یک زبان‌شناسان در یادداشتی که در اختیار مهر گذاشته، آورده است: امروز نام محمدرضا باطنی در میان فرهنگ‌های انگليسی و فارسی می‌درخشد، او بی‌هيچ آداب و ترتیب و یا مبالغه و اغراقی، خلا فرهنگ‌نگاری ايران‌زمين از 1338 ( فرهنگ آريانپور) به بعد را پر كرده؛ نامش در کنار سعيد نفيسی، پرویز ناتل خانلری و محمد مقدم و ... باقی مانده و زبان‌شناسی ايران شاید وامدار پويايی باطنی باشد.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: عصر امروز، ششم دی ماه برای محمدرضا باطنی، یکی از بزرگان فرهنگ‌نویسی معاصر، مراسم بزرگداشتی برگزار می‌شود. عرفان قانعی‌فرد که زبان‌شناسی خوانده و از دوستداران اوست، یادداشتی را در اختیار خبرگزاری مهر گذاشته که در ادامه می‌خوانید:

«غروب امروز، برای محمدرضا باطني که پای به 80 سالگی گذاشته شب تکریم و تمجید گذاشته‌اند. امروز به مباهات یکی از بزرگان نسل دوم فرهنگ‌نویسان معاصر ایران، مراسم اعزاز و حرمت گرفته و شب باطنی‌اش نامیده‌اند، گرچه آنچه باطنی کرد همانا شمع افروختن و به مصاف تاریکی رفتن و جهالت بود و مشعل‌دار خرد و روشنایی اما تو گویی که باید شب هنگام، مجلس اُنس برگزار کرد.

محمدرضا باطنی، اواسط دی 1313 در اصفهان پای به خلقت نهاد. با کمی پس و پیش روزها، سال عمرش با دانشگاه تهران و فرهنگستان زبان ایران همسان است. یعنی او به سالی آفریده شد كه سنگ اول بنای دانشگاه تهران در اراضی جلاليه تهران نصب شد. سالی كه ديگر به جای تقويم هجری قمری؛ مردمان ايران زمين به هجری شمسی وقت و ایامشان را تنظيم کردند. چند ماه پس از تولد باطني، در همان عصر و زمانه رضاشاه، در چهارم ارديبهشت 1314 فرهنگستان ايران زمین تاسيس شد و ذكاءالملك فروغي هم بر رياست آن تكيه زد. سالی که خود رضاشاه برای فردوسی، پاسدارنده فرهنگ ایران و ایرانی، بزرگداشت گرفت.

كم و بيش، شمار عمر محمدرضا باطنی با دانشگاه تهران و فرهنگستان زبان ایران يكي است. همان دانشگاهي كه سال 1346 دكتری باطنی، در آن امضا شد و 14 سال بعد، استاد بازنشسته اش. هرچند باطنی 30 سال است كه زبان شناسي تدريس نمي‌كند! این رادمرد، محنت‌ها از بازی روزگار دیده؛ زبان سرخش و اندیشه رهایش به دور از مجاز و اوهام، كار دستش داده؛ هم بهار 1346 ممنوع الخروج‌اش كردند و هم زمستان 1360 از تدريسش محروم. تا او در صحنه بازی روزگار هست شاید نسل جوان نداند که چه گنجینه‌ای دارد، اما بعد از او هم رسم زمانه ماست که می‌دانیم که بود و چه داشت و شاید تنها در آمریکاست که کسی مانند چامسکی چنین قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند؛ هرچقدر هم که زبانش نقد باشد و انکار... گرچه بعدها باطنی به کلاس درس آمد تا رهراونی جوان و پویا تربیت کند، اما در ایام محنت و موسم عسرت؛ از دانشگاه و تدریس و معلمی، بازنشسته‌اش کردند و خیل مشتاقانش از درس آن معلم محروم ماندند؛ همانان که سروش ادعای فرهنگ و مطالبه طیب بودنشان، کرامتی نداشت و تنها عبد توهم و قدرت بودند و ندانستند که روشنفکرانی همچو باطنی، ریشه در این آب و خاک دارند و کینه ورزیدن آنان هم مانع شمع افروزی باطنی و امثال او نمی‌شود و او همواره در جستن حقیقت معنی و فهم درست می‌نویسد و می‌کاود. و روزگار وانفسا و بی‌فروغ هم او را از معشوقش باز نمی‌دارد و فانوسی است که در دریای متلاطم موج‌های زمانه، تلالو دارد و راه می‌نمایاند و شرح روزگاران و اندیشه‌اش هم از اهل شماتت و ملامت به دور و مستور ماند تا وقت دگر که مشتاقی غریب، بازنگارد! و كار خشت و گل قدرت مسلط زمانه، مانع همت عالي و عشق و دل باطني نشد و از 1370 تا امروزه روز، دیگر 22 سالي است در جهان واژگان و نوشتن فرهنگ واژه، به معنی واقعی حضور دارد و پر ثمر هم نگاشته و براي گفتار و نوشتار زبان پارسي، بار معنی و سخن به دوش كشيده تا سخنوران اهل معنی و گویندگان زبان را یاری دهد و برای انتقال انديشه و گفتارشان راهی بگذارد و چراغی فراسو باشد.

امروز نام باطنی در میان فرهنگ‌های انگليسی و فارسی می‌درخشد، بی‌هيچ آداب و ترتیب و یا مبالغه و اغراقی، خلا فرهنگ‌نگاری ايران زمين از 1338 (فرهنگ آريانپور) به بعد را پر كرد و موسم عسرت و روزگار وانفسا را به آغاز دوران نهضت فرهنگ‌نگاری دوزبانه تبديل کرد و بر همان عهد و ميثاق ماند و هنوز هم می‌نگارد. نامش در کنار سعيد نفيسی، پرویز ناتل خانلری و محمد مقدم و ... باقی می‌ماند و زبان شناسی ايران شاید وامدار پويايی باطنی باشد.

 

آشنايی من و باطنی، همزاد همان فرهنگ لغت نوشته اوست و 20 سالي است مفتخر به ديدار نزديك و سعادت بودن در محضر آن رادمردم. و به عشق او روزگاراني، در اين رشته خواندم و عاقبت هم، فهميدن «نفهميدن» را شيرين تجربه كردم!... در كتاب نخستم ـ رسالت مترجم ـ كه گفتگوی من با محمد قاضي بود، از باطنی مقدمه خواستم، اما او در نامه‌ای برايم نوشت: تا شقايق هست، زندگي بايد كرد!... به قول خودش، حرف حساب، دو كلمه است!

عمر اين استاد ارجمند و آزاده، دير بپايد و ماندگار كه از رادمردی و بزرگی‌اش، مبادا لب به مدح بگشايم كه فارغ از هر قيد و بندی است و مستغنی از هر صفتی و تعلقی.

هربار که به سفر پا به مام میهن گذاشته‌ام ولو دیدن چند لحظه‌ای، باطنی برایم موهبتی بوده که طعم و یاد دیدارها با رضا سیدحسینی، محمد قاضی، ابراهیم یونسی، به آذین و ... را در ذهنم زنده می‌کند، اما با جلوه‌گری خاص. به عشق او چند سالی از عمرم را به واژه اختصاص دادم و زبان شناسی خواندم اما وقتی تنبلی و کاهلی‌ام در آن رشته و سرگشتگی‌ام را در جستن تاریخ معاصر سرزمینم دید، باز هم همان تشویق و حمیت و غیرت بی‌کم و کاست بود در دوستی و انسانیت و مهرورزی. فرهنگ لغت‌هایی که برایشان سالیان دراز عاشقی کرد و به شیدایی، قلم ساز کرد در کتابخانه‌ام میراث شده‌اند و هر کدام با امضایش و دعای پر اُمیدش.

بی اغراق پويايی و شکفتن زبان شناسی در ايران زمين، وامدار زبان شناسانی همچو محمدرضا باطني است. اندک اندک شمار عمر پیر زبان شناس به 80 می‌رسد، اما عمر این رادمرد دراز باد و جهدش پردوام!