خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و هنر: دریاچه چیتگر یا همان شهدای خلیج فارس را که رد می کنیم، کمی جلوتر پیش از وارد شدن به اتوبانی که به کرج می رسد، از یک دوربرگردان راهمان کج می شود سمت بلوار پژوهش؛ خیابانی که پر از دانشگاه است و اولین آنها مقصد ما دانشکده هواشناسی است.
برای دومینبار است که اینجا میآیم. آن شب قرار بود تازه ترین اثر مسعود ده نمکی یعنی "معراجیها" با حضور علی دارابی و سردار کارگر کلید بخورد و امروز سکانس پایانی سریال ضبط می شود.
راننده آژانس تا به حال به این خیابان نیامده و وقتی در جواب کنجکاوی اش می گویم اینجا لوکیشن سریال ده نمکی است هیجان زده می شود. افراد زیادی مقابل درب دانشگاه به چشم میخورند، زنان، مردان و دختران و پسران هنروری که در نقش خانواده شهدا یا دانشجو خود را برای رفتن مقابل دوربین آماده میکنند.
پلاکاردهایی دست افراد است که جملاتی روی آنها به چشم می خورد: عشق یعنی استخوان و یک پلاک، برای دفن شهدا پاشید بیاید کربلا، کربلای جبههها یادش بخیر، کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی و...
ماشین حامل شهدای گمنام هم اینجا زیر نور مستقیم خورشید است و تابوت های فرضی داخل آن قرار گرفته اند. از میان جمعیت فراوان آنجا می گذرم و داخل محوطه دانشگاه می شوم. وسط حیاط بزرگ آنجا میدانی قرار دارد که بنا است شهدا در آن دفن شوند و تصاویر فرماندهان مطرح جنگ همچون همت و خرازی نیز دور تا دور به چشم می خورد. آنجا گودال های کم عمقی حفر کردهاند که دورتا دور هر کدام گلهای گلایل سفید قرار گرفته است. سیل جمعیت اطراف میدان را نیز پر کرده است. سیدمهرداد ضیایی در حیاط قدم می زند، محمود عزیزی نیز روی یکی از نیمکتها نشسته است.
دهنمکی با کت چرم همیشگیاش بلندگو به دست مشغول مرتب کردن اوضاع است. دوربین کرینی اینجا قرار دارد که مسئولان امتحانش می کنند و آن را بالا و پایین می برند. مسئولان هنرورها هم اینجا هستند و تا به ساختمان دانشگاه برسم چند باری نزدیک است من را هم بین هنرورها جانمایی کنند و در این فضای شلوغ مدام باید به افراد مختلفی توضیح بدهم خبرنگارم.
در همین لحظه لاله صبوری، بهاره افشاری و دانیال عبادی از داخل ساختمان بیرون می آیند. سه بازیگری که به تازگی و همین امروز به سریال پیوسته اند و گویا نقش خانواده شهدا را برعهده دارند. صبوری قاب عکسی از سیدجواد هاشمی را در دست دارد که گویا یکی از شهدا است.
وارد ساختمان می شوم و تعداد زیادی از بازیگران را می بینم که نقش دانشجویان را برعهده دارند و معلوم نیست چرا همگی زخم و زیلی هستند؛ کاوه خداشناس، حدیثه تهرانی، نیما شاهرخ شاهی، علی صادقی، حسین مهری، سمانه پاکدل، امیر نوری.
یکی از کلاس های دانشگاه به اتاق گریم تبدیل شده و پرده ای بین آن، بخش زنان و مردان را از هم جدا می کند. گریمور دنبال چشم بندی است که باید روی چشم علی صادقی قرار بگیرد؛ بازیگری که از مصاحبه فراری است و یکی از همکاران خبرنگار تعریف می کند او به درخواست مصاحبه پاسخ منفی داده و وقتی از او خواسته شده لااقل سوالات را بشنود گفته در پاسخ به هرکدام می گوید: نه!
در عوض شاهرخ شاهی حسابی خوش مصاحبه است و روی یکی از صندلی های دسته دار دانشگاه نشسته و خبرنگاران مقابلش تغییر می کنند. حدیثه تهرانی هم همینطور. آن طرف رضا رویگری را می بینم که نقش یکی از اساتید را برعهده دارد و شب قبل اصلا نخوابیده و صبورانه منتظر پایان کارش است تا لااقل کمی استراحت کند. حسین مهری گریم متفاوتی دارد و مصاحبه با خبرنگاران را به زمان پخش سریال موکول می کند.
در اتاق گریم اسامی تمام بازیگران و کاراکترهایی که ایفای آنها را برعهده دارند، به چشم می خورد. این طرف تصاویری از صورت اصلی بازیگران و چهره گریم شده شان به چشم می خورد و کنج اتاق هم ریش و سبیل و موهایی است که افراد برای تغییر چهره باید به صورت بزنند و اسامی آنها نیز روی آن درج شده است. برای مثال محمدرضا لطفی و مهران رجبی افرادی هستند که چنین گریمی نیز بر صورت دارند.
سرک کشیدنم در داخل ساختمان که تمام می شود بیرون می روم و می بینم افراد ساماندهی شده و سر جای خود قرار گرفته اند. عکاسان خبری هم در دایره ای ایستاده اند و گویا بی خبر، از آنها به عنوان بازیگر استفاده شده است. البته بازیگر نقش خودشان! یعنی نقش عکاسانی که برای پوشش خبری مراسم تشییع و تدفین شهدای گمنام به دانشکده هنرهای تجسمی آمده اند به جای هنرور عکاسان خبری واقعی ایفا میکنند.
پس بیراه نبود با وجود علاقه بچه های خبرنگار به اینکه هر کدام تنها به پشت صحنه سریال دعوت شوند تا گزارشی منحصربه فرد از دیگران همکارانشان تهیه کنند، روابط عمومی سریال اصرار داشته همه در چنین روز شلوغ و البته دشوار برای گزارش گرفتن اینجا بیایند!
به من اعلام می شود تمام حیاط داخل کادر دوربین است و با عجله خودم را به چمن ها می رسانم تا توی کادر نباشم. فرشاد گل سفیدی مدیر تصویربرداری سریال آماده است و ده نمکی با بلندگویش پشت مانیتور نشسته است تا یکی از پرتعداد ترین سکانس های سریالش را کارگردانی کند. سکانسی که قطعا به دلیل قرار گرفتن در پایان بندی این سریال –که نسخه سینمایی نیز خواهد داشت- از اهمیت بالایی برخوردار است.
مستقیم تابیدن نور خورشید بر جمعیت فراوان در کنار ماشین حمل شهدا آن هم با نمایی که از بالا تصویربرداری می شود لحظات پرشکوهی را به نمایش میگذارد که می تواند پایان بندی پراحساسی برای "معراجی ها" باشد. صبر می کنم تا تصویربرداری این بخش به پایان برسد و به همین سادگی دو سه ساعتی زمان گذشته است.
این طرف تر اصغر نقی زاده را می بینم که نخستین تجربه اش با ده نمکی را پشت سر می گذارد و نقش رییس کل تفحص کشور را برعهده دارد. برادر او قاسم نقی زاده نیز در این سریال بازی دارد. حالا سکانس پایانی ضبط شده و این همه بازیگر و هنرور و عوامل پشت دوربین باید ناهار بخورند. اتفاقی که همه جا را شلوغ تر از قبل می کند. غیر از این افراد چهره هایی چون کامران نجف زاده و حمید داودآبادی نیز در میان جمعیت به چشم می خورند.
ناهارخوری در زیرزمین دانشگاه واقع شده و در چنین روز شلوغی که از خبرنگاران دعوت به عمل آمده دوستان از فرصت ایجاد شده نیز برای مصاحبه استفاده می کنند. آنجا اسماعیل سلطانیان را می بینم که او هم یکی از بازیگران "معراجی ها" است. مهران رجبی اینجا نیست اما قاب عکسی از او دست یکی از هنرپیشه های خردسال به چشم می خورد.
فهیمه کمالی مدیر برنامه ریزی سریال است که سالها او را در کارهای سیروس مقدم دیده ایم. او توضیح می دهد گروه آخرین روزهای کارشان در این لوکیشن را پشت سر می گذارند و در ادامه یک ماهی در شهر کار دارند و پس از آن به شهرک دفاع مقدس می روند. دوباره به داخل ساختمان برمیگردم و به اتاق گریم می روم. ده نمکی می آید و روی صندلی می نشیند و همه خبرنگاران چهارپایه هایشان را دورتا دور او می گذارند و چند دقیقه ای با او گپ می زنیم.
دوباره بیرون می روم شاید از میان این همه بازیگر کسی سرش خلوت باشد و بتوان با او گفتگو کرد. کیسه های بزرگ حاوی غذا برای هنروران را در گوشه های حیاط گذاشته اند و در این شلوغی نه صدا به صدا می رسد نه حتی چشم چشم را می بیند. با این امید که در روز خلوتتری که بتوان گزارش بهتری تهیه کرد در پشت صحنه "معراجی ها" حاضر شوم، کم کم این لوکیشن را ترک میکنم...
گزارش از مریم عرفانیان