مرحوم علامه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی (ره) در کتاب شریف امام شناسى (ج1) در ذیل توضیح این واقعه مطالبی را مطرح می کند که بخشی از آن منتشر می شود.
ایشان می نویسد: بارى مقام امامت، عهده دارى رسالت خدا و هدايت نفوس مردم به خداست، و شايسته اين مقام نيست مگر كسى كه نفسش آن قدر سعه پيدا نموده و از علوم خدا بهره يافته و به حيات خدا زنده شده و از مراحل نفس و امتحانات به كلى رسته باشد.
اميرالمؤمنين عليه السلام نفس رسول الله بود، و پيغمبر اكرم در مواطن بسيارى باين موضوع تصريح فرمود. البته اين تصريح نه از نقطه نظر ظاهر و تعارفات اعتباريه و ابلاغات عاديه بر مردم بود، بلكه بر اساس ادراك واقع و وقوف بر مراتب و مقامات و استعدادات غير متناهيه آن حضرت بود، كه اين تصريحات، كاشف و نماينده آن واقعيت مىباشد. و طبق تصريح آيه قرآن در قضيه مباهله، نفس رسول خدا و به منزله آن حضرت شمرده شد، چنانكه فخر رازى در ذيل تفسير آيه مباهله به اين واقعيّت اعتراف مي كند.
روايات درباره اتحاد نفس رسول اكرم با نفس امير المؤمنين
علامه طهرانی (ره) می افزاید: قندوزى مي گويد: اخرج صاحب المناقب عن جعفر الصادق، عن ابيه، عن جده على بن الحسين: ان الحسن بن على عليهم السلام قال فى خطبته: قال الله تعالى لجدى صلى الله عليه و آله حين جحده كفرة اهل نجران و حاجوه: «فقل: تَعالَوْا نَدْعُ ابْنائنا وَ ابْنائكُمْ و نِسائنا و نِسائكُمْ وَ انْفُسَنا وَ انْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَى الْكاذِبينَ» [1] فَاخْرَجَ جَدّى صلى الله عليه و آله مَعَهُ مِنَ اْلَانْفُسِ ابى، وَ مِنَ الْبَنينَ انَا وَ اخِى الْحُسَيْنِ، وَ مِنْ النِّساء فاطِمةَ امّى. فَنَحْنُ اهْلُهُ وَ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ وَ نَفْسُهُ، وَ نَحْنُ مِنْهُ وَ هُوَ مِنّا.
ثم قال: و فى عيون الاخبار عن الرّيان بن الصلت قال الرّضا رضى الله عنه: عَنَى اللهُ مِنْ انفُسِنا نَفْسَ عَلِىّ وَ مِمّا يَدُّلُ عَلى ذلِكَ قَوْلُ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله لِتَنْتهينَّ بِنَو وليعة أوْ لَأبْعَثَنَّ الَيْهِمْ رَجُلًا كَنَفْسى يَعْنى عَلِىّ بْنِ ابيطالِبٍ فَهذِهِ خُصوصِيّةٌ لا يَلْحَقُهُمْ فيه بَشَرٌ و قد تقدم فى الباب الخامس. [2]
«صاحِب مناقب از امام جعفر صادق عليه السلام از پدرش از جدش حضرت على بن الحسين عليه السلام روايت كرده است كه: حضرت امام مجتبى حسن بن على عليهما السلام در خطبه خود فرمودند: خداى تعالى، در هنگامي كه كفار و منكرين از اهل نجران، دعوت جدم رسول الله را قبول نكرده و رد كردند، به جدم چنين خطاب فرستاد: بگو: بيائيد، بخوانيم پسرانمان را، و پسرانتان را، و زنانمان را و زنانتان را، و جان هايمان را و جان هايتان را و سپس به درگاه خدا ابتهال و تضرّع نموده، و لعنت و دورباش از خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. در اين حال جدّ من صلى الله عليه و آله از جان ها كه بايد با خود ببرد پدرم را برداشت، و از پسران من و برادرم حسين را، و از زنان، مادرم فاطمه را. پس ما اهل رسول الله هستيم، و گوشت او و خون او و جان او هستيم، و ما از او هستيم و او از ماست.
و در كتاب عيون اخبار الرضا از ريان بن صلت روايت است كه حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: خداوند از لفظ انفسنا در آيه مباركه، نفس علىّ را قصد كرده است و دليل آن اينكه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بنو وليعة بايد دست از تمرّد خود برگرداند، و گرنه من كسى را براى جنگ با آنها مي فرستم كه مثل نفس من باشد؛ و مرادشان از آن كس كه حكم جان رسول الله را داشت على بن أبى طالب بودند. پس اين يك خصوصيتى است كه در علىّ است و هيچ فردى از افراد بشر نمىتواند باينمقام دسترسى پيدا كند.»
سپس مي گويد: اخرج احمد بن حنبل فى المسند عن عبد الله بن حنطب قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله لوفد ثقيف حين جاوه: لَتُسَلَّمَنَّ اوْ لأبْعَثَنَّ إِلَيكُمْ رَجُلًا كَنَفْسى لَيَضْرِبَنَّ اعْناقَكُمْ، وَ لَيَسبِيَنَّ ذَراريَكُمْ، وَ لَيَأخُذَنَّ امْوالَكُمْ، فَالْتَفَتَ الى عَلِىٍّ، وَ اخَذَ بِيَدِهِ فَقالَ: هُوَ هذا مَرَّتينْ. [3]
«احمد بن حنبل در مسند خود از عبد الله بن حنطب روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بجماعتى از ثقيف كه بر آن حضرت وارد شده بودند فرمودند: بايد تسليم شويد! و گرنه من مي فرستم بسوى شما مردى را كه حكم جان مرا دارد تا گردن هاى شما را بزند، و اولاد شما را اسير كند، و اموال شما را بگيرد سپس حضرت به سوى علِىّ بن أبى طالب توجه نموده و دست او را گرفتند و دوبار فرمودند: آن مرد اين است.»
و نيز گويد: اخرج احمد بن حنبل فى المسند و فى المناقب: ان رسول الله قال: لِتَنْتَهينَّ يا بَنى وَليعة، اوْ لَأبْعَثَنَّ إِلَيكُمْ رَجُلًا كَنَفْسى يُمْضى فيكُمْ امْرى، يَقْتُلُ الْمُقاتَلَةِ، وَ يَسْبِى الذُّرية، فَالْتَفَتَ الى عَلِىٍّ، فَاخَذَ بِيَدِهِ وَ قالَ هُوَ هذا مَرَّتَيْنْ.
و سپس گويد عين اين حديث را موفق بن احمد خوارزمى مكى به همين الفاظ تخريج نموده است. [4]
احمد بن حنبل در مسند خود گويد و نيز در مناقب خود آورده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند: اى بنى وليعه دست از تمرّد و سركشى برداريد، و گرنه من برمي انگيزم به سوى شما مردى را كه حكم نفس مرا دارد، و امر مرا درباره شما اجرا مي كند: با مردان جنگى شما جنگ مي كند و ذرّيه شما را اسير مي كند. و پس از اين گفتار رسول خدا بسوى أميرالمؤمنين عليه السلام التفات نموده و دست او را گرفته و دوبار فرمودند: آن مرد اين است.»
و نيز از كتاب مشكاة نقل مي كند: از حبيش بن جناده رضى الله عنه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم: عَلِىٌّ مِنّى وَ انَا مِنْ عَلِىٍّ وَ لا يُؤدّى عَنّى الّا انَا اوْ عَلِىٌ.
«حضرت رسول الله فرمودند: على از من است و من از على هستم، و ذمّه مرا هيچ كس نمى تواند ادا كند مگر خود من يا على.»
و سپس گويد اين حديث را ترمذى روايت كرده است، و احمد بن حنبل ايضاً از حبيش بن جناده روايت كرده است؛ و ترمذى گويد: هذا حديث حَسَن غريبٌ صحيحٌ. و همچنين اين حديث را ابن ماجه از ابن جناده روايت كرده است [5] و نيز گويد كه در مشكاة از عمران بن حصين رضى الله عنه روايت كرده است كه قال النبى (ص) قال: انَّ عَلِّيا مِنّى وَ انَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِىُّ كَلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدى رواه الترمذى. [6]
و نيز گويد حموينى در فرائد السبطين با اسناد خود از على كرم الله وجهه روايت كرده است كه قال: اهْدِىَ الى رَسولَ اللهِ صلى الله عليه و آله قَنْوُ موزَةٍ يقشر الموزَ بِيَدِهِ، وَ جَعَلَها فى فَمى فَقالَ قائلٌ: يا رَسولَ اللهِ: انَّكَ تُحِبُّ عَلِيّاً؟ قالَ: اوَ ما عَلِمْتَ انَّ عَلِياً مِنّى وَ انَا مِنْ عَلّىٍ [7]
«از أميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است كه فرمود براى رسول خدا شاخه موزى به هديه آوردند، حضرت موز را با دست خود پوست مي كند و در دهان من مي گذارد، گوينده اى گفت: اى رسول خدا تو على را دوست مي دارى؟ حضرت فرمود: آيا نمي دانى كه على از من است و من از على هستم.»
و نيز گويد: احمد بن حنبل در مسند خود از حبيش بن جناده سلولى روايت كرده است كه قال سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: عَلِىٌّ مِنّى وَ انَا مِنْهُ وَ لا يُؤَدّى عَنّى الّا انَا اوْ عَلِىٌّ. [8]
و نيز گويد: در كتاب مناقب از عطية بن سعد عوفى از مخدوج بن زبير ذهلى روايت است كه قال: نَزَلَتْ آيَةُ اصحابُ ال جَنَّةِ هُمُ ال فائزونَ. فَقُلْنا: يا رَسولَ اللهِ مَنْ اصْحابُ الْجَنَّةِ؟
قالَ: مَنْ اطاعَنى، وَ والَى عَلِيّاً مِنْ بَعْدى وَ اخَذَ رَسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله بِكَفِّ عَلِىٍّ فَقالَ: انَّ عَلِيّاً مِنِّى، وَ انَا مِنْهُ، فَمَنْ حادَّه فَقَدْ حادَّنى، وَ مَنْ حادَّنى اسْخَطَ اللهُ عَزَّ وَ جَّل. ثُمَّ قالَ: يا عَلِىٌّ: حَرْبُكَ حَرْبى، وَ سِلْمُكَ سِلْمى، وَ انْتَ العَلَمُ بَيْنى وَ بَيْنَ امَّتى.
قالَ عَطِيّةُ: سَألْتٌ زيد بن ارقم عن حديث مخدوج قال: اشْهِدُ اللهَ لَقَدْ حَدَّثَنَا بِهِ رَسولُ اللهِ.
«مخدوج بن زبير گويد: كه چون آيه «ان اصحاب الجنة هم الفائزون» بر رسول خدا نازل شد، عرض كرديم: اى رسول خدا اصحاب بهشت چه كسانند؟
فرمود: كسى كه مرا اطاعت كند و على را بعد از من سرپرست و صاحب اختيار خود قرار دهد. در اين حال حضرت رسول الله دست على را گرفته فرمود: حقّاً على از من است و من از على هستم؛ پس كسى كه با او ستيزگى كند، با من ستيزگى نموده، و كسي كه با من ستيزگى كند، خداوند عَزَّ و جَلَّ را بخشم درآورده است. و سپس فرمود: اى على جنگ كردن با تو جنگ كردن با من است، و مسالمت با تو مسالمت با من، تو پرچم هدايت و نشانه رهبرى هستى بين من و بين امت من»!
عطيّه كه اين حديث را از مخدوج بن زبير شنيد، مى گويد، من از زيد بن ارقم كه او نيز از اصحاب رسول خدا بود، پرسش كردم: از اين حديث؛ زيد گفت: خدا را گواه مى گيرم كه خود اين حديث را از رسول خدا شنيدم. [9]
خصال موجوده در أمير المؤمنين
علامه طهرانی (ره) بر اساس روایتی از جابر بن عبدالله، خصال امیرالمومنین علیه السلام را چنین بیان می کند: و نيز قندوزى گويد: و فى المناقب عن جابر بن عبدالله رضى الله عنهما، قال لقد سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول:
1- انَّ فى عَلِىّ خِصالًا لَوْ كانَتْ واحِدَهٌ منْها فى رَجُلٍ اكْتَفى بِها فَضْلًا وَ شَرَفاً 2- وَ قوله: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌ مَوْلُاه 3- وَ قوله: عَلِىٌ مِنّى كَهارونَ مِنْ موسى 4- و قوله: عَلِىٌ مِنّى وَ انَا مِنْهُ 5- و قوله: عَلِىٌ مِنّى كَنَفْسى، طاعَتُهُ طاعتى، وَ مَعْصِيَتُهُ مَعْصِيتَى 6- و قوله: حَرْبُ عَلِىٍّ حَرْبُ الله، وَ سِلْم عَلِىٍ سِلْمُ الله 7- و قولَه: ولِىُّ عَلِىٍّ وَلِىُّ اللهِ وَ عَدُوُّ عَلِىٍّ عَدُوُّ الله 8- و قوله: عَلِىٌ حُجَّةُ الله عَلى عِبادِهِ و قوله: حُبُّ عَلِىٍّ ايمانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْرٌ 10- و قوله: حِزْبُ عَلِىٍ حِزْبُ الله وَ حِزْبُ اعْدائهِ حِزْبُ الشَّيطانِ 11- و قوله: عَلِىٌّ مَعَ الْحقِّ وَ الْحَقِّ مَعَهُ لا يَفْتَرِقانِ 12- و قوله: عَلِىٌّ قَسْيمُ الْجَنَّةِ وَ النّارِ 13- و قوله: مَنْ فارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فارَقَنى، وَ مَنْ فارَقَنى فَقَدْ فارَقَ الله 14- و قوله صلى الله عليه و آله شَعَةُ عَلِىٍ هُمُ الْفائزونَ يَوْمَ الْقيمَة.
«جابر بن عبدالله مى گويد:
1- من از رسول خدا درباره على بن أبى طالب مناقب و فضائلى شنيدم كه هر يك از آنها اگر در كسى يافت مى شد، براى فضيلت و شرافت او كافى بود؛
2- يكى آنكه فرمود: من مولاى هر كس هستم على مولاى اوست؛
3- و ديگر آنكه نسبت على با من مانند نسبت هارون پيغمبر با برادرش حضرت موسى است؛
4- و ديگر آنكه: على از من است، و من از على هستم؛
5- و ديگر آنكه مقام و منزلت على نسبت به من مانند جان و نفس من است نسبت به من، پيروى از او پيروى از من، و مخالفت با او مخالفت با من است؛
6- ديگر آنكه ستيزگى با على ستيزگى با خداست، و صلح و آشتى با او، صلح و آشتى با خداست؛
7- و ديگر آنكه دوست على دوست خدا، و دشمن على دشمن خداست؛
8- و ديگر آنكه على حجت خداست بر بندگانش؛
9- و ديگر آنكه موّدت و دوستى با على ايمان، و بغض با او كفر است؛
10- و ديگر آنكه جمعيّت و طرفداران على حزب خدا هستند، و جمعيت و طرفداران دشمنان على حزب شيطانند؛
11- و ديگر آنكه على با حقّ است و حق با على است: هيچ گاه از هم جدا نمىشوند؛
12- و ديگر آنكه على قسمت كننده بهشت و دوزخ است؛
13- و ديگر آنكه: كسى كه از على دورى جويد، از من دورى جسته، و كسي كه از من دورى بجويد از خدا دورى جسته است؛
14- و ديگر آنكه پيروان و شيعيان على، آنانند كه رستگار خواهند بود.»
از مجموع اين روايات استفاده مى شود كه حضرت رسول الله، هم از نقطه نظر باطن، و معارف الهى و اطلاع بر اسرار غيبيّه، و نيز از نقطه نظر ظاهر، در تمام شئون على بن أبى طالب أمير المؤمنين عليه السلام را در بيت خود و حرم خود كه حرم خداست، جاى داده و هميشه در سرّ و شهادت، و ظاهر و پنهان، با آن حضرت بوده، دو نفس بودند كه از يك اصل منشعب شده اند بالاخص در آن فقره از روايت كه فرموده است: لا يؤدّى عنّى الّا انا او على؛ منظور آن است كه اين بار رسالت و هدايت مردم را بسوى خدا از نقطه نظر ظاهر و باطن، يعنى با سيطره بر نفوس و ملكوت آنها، كسى نمى تواند حمل كند، مگر خود من يا على.
و بنابراين آن حضرت در تمام مقامات و درجات رسول خدا شريك بوده است؛ يك درجه، مقام حمد و به دست داشتن لواى حمد است، كه طبق روايات بسيارى آن لوا به دست أميرالمؤمنين است، يعنى كسى مانند آن حضرت خدا را نشناخته؛ و بنابراين نتوانسته خدا را آن طور كه سزاوار مقام عالى و رفيع اوست حمد كند و همچنين مقام شفاعت در روز قيامت به دست آن حضرت، و ذريّه و رسول خداست.
*******************************
1. سوره آل عمران، آيه 61
2. ينابيع المودة ص 52 و 53
3. همان
4. همان ص 35
5 و 6 و 7 و 8. همان ص 54
9. ينابيع المودة ص 55