به گزارش خبرنگار مهر، هشت سال دفاع مقدس یادآور لحظات اقتدار، عزت و ایثار ملتی هست که در مقابل جنگی نابرابر ایستادند که دنیا را با خود همراه می دید و اگر بگویم جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جنگی در چارچوب جنگ جهانی بود اغراق نشده است.
بی شک بیان واقعیت های جنگ هشت ساله می تواند در توسعه فرهنگ ایثار و شهادت و برنامه ریزی برای توسعه فرهنگی کشور و بالا بردن عرق ملی به عنوان یک اصل مهم مورد توجه قرار بگیرید به گونه ای که نسل امروز و آینده و کسانی که دوران دفاع مقدس را درک نکرده اند نیازمند آشنایی با ارزش های دفاع مقدس هستند.
سردار جهانبخش کرمی از فرمانده گروهان در عملیات بدر (دروان دفاع مقدس)و فرمانده سپاه انصار المهدی(عج) استان زنجان از جمله سردارانی است که طی هشت سال دفاع مقدس در جببه های حق علیه باطل حاضر بوده است.
سردار کرمی در خاطره ای از دوران دفاع مقدس می گوید: شهید حمید احدی توصیه کرده بود فرمانده گروهان و یا جانشین گروهان نباید جلو برود. هر چه هم ما خواهش می کردیم، قبول نمی کرد و دلیلش هم این بود که اگر اتفاقی بیافتد، در عملیات جایگزینی مشکل است. ولی من با اجازه ضمنی که از حمید گرفته بودم، یک شب خودم و یک شب جانشینم برای سرکشی می رفتیم.
با قایق به پایگاه ها می رفتیم و سرکشی می کردیم. چون وسط آب بودند امکان این که موتور سیکلت یا ماشین برود نبود. به ناچار با قایق فقط زمانی که هوا کاملاً تاریک بود و توپخانۀ خودی هم کار می کرد و سروصدا زیاد بود می توانستیم برویم و نیروها را پشتیبانی کنیم. شهید باکری به خاطر حساسیت آن خط و اینکه امکان بردن غذای گرم برای نیروها نبود، با دست نوشتۀ خود برای 120 نفر دستور تام الاختیار به برادر دشتکی معاون دوم گروهان داده بود تا از انبار تدارکات ببرد.
این هم همیشه امکان پذیر نبود و شرایط ذکر شده باید مهیا می شد. یک شب که حرکت کردیم به آخرین پایگاه که آقای محمودی آنجا مستقر بودند برویم، تا برسیم هوا روشن شد. جزیره هم کاملاً آرام بود و آتش توپخانه هم کار نمی کرد و صدای قایق به گوش عراقی ها می رسید. در نزدیکی دشمن مهتاب هم هوا را روشن کرده بود و دشمن می توانست قایق را ببیند. وقتی به نزدیکی پایگاه رسیدیم، شروع به پارو زدن کردیم و قایق را خاموش کردیم.
چون در آن منطقه هدف و خشکی کم بود عراق تمرکز آتش شدیدی در آن نقطه داشت، حدود 50 متر به خشکی مانده در یک لحظه آن چنان آتش شدیدی بر سر ما ریختند که نمی توانستیم از داخل قایق سرمان را بلند کنیم. مرتب خمپاره بر چپ و راست می ریخت، هم روی سنگرها و هم اطراف قایق. حال مشیت الهی بر این بود که آن لحظه قایق منهدم نشود و بچه ها شهید نشوند. سه نفر سکان دار، یک نفر پشتیبان و من در قایق بودیم و به سختی 50 متر را پارو زدیم و خود را به خشکی رساندیم. حتی وقتی به خشکی رسیدیم، 2 متر به سنگر مانده، به قدری آتش شدید بود که اگر می خواستیم بلند شویم قطعاً ترکش اصابت می کرد. به سختی و به شکل سینه خیز آن مسیر را طی کردیم و به داخل سنگر رفتیم.
حدود 1 ساعت آتش ریختند، تا اینکه بعد از مدتی آتش خاموش شد. حدود 1.5 یا 2 ساعت در سنگر ماندیم. هماهنگی ها را انجام دادیم. پشتیبانی ها را تحویل دادیم. کمی هم با رزمندگان صحبت کردیم تا روحیه بگیرند و باز پارو زنان حرکت کردیم و وقتی کمی از سنگرها دور شده بودیم دوباره دشمن ما را دید و آتش شروع شد.
جمال پرستارلویی – اروند کنار – منطقه عمومی عملیات والفجر
سخت ترين لحظه ما در كارخانه نمك بود با توجه به اينكه ما در آن مرحله خاكريزنداشتيم فقط توانستيم با سرنيزه يا لوله اسلحه كوچك يك چاله كوچك بكَنيم و روي آن مستقر شويم آن مرحله كه سخت ترين شرايط بود و اكثر بچه ها شهيد مي شدند و زخمي مي شدند. من تنها مانده بودم و جانشينم شهيد ابوالفضل خدامرادي در آن مرحله زخمي شدند و به عقب انتقال داديم. مسئولين دسته اكثراً يا شهيد شده بودند يا زخمي. من تنها مانده بودم. هي دعا مي كردم كه كاش كسي بود كه به من كمك مي كرد چون من خودم هم در آن مرحله زخمي بودم كه ديدم يكنفر از بچه هاي زنجان آمدند. يك نفر پاسدار بود. دیده بودم كه در دفتر مرحوم آيت الله موسوي امام جمعه محبوب زنجان بودند ولی اسمشان را نمي دانستم. آمدند خودشان را معرفي كردند. آقاي ناصر ميانه چي بودند كه آمدند در آن مرحله خيلي زحمت كشيدند كمك كردند. در ساماندهي و سرو سامان دادن بچه ها و در حركت دادن به عقب خيلي به من كمك كردند.
روز سوم بود كه دشمن با تمام توان با توجه به اينكه ديد ما وارد منطقه شده ايم و به عمق دشمن نفوذ كرده ايم و منطقه ها كاملاً پاكسازي و آزاد شده بود گارد رياست جمهوري عراق وارد منطقه شد. پاتك خيلي شديد بود ولي با توجه به اينكه رزمندگان اسلام با روحيه كامل و آمادگي كاملشان توانستند در مقابل دشمن بايستند و توپخانه جمهوري اسلامي كه از آبادان تا دهانه اروند كه 90 كيلومتر است كاملاً مستقر بود و دشمن كه از بصره در مي آمد به طرف فاو حركت مي كرد چه جاده البهار به بصره و چه فاو به بصره كاملاً زير آتش شدید توپخانه هاي خودي بود كه نهايتاً مي آمدند به منطقه فاو مي رسيدند روحيه خود را از دست مي دادند كه در اين رابطه با توجه به اينكه نيروهاي خودي از روحيه كامل برخوردار بودند راحت تر توانستند در مقابل دشمن بايستند و اينها يك مقدار نزديك شده بودند كه رزمندگان چون آمادگي كامل داشتند و اعلام كرده بودند احتمال دارد دشمن هر لحظه پاتك كند در اين لحظه وارد منطقه شدند. کامپونها را منهدم كردند كه اكثراً كه ما مراجعه مي كرديم به جلو و رفتیم به این منطقه ديديم كه عده اي حتي نتوانستند از داخل اتوبوس پياده شوند و کاملاً در داخل اتوبوسها وكاميونها از بين رفته بودند.
آن شب هم سپري شد. خط كاملاً تثبيت شد. گردان را اعلام كردند كه به عقب بيايد و بازسازي شود گردان يك مرحله به عقب آمد و بازسازي شد. بعد از 4 روز وارد منطقه كارخانه نمك شديم. با توجه به اينكه در كارخانه نمك موانعي نبود ، با توجه به اينكه خاكريز هم نبود يك مقدار با سختي مي توانستيم پدافند كنيم و روي سكوهاي كارخانه نمك سنگر كنده شده بود و در آنجا مستقر شده بوديم.
فاصله بين ما و عراق در آنجا 15 متر بود كه بعضي اوقات آنها نارنجك مي انداختند. بچه ها سريعاً نارنجك را بر مي داشتند به طرف دشمن مي انداختند كه نهايتاً منفجر مي شد و آنها از بين مي رفتند. این فاصله بين 15 متر باعث شد كه بچه ها نيرو و توان خودشان را گذاشتند و دشمن را تحت فشار گذاشتند و با آتش شديد دشمن يك مقدار عقب نشيني كرديم و فاصله خود تا دشمن را به 50 متر رساندیم.