حضور یک میلیون و هشتصدهزار دانشجوی علوم انسانی و بیش از چهار میلیون فارغالتحصیل و یکصدهزار عضو هیأت علمی و مربی این رشته، موجب شده است تا علوم انسانی به مهمترین دانش در عرصه اجتماع در مقایسه با رشتههای فنی و علوم طبیعی تبدیل شود. اما با وجود این ظرفیت، خدمات مناسب اطلاعرسانی در رشتههای علوم انسانی در کشور ما انجام نمیشود و همین امر باعث شده حق این بخش عظیم از دانشها و پژوهشهای انجام شده در کشور ادا نشود و علوم انسانی از رسیدن به جایگاه رفیع و مطلوب خود باز بماند.
بررسی جایگاه علوم انسانی در نظام ارزشگذاری و سیستم آموزشی ایران از اهمیت خاصی برخوردار است. آنان که در سیستم آموزشی ایران تحصیل کردهاند، سپس سیستم آموزش عالی یکی از کشورهای پیشرفته را نیز آزمودهاند، به خوبی درمییابند که از مهمترین وجوه تمایز بین دو سیستم، تفاوت جایگاه و ارزش علوم انسانی است. البته بیتوجهی به علوم انسانی در ایران پدیده نوینی نیست و متعلق به دهههای اخیر هم نیست و بسیاری منشا اصلی مشکلات و ضعف اساسی کشورمان را در همین نقطه ارزیابی میکنند.
رسیدن به فهمی عمیق و همه جانبه از مبادی نظری و ریشه های تاریخی مدرنیته که منجر به بر آمدن علوم و تکنولوژی مدرن و به دنبال آن ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مدرن و از جمله علوم انسانی غربی و مدرن شده است، یکی از ضروری ترین پیش نیازهای تحول در علوم انسانی است. در هر صورت داشتن نقدی عمیق و فارغ از سیطره مشهورات غلط زمانه، از نظام تعلیم و تربیت مدرن و به دنبال آن علوم انسانی و تجربی غربی مقدمه ای ضروری برای هر گونه تحول در جهت نزدیک کردن این نظام و علوم آن به مبانی اسلامی است.
– اهتمام به علوم انساني و متحول ساختن آن
در اهميت اين مسئله همين بس كه كشورهاي غربي خود و دنيا را تا كنون توسط علوم انساني كنترل و اداره كرده اند. هر چند ما در زندگي روز مره آثار و نتايج علوم فني و مهندسي را بيشتر ميبينيم ولي كاركرد، جهت گيري، و طريقه استفاده از علوم مهندسي را نيز علوم انساني تعيين ميكنند. ما نيز براي اداره جهت دهي به زندگي اجتماعي خود نيازمند سيستمها و نظامهايي هستيم كه بر اساس آنها جامعه را هدايت كنيم و اهداف را تعيين كنيم سياستگذاري بر اساس روشهاي ساده قديمي در جهان امروز ممكن نيست. علاوه بر اينكه ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه در بيرون از جامعه با جوامع مترقي ديگر بايد تعامل داشته باشيم و روابطمان را تنظيم كنيم. بنابراين به ناچار بايد در زندگي امروز علمي زندگي كرد، علمي سياستگذاري كرد و به صورت علمي ضوابط و اصول روابط را تعيين كرد همه اينها در گرو علوم انساني است.
بعد ديگر اهميت علوم انساني در اهدافي است كه دين اسلام براي زندگي انسان ترسيم كرده است كه همان سعادت دنيوي و اخروي است. دستيابي همگاني و بهتر به اين هدف در گرو تربيت جامعه و هدايت آن است كه با آشنايي و تدوين علوم انساني اسلامي ميسر است. نميتوان از جامعهاي كه اقتصاد آن غير اسلامي، جامعه شناسي آن و روان شناسي و ساير علوم آن غير ديني است انتظار داشت كه شكل ديني خود را حفظ كند مگر اينكه ظواهر و شعار اسلامي بودن را داده اما باطن و درون و انگيزه هاي زندگي غير اسلامي باشد. جامعه شناسان علم در ده بيست سال اخير معتقد شده اند كه علم يك محصول اجتماعي است و از كنش متقابل بين دانشمندان و جامعه پديد مي آيد و آن عينيت و بي طرفي اي را كه قبلاً براي علم ادعا مي شد قبول ندارند.
اما اينكه به چه طريق تحول در علوم انساني ممكن است بايد گفت اين مسئله هنوز در مراحل نظريه پردازي است و اينكه چگونه بايد تحول ايجاد كرد و از كجا شروع كرد توسط صاحبنظران مورد بحث قرار ميگيرد يعني تا كنون كشف شده كه انسان از علوم انساني تاثير زيادي ميپذيرد اما چگونه بايد تغيير داد و چه با چه مباني و از كدام منابع بايد در پي تحول در اين علوم شد مسئله اي است كه بايد روي آن پژوهش و تحقيق صورت گيرد.
در این میان، اهمیت علوم انسانی برای ما نیز که اکنون با دستاوردهای تکنولوژی غرب مواجهیم، مشخص است. ما در کنار اهمیت دادن به علم تجربی و تکنولوژی، نباید از فهم این پدیدهها غافل باشیم و آنها را بدون ملاحظه و تعمق بپذیریم. بنابراین علوم انسانی میتواند رهیافت ما را به سایر علوم و موضع ما را نسبت به آنها مشخص کند. معنویت موجود در سنت ما نمیبایست قربانی پذیرش زندگی مدرن علمی (یا به عبارت بهتر علم زده) شود. آنچه در این میان اهمیت دارد توجه به عنصر «فهم» است که متعلق به علوم انسانی است و علوم تجربی و ریاضی، فاقد آن هستند.