داند در بعضي از آيات، در همان آيه‌اي كه به پيغمبر مي‌فرمايد: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ در آنجا، براي اينكه مبادا كسي توهم كند، كه يونس(ع) كه صاحب حوت است خلافي انجام داد، فوراً فرمود: ﴿لَوْ لاَ أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ يعني اگر او مشمول نعمت ولايت نبود، ممكن بود مورد خشم ما قرار بگيرد، ولي او از اولياي ما است خداي سبحان او را با مدح و منقبت ياد مي‌كند، بنابراين نقصي براي وجود مبارك يونس(ع) نيست به شهادت آن آيه‌اي كه فرمود: ﴿لَوْ لاَ أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ ، آن وقت «مذموم» بود يعني چون مشمول نعمت ولايت ما است مذموم نيست.

این مدرس عالی حوزه علمیه بر عدم اختصاص ذكر يونسيه به حضرت يونس(ع) تأکید کرده و می گوید: ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَي فِى الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، آنگاه فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ﴾ ، براي اينكه تثبيت كند اين مسئله كلي است و اختصاصي به أنبيا ندارد، منتها مرحله بالايش براي أنبيا است وگرنه مراحل وسطي و نازله‌اش نصيب ديگران هم مي‌شود، در ذيل آيه اصل كلي را ارائه داد و فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ﴾ يعني اگر انسان غمگيني به ذكر يونسي سرگرم باشد، قبل از اينكه از ما چيزي بخواهد ما غمش را برطرف مي‌كنيم. آنها هم كه اهل راه هستند اين ذكر يونسي را مجرَّب مي‌دانند، مي‌گويند: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ ، حالا يا 400 بار است در روز يا كمتر، بيشتر، يا در حال سجده است يا غير سجده اگر در حال سجده باشد اثرش بيشتر است، هرچه بيشتر بهتر ولي اين اصل را قرآن كريم به ما ارائه داد و فرمود: اين مخصوص يونس نيست، مخصوص دريا هم نيست، مخصوص كام ماهي هم نيست، هر خطري باشد، ما او را از غم نجات مي‌دهيم: ﴿وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ﴾ يعني اگر مؤمني با ذكر يونسي با خدا در ارتباط بود، از اندوه نجات پيدا مي‌كند.

آیت الله جوادی آملی در ادامه تفسیر آیه 152 بقره، ذكر خدا را از ادب عبوديت خوانده و تأکید می کند: ادب عبد آن است كه در برابر خدا ذاكر باشد، اينكه مي‌بينيد ما مرتّب از خداي سبحان چيزي مي‌طلبيم براي آن است كه لذّت ياد حق در ما ظهور نكرده است و اگر لذت ياد حقّ در جان ما ظهور كند، ما همين كه سرگرم مناجات با خدا شديم، آن نياز و حاجت ما از ياد ما مي‌رود، ولي از ياد خدا نمي‌رود؛ چون ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾ ؛ حاجات ما را مي‌داند و برآورده هم مي‌كند. در روايات دارد كه اگر انساني به ياد حقّ سرگرم بود و حاجتش يادش رفت، خدا حاجت او را برآورده مي‌كند و آنها كه اهل مناجات با خدايند، همين كه وارد ذكر و ثنا شدند، لذّت مناجات آن قدر در جانشان شيرين است كه حاجتشان از يادشان مي‌رود.