استاد فلسفه دانشگاه تبریز معتقد است: اگر ملت، فرهنگ و تمدني قدر و ضرورت فلسفه ورزي را نداند و نيز اين قاعده را فراموش كند كه «فلسفه دير بار مي دهد ولي خوب بار مي دهد»، نه فلسفة خوب و واقع بينانه اي خواهد داشت و نه شايد اصلا بتواند فلسفه اي داشته باشد!

در قرون وسطي هیچ گاه تصور تاسيسِ متافيزيكي ديگر براساس مقولاتي جديد نمي رفت اما با ظهور فلسفه هاي جديد و متفاوت و متنوع شدن فلسفه و نيز ظهور جريانات غير فلسفي موثر بر تاريخ فلسفه، زمينه پرسش از مسير آينده فلسفه موضوعيت يافت و حتي مساله اي بسيار جدي تلقي شد. آنچه در ادامه می آید گفتگوی گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر با مسعود اميد دانشيار گروه فلسفه دانشگاه تبريز درباره آینده فلسفه و پرسش در این زمینه است.

تحلیل شما در مورد پرسش از آینده فلسفه چیست؟

پرسش از آینده فلسفه تنها داراي وجهه فلسفي نيست بلكه از آنجا كه با پيش كشيدن آينده با دخالت زمان و زمانه همراه است، پرسشي چند وجهي به شمار خواهد آمد. به تبع چند وجهي بودن مساله، پاسخ نيز بايد چند وجهي و به بيان ديگر «ميان رشته اي» باشد. به بيان ديگر نمي توان صرفا به نحو پيشيني در باب آينده فلسفه به تدارك پاسخ نشست بلكه تاملات پسيني در گذشته تاريخ فلسفه، گشت هاي آن، بررسي نياز ها و گرايش هاي معاصر جريان فلسفي و ملاحظه وضعيت علم، رياضيات، ادبيات، سياست و هنر در دوران حاضر و آينده نيز، در امر پاسخ دهي دخيل خواهند بود. به تعبير ديگر بايد خود فلسفه و نيز تاريخ فلسفه و تاريخ جهان، جامعه شناسي، روان شناسي و... دست به دست هم دهند تا از این طریق بتوان به نتيجه اي دقيق تر دست یافت.

از چه زمانی پرسش درباره آینده فلسفه مهم تلقی شد و نگرانی فیلسوفان را با خود به همراه آورد؟

در يونان و به ويژه در قرون وسطاي مسيحي و اسلامي مسير كلي فلسفه تا حدي مشخص شده بود: مسير كلي و جهت آن متافيزيك بود. در ادوار مذكور، در عين حال كه نظام هاي بعدي متفاوت از نظام هاي قبلي بودند، مانند نظام ارسطويي نسبت به افلاطوني يا نظام اشراقي نسبت به مشايي يا نظام آكويناسي نسبت به آگوستيني، اما تمام اين تحولات فلسفي در دامن مطمئن و گسترده متافيزيك رخ مي داد. براين اساس در دوره مذكور، هم گذشته فلسفه تعين يافته بود و هم آينده آن معلوم بود. حتي مي توان گفت در دوران يونان و قرون وسطي، تصور تاسيسِ متافيزيكي ديگر، براساس مقولاتي جديد هم نمي رفت، مانند تاسيسِ متافيزيك هگلي. اما با ظهور فلسفه هاي جديد و متفاوت و متنوع شدن فلسفه و به بيان ديگر ظهور متافيزيك ها و حتي فلسفه هاي نوعِ ديگر و نيز ظهور جريانات غير فلسفي موثر بر تاريخ فلسفه، زمينه پرسش از مسير آينده فلسفه موضوعيت يافت و حتي مساله اي بسيار جدي تلقي شد.

وضعیت متافیزیک در آینده فلسفه چیست؟

ما با ظهور و حضور متافيزيك هايي با رويكرد تحليلي در فلسفه هاي تحليلي يا علمي در نزد فيلسوفان مستقل مانند وايتهد يا فيزيكدان-فيلسوفان  و...  نيز مواجه هستيم و اقبال به اين ديدگاه ها بيشتر است. هر چند نمي توان از «مرگ متافيزيك» خواه به معناي كلاسيك در يونان و قرون وسطي و خواه نو كلاسيك در فلسفه هاي پس از رنسانس نزد اسپينوزا، لايب نيتس و..  سخن گفت، اما وضعيت حال و آينده فلسفه را در حوزه هاي مذكور، مي توان با عنوان «اضطراب متافيزيك» و «خواب متافيزيك» تعبير كرد. امروزه و نيز در آينده متافيزيك كلاسيك و نوكلاسيك، در عين حضور، در حاشيه خواهند بود.

به نظر مي رسد فيلسوفي كه مساله آينده فلسفه را به جد مطرح ساخته است و براساس اصول فلسفي خود بدان پرداخته و پاسخ داده ، ايمانوئل كانت باشد. كانت درباره آينده فلسفه در ذيل انقلاب كپرنيكي خود چه نظری داشت؟

كانت از طرفي پايان شاكله و شيوه اي خاص از فلسفه يعني متافيزيك را اعلام داشت و از طرف ديگر نويد آغاز دوره ويژه اي از فلسفه را مطرح كرد. در فلسفه وي از رويكرد و شيوه خاصي نسبت به حل مسايل فلسفي، صرف نظر شده است و رويكرد ديگري رخ نموده است. نتيجه آنكه كانت معتقد به آغازي نو و باور به تغيير مسير در فلسفه است و نه پايان مطلقِ فلسفه. اما كانت با اطمينان و تاكيد، نقش فلسفه خود را در آينده فلسفه، اساسي مي دانست. كانت به «فلسفه آينده» به معناي يك دستگاه مستقل فلسفي كه در عرض فلسفه او باشد، معتقد نيست چرا كه «فلسفه آينده»، همان فلسفه اوست. ولي به «آينده فلسفه» به معناي حضور تفكر فلسفي در آينده و بال و پرگشودن آن باور دارد. فلسفه كانت، فلسفه آينده است و آينده فلسفه در طولِ فلسفه او رقم مي خورد. كانت فلسفه خود را صرفا نظامي در عرضِ ديگر نظام ها و مكاتب نمي داند، بلكه آن را جريان فلسفي قابل بحث و بسط مي انگارد. وي انديشه فلسفي خود را همچون نهالي مي انگارد كه بايد قد كشد و به بار نشيند. وي مي نويسد: « اين تمهيدات براي معلمان فرداست... در مابعدالطبيعه حتماً تحولي كامل بلكه تولدي تازه، مطابق طرحي كه تاكنون به كلي ناشناخته بوده است، به وقوع خواهد پيوست».(كانت: تمهيدات،1367،ص 85 و 83) «اين دستگاه چنان كه اميدوارم، در آينده نيز عدم تغيير خود را كاملا به طور ثابت حفظ خواهد كرد» در ادامه، در قرن نوزدهم و بيستم همين حساسيت و نظرپردازي در مورد آينده فلسفه را در نزد نيچه، هايدگر و ديگران مي توان ملاحظه نمود.

شرایط جامعه چه میزان در آینده فلسفه تأثیرگذار خواهد بود؟

 آينده فلسفه به شدت تحت تاثير فضاي سياسي جهان است. فلسفه، بدون فضاي مردم سالارانه در جامعه، فلسفه امكان تنفس و حضور طبيعي ندارد. بنابراين اگر هم به حيات خود ادامه دهد، در حد حداقلي يعني در حالت نباتي خواهد بود. فضاي استبداد، خشونت، تهديد، تمسخر، تحقير، انحصارطلبي، كيش شخصيت، فضاي امنيتي-پادگاني(نه امنيتي-حقوقي يا مدني) و... در حكم سمِّ مهلك براي پيكر فلسفه خواهد بود. نکته اینجاست که فلسفة حكومتي، دستوري، غير آزاد و نامستقل، نمي تواند انساني، اخلاقي و معنوي باشد. فلسفه مي تواند به طور طبيعي-تاريخي، در فضاي يك پارادايم يا متعلق به يك گفتمان باشد، ولي تعيين مسير اجباري و بخشنامه اي و فرمايشي و غير طبيعي  براي فلسفه ورزي، راه به جايي نمي برد.

آینده فلسفه را در جامعه مان چطور پیش بینی می کنید؟

فلسفه، آينده خواهد داشت در صورتی که در حوزه معرفت و شناخت، به نحو «انساني» زندگي كنيم: از تفتيش عقايد بپرهيزيم، از خلط مساله و شبهه دور باشيم، سلب آزادي تفكر و سخن نكنيم، فيلسوفان را مزدور خط و ربط سياسي نكنيم، مرز مزدوري و خدمتگزاري را پاس بداريم، حق و حدود هر علم را رعايت كنيم، به گفتگوي اخلاقي  و آزاد و نه بخشنامه اي و محدوديت آفرين تن دهيم، ارزش نظريات فلسفي را با معيارهاي سياسي، قبيله اي، گروهي، ديني و... نسنجيم، به معرفت و بصيرت فلسفي نيز احترام بگذاريم و زياد به فلسفه بدبين نباشيم. بايد دانست كه اگر ملت، فرهنگ و تمدني قدر و ضرورت فلسفه ورزي را نداند و نيز اين قاعده را فراموش كند كه : «فلسفه دير بار مي دهد ولي خوب بار مي دهد»، نه فلسفة خوب و واقع بينانه اي خواهد داشت و نه شايد اصلا  بتواند فلسفه اي داشته باشد! باید به این موضوع توجه اکید داشته باشیم که فلسفه به معناي فلسفه ورزي در مورد مسايل انساني و غير آن، هيچ گاه متوقف نخواهد شد، هر چند شكل و شاكله و شمايل آن تغيير كند. به همين جهت بهتر است آدميان را به فلسفه ورزي فراخوانيم تا ديدگاه ها و نظام هاي فلسفي. به نظر می رسد که آینده به سوی «فلسفه ورزی» تمایل دارد تا فلسفه ها و نظام های فلسفی. فلسفه ورزی هم معطوف به تاریخ فلسفه خواهد بود وهم کشف عرصه های نوین.