به گزارش خبرنگار مهر، مراسم بزرگداشت سیدمحمود حسینی زاد نویسنده، مترجم و دریافت کننده مدال گوته سال 2013 عصر دیروز پنجشنبه با حضور تعدادی از اهالی ادبیات در محل عمارت مسعودیه برگزار شد.
محمد چرمشیر در این برنامه گفت: من با محمود حسینی زاد، پیش از همه از طریق نمایشنامه، بعدتر ترجمه و بعد از آن داستانهایش آشنا شدم. بدون این که او را دیده باشم، نمایشنامه ای از آثارش را که پیش از انقلاب نوشته بود و برنده جایزه شده بود، خواندم و بعد از آن بود که دوست داشتم او را از نزدیک ببینم. امیدوارم این نمایشنامه در کنار آثار دیگر حسینی زاد به چاپ برسد تا مخاطبان به قدرت قلمش پی ببرند. بعدها وقتی ترجمههایش از نمایشنامهها و همچنین اولین قصه اش را که خواندم، دیدم همه آدمهایی که در آثار حسینی زاده دیده بودمشان، دارند به یک نفر تبدیل میشوند.
وی افزود: میخواهم در این برنامه از سرنوشت تلخ ترجمه آلمانی به فارسی صحبت کنم. در دهههای پیش از انقلاب، ما بسیار بسیار با نویسندگان آلمانی آشنا شدیم، اما متاسفانه بیشتر ترجمههایی که از آثار این نویسندگان میشد، از آثار انگلیسی و فرانسوی زبان انجام میشد و کمتر مترجمی داشتیم که این آثار را از زبان مبدا ترجمه کند؛ به ویژه در زمینه نمایشنامه، با نوع و زبان آثار آشنایی چندانی نداشتیم و بیشتر با داستان و شخصیتپردازیها آشنا میشدیم.
این نمایشنامهنویس در ادامه گفت: به هر حال مترجمانی که از آلمانی ترجمه میکردند، از راه رسیدند و کار خود را شروع کردند. لنکرانی در خدمت انتشارات خوارزمی، رضا کرم رضایی در کسوت ترجمه فرهنگ و آثار آلمانی و سوئیسی و بعدها هم محمود حسینیزاد به عنوان ثمره این جریان وارد میدان شدند. اما اتفاقی که افتاد، چندان خوش نبود چون نویسندگانی که مورد توجه این مترجمها قرار گرفتند، مشهورتر از آن بودند که نشود به سراغشان رفت. بنابراین از بدنه آثار ترجمه غفلت ورزیده شد. آن قدر که ما از برشت خواندیم، از دیگر نویسندگان آلمانی نخواندیم. البته این نقصان بعدها با انجام ترجمههایی از آثار دورنمات جبران شد و با بدنه این جریان، دیر آشنا شدیم.
چرمشیر گفت: این دیر آشنا شدن، اثراتی روی ادبیات نمایشی و نمایشنامه نویسی ما گذاشت. به طوری که باعث شد بیشتر با سبک و سیاق نویسندگان انگلیسی زبان آشنا شویم و نتوانیم از تجربیات آلمانیها در زمینه ادبیات نمایشی استفاده کنیم و بر تجربیات خود بیافزاییم. به این ترتیب تا زمانی که این نقصان جبران شود، با ادبیات نمایشی بخشهایی از اروپا و آمریکا آشنا شده بودیم.
وی گفت: با رضا کرم رضایی، آرام آرام ضرورت دیدن آثار آلمانی را درک کردیم و لطف حسینی زاد هم در این بود که ما را به مرور با کسانی آشنا کرد و اگر این آشنایی حاصل نمیشد، شاید به سالهای دور بعدی موکول میشد. از این باب که حسینی زاد هنوز این کار را ادامه میدهد، خوشحال هستم.
مولف نمایشنامه «باد اسب است» همچنین گفت: من دوستدار ادبیات هستم و مایلم درباره قصههای حسینی زاد صحبت کنم. خوشحالم که او نویسندگان جدید آلمانی را به ما معرفی کرده است و خودش هم از آنها تاثیر گرفت. امروز که کارهای جدید او را میخوانم، میبینم که حسینی زاد، در این شرایط که هجوم غریزههای شخصی را به جریان ادبیات شاهدیم، شکلی از ادبیات را دنبال میکند که نشان میدهد خواندن و یاد گرفتن، چه قدر تاثیر گذار و مفید است. چون بسیاری از نویسندگان امروزی ما میگویند نمیخوانیم تا اورجینالیته خودمان را حفظ کنیم. حسینی زاد در چنین شرایطی که همه از خواندن و آموختن تبری میجویند، میخواند و تاثیر میگیرد.
چرمشیر در ادامه گفت: حسینی زاد، به یک قصه گوی آرام دست پیدا کرد و هر دم آن را گسترش داد. به نظر میآید دارد در این کار هر روز، تبحر لازم را بیشتر کسب میکند. در اصطلاحات تئاتری، دو لفظ زیرپوستی و گل درشت بازی کردن را داریم. اگر بخواهم در این بحث از اصطلاحات تئاتری استفاده کنم، باید بگویم که حسینی زاد چه در قصه و چه در آدمهایی که در قصههایش هستند، تملک و به خدمت گرفتن را به راحتی به کار میگیرد. از همه مهم تر، حذف به مرور نویسنده در داستانهای اوست. یعنی نویسنده به مرور در حال حذف شدن در کارهای اوست.
این نمایشنامه نویس گفت: گل درشتی در میان نویسندگان ما هم وجود داشته و دارد. کمتر نویسنده ای را مانند حسینی زاد، سراغ دارم که در این حوزه با این میزان وسواس پیش آمده باشد و همچنان مومنانه و با شجاعت کارش را انجام بدهد. در یک جمع بندی باید بگویم که حضور حسینی زاد برای من، نوید خواندن داستان است نه حاشیه و مسائل دیگر. یعنی حضورش نویدبخش این است که میتوانم داستان بخوانم.
پروین سلاجقه، امیرحسین خورشیدفر و کاوه فولادی نسب نیز از دیگر افرادی بودند که در این برنامه به بیان سخنانی درباره حسینیزاد و آثارش پرداختند. در این برنامه همچنین بخشهایی از 3 کتاب اگنس، آسمان کیپ ابر و آسمان خیس توسط آیدا مرادی آهنی، میثم کیانی و سارا افضلی خوانده شد.