خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: هفته گذشته، میزگردی پیرامون ادبیات کودک و نوجوان در خبرگزاری مهر برگزار شد که حضور محمدرضا یوسفی، مصطفی خرامان و محبوبه نجفخانی نویسندگان و مترجمان این حوزه را نمایندگی میکردند.
در این نشست دو ساعته به موضوع جهانبینی نویسندگان کودک و نوجوان که دستمایه گفتگوهای مهر بوده است، توجه شد، اما دامنه بحث به مواردی چون حقوق کودکان، مسایل زیست محیطی و میراث فرهنگی نیز کشیده شد.
از دیگر مواردی که در این نشست، مورد بررسی قرار گرفت، پیشی گرفتن ترجمه از تالیف به لحاظ تعداد مخاطب بود و اینکه چرا مخاطبان از ترجمه استقبال بیشتری میکنند. همچنین راههای جهانی شدن ادبیات کودک و نوجوان و مشکلات و موانعی که در این زمینه وجود دارد، مورد بررسی قرار گرفت.
در بخش اول این میزگرد به جهانبینی نویسندگان ایرانی و اینکه چرا آنان در آثار خود کمتر به دغدغههای روز جامعه جهانی چون تخریب محیط زیست و میراث فرهنگی و حمایت از حقوق کودک توجه میکنند، پرداخته و نظرات موافق و مخالف ارزیابی شد.
محمدرضا یوسفی، نخستین کسی بود که به پرسش خبرنگار مهر در این زمینه پاسخ داد و گفت: کشور ما نه یک کشور جهان سومی، بلکه جامعهای در حال توسعه است و در همه کشورهای توسعه یافته به سه موضوع توجه ویژه میشود: حقوق زن، حقوق کودک و محیط زیست. ما اگر بخواهیم کشور توسعه یافتهای باشیم باید در این سه زمینه فعالیت کنیم. من 15 جلد کتاب در ارتباط با محیط زیست برای سازمان جنگلها و مراتع نوشتهام که هشت جلد آن به صورت دوزبانه منتشر شده است. من برای نوشتن این کتابها به سراسر ایران سفر کردم و بسیاری از داستانهای من متاثر از اقلیمگردیهایی است که از طریق سازمان جنگلها فراهم شد. من به جاهایی رفتم و مناطقی را دیدم که به صورت شخصی نمیتوانستم به آن سفر کنم.
بسیاری از کارهای من در ارتباط با محیط زیست، نتیجه این سفرها بود. خود من به سه اصل حقوق کودک، حقوق زن و احترام به محیط زیست بسیار پایبندم، نه به این معنی که نویسنده، خودش باید به خودش سفارش دهد، اما به این مسئله باور دارم که هر موضوعی که به اثر هنری تبدیل میشود در ذهن نویسنده، نقاش و فیلمساز رسوب کرده است. خود من از کودکی با طبیعت عجین بودهام، اما این سفرها آنقدر در ذهن من تاثیر گذاشت که به انجمن نویسندگان کودک پیشنهاد دادم، سفرهایی را برای اعضای خود تدارک ببیند.
هنوز نویسندگان ما به خاطر وجود پارهای محدودیتها نمیتوانند به مسائلی مانند حقوق کودک بپردازند، اما مسئله اینجاست که ما چه اندازه بچهها را در قالب داستان با حقوق خود آشنا کرده یا احترام به طبیعت را به آنها آموختهایم؟
مصطفی خرامان: با اینکه درباره حقوق کودک و محیط زیست کتاب بنویسیم به شدت مخالفم. چون کارها به سمت سفارش میرود. اگر ماجرای محیط زیست یا حقوق کودک و حقوق زن در ما نهادینه شده باشد به سمت آثاری میرویم که این موارد در آن لحاظ شده؛ همانطور که در ترجمههای خوب میبینم هم به حقوق بچهها توجه شده، هم به مسایل زیست محیطی بی اینکه به طور مستقیم به این موارد پرداخته شده باشد. وقتی ما خودمان، حقوق بچههایمان را رعایت نمیکنیم، چطور میخواهیم درباره حقوق کودک بنویسم؟ وقتی هنوز زبالههایمان را از پنجره پرت میکنیم، چگونه میخواهیم از محیط زیست بگوییم؟ شکی نیست که باید به این مسایل بپردازیم، اما نرم و غیرمستقیم.
من با بخشی از صحبتهای شما در جایگاه یک مخاطب موافقم و آن پرداخت غیرمستقیم به این مسایل است، اما نوشتن درباره محیط زیست یا میراث فرهنگی به معنی کار سفارشی کردن نیست. چه اشکالی دارد که یک نهاد متولی وجود داشته باشد که از شمای نویسنده حمایت کند؟
خرامان: به هر حال وقتی نهادی سفارش میدهد، خواه ناخواه نظرات خود را هم تحمیل میکند. همان بلایی که سر ادبیات دفاع مقدس آمد بر سر محیط زیست و میراث فرهنگی هم میآید؛ کتابهای بسیار نوشته میشود که مخاطب ندارد. نه ادبیات است نه بر حفظ محیط زیست تاثیر میگذارد.
در داستان «بچههای خاک» میبینیم که محمدرضا یوسفی به بچههای کار و کودکان کار پرداخته است.
خرامان: ببینید من نمیتوانم درباره کودکان کار کتاب بنویسم و بگویم بچهها نباید کار کنند، اما شرایط جامعه ما به گونهای است که تعدادی از بچهها ناچار به کار کردن هستند و این تناقض، خواننده را آزار میدهد. بنابراین ما باید ریشهها را بکاویم. دوم اینکه چرا ما فکر میکنیم کار کردن بد است. همه جای دنیا بچهها از یک سنی به بعد کار میکنند، اما آنچه اهمیت دارد، اینکه حقوق کودکان و نوجوانان باید رعایت شود.
فکر میکنم ترجمهها به الگوسازی در این زمینه کمک کنند.
محبوبه نجفخانی: ما دست به انتخابهایی میزنیم که به یک دغدغه جهانی پرداختهاند و تنها به فرهنگ و آداب و رسوم یک کشور خاص تعلق ندارند. برای مثال در مجموعه «جودی دمدمی»، داستانی هست با عنوان «جودی دنیا را نجات میدهد» که در آن به مسئله بازیافت توجه شده است. مدیر و معلمان مدرسه، تصمیم میگیرند هر آنچه قابل بازیافت است را بفروشند و با پول آن در جنگلهای آمازون، درخت بکارند.
در «مدرسه عجیب و غریب»، معلم هنری هست که به بچهها میگوید هیچ چیز خود را دور نریزید؛ ما میتوانیم با همه دورریختنیها، کاردستی بسازیم و کار هنری کنیم و نمایشگاه بگذاریم. انصافا در مدارس ما هم هستند معلمان هنری که واقعا ذهنیت هنری دارند و چنین میکنند. بگذریم که بیشتر کسانی که معلم زنگ انشا یا هنر هستند، نیروهای منفعل آموزش و پرورشاند که جایی برایشان وجود نداشته و حالا آمدهاند مربی بهترین کلاس بچهها شدهاند؛ یعنی زنگ انشا و هنر که مهمترین زنگ برای رشد خلاقیت بچههاست.
رسانهها، پویانمایی و حتی بازیهای کامپیوتری بسیار مهم هستند. بچهها از سه سالگی، بازی کامپیوتری انجام میدهند، پس ما میتوانیم روی این موارد سرمایهگذاری کنیم. اگر اینها گوشه چشمی هم به مسایل تاریخی داشته باشند، خوب است. برای مثال پسربچهها به بازیهای اکشن، علاقه دارند پس میتوان در قالب بازیهای کامپیوتری نیروهای منفی را به تصویر کشید که مشغول تخریب محیط زیست و میراث فرهنگی ما هستند و از آن طرف، محیطبانها، آدمهایی هستند که به جنگ تخریبکنندگان میروند. کارهای بسیاری میتوان انجام داد. چه اشکالی دارد حتی مجموعه جودی هم میتواند سفارشی باشد.
بهترین سمفونیهای بتهوون سفارشی بوده است. چرا نویسندگان ما فکر میکنند کار سفارشی کردن، جلوی خلاقیت آنها را میگیرد؟
نجفخانی: من یک مجموعه رنگی ـ تصویری دارم با عنوان «نامههای فیلیکس»؛ فیلیکس، یک خرگوش عروسکی است. خانوادهای از سفر برمیگردند و خرگوش دختر کوچولوشان گم میشود. چند روز بعد این خرگوش، به دختر کوچولو نامه مینویسد که من در سفرم. یک بار از مصر، یک بار از پاریس، یک بار از لندن نامه مینویسد و هربار یکی از این شهرها را با جاذبههای گردشگریشان معرفی میکند. آخر سر هم برمیگردد و یک پاکت پر از عکسهای یادگاری برای دختر کوچولو سوغات میآورد.
من به ناشر ایرانی خود پیشنهاد دادم که این کار را منتشر کند و جالب اینکه بچهها از این کتاب، بسیار استقبال کردهاند. همچنین از آنها خواستم حالا که فیلیکس معروف شده بیاییم جاذبههای ایران را هم معرفی کنیم و نشر زعفران، دنبال نویسندهای است که با همان سبک و سیاق بنویسد. وقتی فیلیکس به کره ماه میرود، چرا به ایران نیاید؟ اصلا من این کتاب را با هدف الگوسازی برای نویسندگان ایرانی ترجمه کردهام. اصل این کتاب به زبان آلمانی است که به انگلیسی برگردانده شده و من آن را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردهام. ما برای بچههایی که خارج از ایران زندگی میکنند و دلشان میخواهد هویت و پیشینه خود را بشناسند، کتابی نداریم. این در حالی است که آنور آبیها برخلاف ما از قالبهای جذاب روز برای معرفی خود اسیتفاده کردهاند و اگر من به آنور اشاره میکنم به این خاطر است که باید بپذیریم که آنها از ما بسیار پیشکسوتترند. ادبیات کودک ما 10 سال پس از انقلاب به صورت جدی شروع شد. هرچند هنوز هم بسیاری از سازمانها، ادبیات کودک را جدی نمیگیرند، وگرنه ما زنگ کتابخوانی داشتیم.
واقعیت این است که اگر پیش از این هر 10 سال یک بار نسل عوض میشد، حالا هر 6 ماه یک بار این اتفاق میافتد. من 10 سال در یک مدرسه زنگ کتابخوانی داشتم. سه سال وقفه افتاد و حالا میبینم بچهها خیلی فرق کردهاند. در کلاس 30 نفره من، نیمی از بچهها مخاطب ادبیات کودک و نوجوان نیستند. کتابهای نوجوان ما مخاطب ندارد. وقتی به بچهها گفتم ما آثار یک نویسنده را بررسی میکنیم و از آقای یوسفی خواستم به مدرسه بیایند، بچهها با ذوق و شوق گفتند چه خوب آقا و خانم مودبپور میآیند. این شوک بود برای من؛ یعنی من اصلا مخاطب ندارم پس با که صحبت میکنم؟ پس باید بپذیریم بچهها زودتر از نسلهای ما وارد دنیای بزرگسالی میشوند و بلوغ زودرس دارند. باید این جای خالی را پر کنیم و این وظیفه خطیری است که برعهده ماست.
چند سال پیش گفتند درهای فوتبال را بر بازیکنان خارجی باز کنیم تا داخلیها رشد کنند. هرچند امدن آنها بر رشد بازیکنان داخلی تاثیر نگذاشت. خیلی از مترجمان هم به این مسئله فکر کردند که ترجمه میتواند به خلق آثار ایرانی که قابلیت صدور به کشورهای دیگر دارد، کمک کند، اما آنچه اتفاق افتاد این بود که مخاطبان از ادبیات ترجمه استقبال کردند و تالیف مهجور ماند. شاید به این دلیل که نویسندگان بیشتر به بیان نوستالژیهای خود توجه میکردند.
یوسفی: ادبیات کودک ونوجوان ما پس از انقلاب جوایز بسیاری چون جایزه آسترید لیندگرن و اندرسن و مونیخ را از آن خود کرده است. نویسندگان ایرانی به خارج از ایران دعوت شدهاند؛ چنین اتفاقی برای ترکیه نیفتاده است. نویسندگان ما آن سوی مرز موفقترند، چون ساختار مدیریت فرهنگی ما اشکال دارد. کتاب من میرود ارمنستان و جزو کتابهای درسی بچهها میشود. به سوئد میرود و با مخاطب خود ارتباط میگیرد. پس مشکل از نویسندگان ما نیست. مدیریت فرهنگی ما بیسواد است. مدیران آموزش و پرورش نمیدانند ادبیات چه معنا و مفهومی دارد. ببینید چه بر سر انتشارات مدرسه آوردند. باور کنید اگر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با طرح رمان نوجوان، تکان آخر را نمیخورد، رمان از بین میرفت.
ادبیات ترجمه فاجعه است. در همه جای دنیا ترجمه برای الگوسازی است که ما را با کارهای خوب و متوسط و بد آشنا کند.
-----------------------------------
... و این گفتگو ادامه دارد. در بخش دیگر این میزگرد به ترجمه پرداخته شده و اینکه چرا تعداد مخاطبان آثار ترجمه بیش از تالیف است. محبوبه نجفخانی بر این است که کودکان و نوجوان، مخاطب ادبیات تالیفی نیستند و محمدرضا یوسفی، خلاف او فکر میکند. پیشنهاد اینکه گزارش بعدی مهر را هم دنبال کنید.