یک عضو فرهنگستان علوم و کارشناس ادیان تطبیقی با بیان اینکه بنده تفکیک دین و دولت را مشکل اصلی بشر امروز نمی دانم و بلکه درد و مسأله اصلی را در سوء فهم و برداشت از دین می دانم، چرا که بعضی ها قرائت و برداشتی به کلی غلط و ناصواب و مستبدانه از دین داشته و دارند.

به گزارش خبرنگار مهر، برخی معتقدند در تجربه مدرنیته در غرب، افول دین در اروپای غربی را نباید به دلیل مدرنیزاسیون دانست بلکه باید در شکست اروپا در تفکیک دین و دولت جستجو کرد، یعنی وقتی کلیسا بر امور سیاسی حاکم شد، قدرتی توأم با فساد را اعمال کرد و این اعمال قدرت باعث شد مردم ادعای کلیسا برای اعمال قدرت سیاسی را زیر سؤال ببرند و از کلیسا رویگردان شوند. دیدگاه شما در این ارتباط چیست؟ آیا مدرنیزاسیون منجر به بی دینی می شود؟، دکتر عبدالرحیم گواهی رئیس مرکز پژوهش ادیان جهان، عضو فرهنگستان علوم و استاد ادیان تطبیقی پاسخ به این سؤال را به صورت مکتوب ارسال کرده است که اکنون از نظر شما می گذرد.

با تشکر از طرح این سؤال دقیق، مطرح، و مورد ابتلای جامعه روشنفکری و جامعه دینی در شرق و غرب عالم، عرض می‌کنیم که در پاسخ به این سؤال که آیا مدرنیزاسیون منجر‌به بی‌دینی می‌شود یا خیر؟ ابتدا باید دید ما از کدام دین و چه نوع دینی حرف می‌زنیم؟ دین متحجر، متصلب، گذشته‌گرا، غیرپویا، خرافه‌پرست، و آلوده به زر و زور و تزویر یا به‌قول امروزی‌ها، ظلم و جور و جهل یا دینی پویا، متجدد، موافق عقل و خرد و تجربه و رفاه و ترقی و پیشرفت و خیرخواه انسان و جهان؟ دین تکفیری و طالبانی یا دین عرفانی و رحمانی؟ معلوم است که مدرنیزاسیون منجر‌به بی‌دینی از نوع اول و تقویت و تثبیت دینداری از نوع دوم می‌شود.

اما تفصیل مطلب این‌که بشر در طول تاریخ بلند دین و دینداری خود همواره از نوعی پرستش و ارتباط انسان ـ ماوراء (متافیزیک) برخوردار بوده است؛ الا اینکه با گذشت ایام و رشد و بلوغ علمی، فکری و ایمانی جوامع بشری صورت و نحوه این پرسش دستخوش تحول و تکامل شده است.

مگر یادمان رفته که در اواخر قاجار و اوایل پهلوی در ایران به‌نام «دین» استفاده از بلندگو و آب لوله‌کشی و رادیو ـ تلویزیون، و مدارس دولتی، و حتی عینک نیز ممنوع و حرام بود؟ حالا جامعه مدرن ایران با استفاده از آنها بی‌دین‌تر شده است یا حقیقتاً دین دارتر؟ البته که با پشت‌کردن به آن محرمات من در‌آوردی و تن‌دادن به پیشرفت صحیح علم و دانش و صنعت و نوآوری، جامعه ما هیچ از دین حقیقی خداوند دورتر نشده است.

نکته دیگر این‌که با پیشرفت محیرالعقول علم و تکنیک و مخابرات و ارتباطات، فهم بشر از عالم و آدم و در نتیجه انتظار بشر از دین نیز تغییر کرده و اگر بگوئیم «عالمی از نو بباید ساخت و از نو آدمی» پُر بیراهه نگفته‌ایم.

همچنین این تنها دین در قرون وسطا و عصر تاریک یا سیاه سلطه کلیسا بر همه مقدرات مردم و رواج انگیزاسیون و تفتیش عقاید و شکنجه و زنده زنده پوست‌کردن و سوزاندن دگراندیشان مسیحی نبوده که مورد سوء‌استفاده و بعدها بازبینی و اصلاح قرار گرفته است. به قول استاد فقیدم علامه جعفری خیلی‌ از مفاهیم و ارزش‌های والای انسانی مثل آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و غیره نیز مورد سوء‌استفاده قرار گرفته‌اند.

مگر امروز که در اروپای غربی و آمریکا بحث همجنس‌گرایی را تبلیغ و ترویج و قانونی می‌کنند این کار جز به‌نام آزادی و رعایت حق انتخاب انسانها یا حقوق بشر انجام می‌شود؟ مگر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را به نام دین و به‌دست دینداران نکشتند؟ مگر یهودیان صدر مسیحیت آن همه صحابی و قدیسین مسیحی را به‌نام دین شهید نکردند؟

اما در مورد تفکیک دین و دولت، هرچند عده‌ای از روشنفکران دینی و غیردینی امروزه مدافع این نظریه هستند، لیکن بنده این را مشکل اصلی بشر امروز یا کلیسای قرون وسطا (که صد البته بحثی تاریخی است و مستقیما به زندگی و سلوک دینی و غیردینی بشر قرن بیستم و بیست و یکم مربوط نمی‌شود) نمی‌دانم، و بلکه درد و مسأله اصلی را در سوء‌فهم و برداشت از دین می‌دانم. چرا که بعضی‌ها قرائت و برداشتی به‌کلی غلط و ناصواب و مستبدانه از دین داشته و دارند و می‌خواهند همان را نیز به زور قدرت و سرکوب به خورد خلق الله بدهند، که طبیعی است دلها و عقول مردم، به‌ویژه روشنفکران و فرهیختگان، پذیرای آن نیست!

همچنین چه لزومی دارد که این فساد و افساد را تنها به قدرت کلیسا و روحانیت مسیحیت قرون وسطا محدود کنیم؟ مگر ظهور فاشیم و نازیسم و آنارشیسم و کمونیسم و غیره در قرن بیستم با آن همه لطمه‌ای که بر جان های افراد بی‌گناه وارد کرد هم حاصل سوء استفاده از قدرت کلیسائیان بود؟ هر سوء‌استفاده از قدرتی بد است، هر بی اخلاقی و تعصب و یکجانبه‌نگری‌ای بد است.

مگر در اسلام و قرآن نداریم که «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» و یا «اني بُعثت لاتمم مكارم الاخلاق» و یا «بُعثت علی الشريعة السهلة و سمحة» و یا «یُرِیدُ اللَّهُ بِكُمْ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِكُمْ الْعُسْرَ»؟ مگر دینی با این‌قبیل تعلیمات فروزان کهنه و منسوخ می شود؟ مگر اسلام طالقانی ها، مطهری‌ها و جعفری‌ها با دیدن گوشه چشمی از قدرت به بیراهه می رود؟

                       اسلام به ذات خود ندارد عیبی      هر عیب که هست از مسلمانی ماست

وقتی دین اعم از یهودیت و مسیحیت و اسلام بنا بر دستور بنیانگذاران خود، و صد البته خدای رب‌العالمین، راه رحمت و رأفت و دوستی و محبت و خدمت و ایثار و دستگیری و ارشاد را پیش بگیرد چه جای جدایی دین از سیاست؟ تازه اصل دین تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است، اخلاق و عرفان است، ارتباط انسان ـ خداست، اینها چه ضرورتی به تفکیک دارند؟ امور دنیوی (مادی، سکولار، این جهانی و غیره) مردم که طبق فرمایش «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» باید با شور و مشورت و به دست خود مردم حل و فصل شود و نیازی به مداخله دین ندارد.

سرانجام این‌که اگر فهم و قرائت ما از دین روزآمد و نو شد هیچ ضرورتی بر جدایی دین و دنیا، علم و دین، سنت و مدرنیته، یا این‌قبیل حرفها نیست، و الا با کنار گذاشتن دین اموری از قبیل اومانیسم و سکولاریسم و لائیسم و ماتریالیسم و ساینتیسم (علم‌گرایی مطلق) و حتی سَـتانیسم (شیطان پرستی) و غیره جایگزین آن می شوند که ضررشان از آن اولی اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.