به گزارش خبرنگار مهر، سخنرانی هفته گذشته ابوالفضل علیمحمدی، استاد ادبیات دانشگاه هنر تبریز و از دوستان نزدیک مرحوم محمدحسین شهریار در مراسم گرامیداشت این شاعر در حوزه هنری که در آن اظهار داشته بود صادق هدایت به شهریار و نیما یوشیج پیشنهاد انتحار (خودکشی) داده بود با واکنشهای زیادی مواجه شد.
این واکنشها علاوه بر آنکه در قامت پیامها و نظرهایی زیر خبر به خبرگزاری مهر رسید، ابعاد دیگری هم داشت که از جمله آنها میتوان به واکنش جهانگیر هدایت، برادرزاده صادق هدایت اشاره کرد. وی به یکی از رسانهها گفته بود: اینکه یک نفر بیاید بدون دلیل و توجیه، در جلسهای که ربطی به هدایت ندارد، خاطرهای را به نقل از شهریار بگوید که واقعیت آن بعد از گذشت سالیان سال قابل اثبات نیست، به نظر من حرکت حساب شدهای است. در این شکی ندارم که عدهای با فحاشی به هدایت کاسبی میکنند و فحاشیهایشان هم بیاجر و مزد نمیماند. این اظهارات، دروغ مطلق است! هرکس صادق هدایت را در آن سالها میشناخته؛ میداند که آدمی در آن جایگاه و با آن شهرت داخلی و خارجی، هرگز چنین پیشنهاد خندهداری را به دو شاعر دیگر نمیدهد.
خبرنگار مهر در همین رابطه صحت و سقم این خاطره و زمان بیان آن را از ابوالفضل علیمحمدی جویا شد. وی در پاسخ به این سئوال اظهار داشت: مرحوم شهریار این خاطره را در سال 1366 برای من بازگو کرد و مأخذ آن نیز خود بنده هستم که آن را شنیدم و حتی در کتاب «حافظ به روایت شهریار» که از سوی نشر چشمه منتشر کردهام، این مطلب درج شده است.
وی در مورد چگونگی نقل این خاطره نیز گفت: بنده با مرحوم شهریار هفتهای یک روز حافظخوانی داشتیم و در یکی از همین جلسات وقتی به بیت معروف «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود/ از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت» رسیدیم، شهریار برای من گفت: که این بیت را با این تغییر برای هدایت میخواندم که «از گوشهای برون آی ای صادق هدایت!» که دلیلش گوشهگیری شدید هدایت بود. در همین حین بود که برای مرحوم شهریار تداعی خاطرات شد و خاطراتی گفت از دوستیاش با هدایت و رفت و آمد وی به خانه شهریار در تهران و رفتن آن دو به همراه نیما یوشیج به منطقه دربند تهران. در همین حین استاد به من گفت که در این رفت و آمدها، هدایت با اشاره به ناملایمات اجتماعی پبرامون خود به من و نیما چندبار پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و ما تنها او را به صبوری دعوت کردیم.
وی افزود: من این خاطره را به همراه تحلیل شخصی خودم از آن 10 سال قبل در نشست هماندیشیهای اجتماعی و سیاسی نیما و شهریار در تالار رودکی تهران هم بیان کردم.
علیمحمدی تاکید کرد: در مورد بزرگان ادبیات گاهی خاطرهگویی داریم و گاهی خاطرهسازی. خاطرات من و شهریار در موارد بسیاری با هادی فرزند وی مشترک است و بخشی از آنها در کتاب «سخن از یار آشنا» که در تهران با همکاری فرزند وی منتشر شده، قابل دسترسی است.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: این خاطره و نقل آن باعث شد ما بتوانیم تاریخ سرایش شعر هذیان دل شهریار را کشف کنیم. این شعر جزو معدود اشعاری بود که شهریار تاریخی برای آن درج نکرده بود. اما او همراه با این خاطره، خاطره دیگری برای ما تعریف کرد؛ مبنی بر اینکه روزی در منزل ملک الشعرای بهار، از هدایت میخواهند تا چیزی بخواند و او بخشی از بوف کور را که عنوان میداشت تازه نوشته است، خواند. این متن و نگاه سوررئالیستی آن افکار عمومی را کمی تحت تاثیر قرار داد و به اصطلاح منقبض کرد. بعد از آن بهار از شهریار میخواهد تا چیزی بخواند و او هم شعر هذیان دل را میخواند که باعث انبساط خاطر جمع میشود. این خاطرات به همراه تاریخ نوشتن بوف کور بود که ما را به این نتیجه رساند که شهریار هذیان دل را در سال 1318 سروده است.
علیمحمدی ادامه داد: جدای من از سرکار خانم رجبزاده، عروس مرحوم شهریار که در زمان حیات وی پرستار ویژه او نیز بود در کتاب سخن از یار آشنا از او نقل کردهام که در روزهای پایانی زندگی شهریار، وقتی هر از گاهی او به هوش میآمد، خاطرهای از برخی دوستانش تعریف میکرد و یک روز نیز برای وی خاطراتش با هدایت را نقل کرده و گفته بود: با هدایت چندین بار به دربند تهران رفته بودیم و در منطقهای که بسیار مرتفع بود، مینشستیم و درباره موضوعات زیادی صحبت میکردیم. در چند جلسه هدایت بلند شد و بر لبه آن بلندی ایستاد و به من گفت بیا خودمان را به پایین پرت کنیم تا از این همه بدی راحت شویم و من به او گفتم که این کار خلاف اعتقادات من است و تو هم بیشتر صبوری کن.
وی در پایان تاکید کرد: من برای برادرزاده جناب هدایت احترام قائلم، اما فکر میکنم ایشان چندان دقیق در جریان جزئیات دوستی نیما و شهریار و هدایت نیستند.