به گزارش خبرنگار مهر، هجدهمین نشست عصر تجربه روز یکشنبه 12 آبان با حضور محمدجواد جزینی داستاننویس و خالق آثاری مانند «کسی برای قاطر گریه نمیکند»، «ایل بیسوار» و «آب باد آتش» در محل سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برگزار شد.
جزینی در این جلسه درباره چگونگی دریافت سوژه برای تبدیل آن به داستان گفت: یک نکته مهم در این زمینه که شاید از نظر اخلاقی چندان درست به نظر نیاید، فال گوش ایستادن است که برای نویسندگی یک حُسن است. اساساً نویسندهها دروغگوهایی بالفطره هستند و قادرند چیزهایی غیرواقعی را طوری بگویند که دیگران باور کنند.
وی افزود: نویسندهها گاه از بستر زندگی و تجارب خودشان برای خلق داستان استفاده میکنند. بخش دیگر از سوژهها را از خاطراتی که دارند و یا شنیدهاند و میشنوند، کسب میکنند. گاهی وقتها هم نویسندهها چیزی را میسازند که در دنیا واقعی سندی نمیتوان برای آن پیدا کرد.
این داستاننویس و منتقد ادبی با بیان اینکه اغلب نویسندههای حرفهای از هر سه اینها (تجربه فردی، نقلها و خاطرات و تخیل) برای نوشتن داستانهایشان استفاده میکنند، به تقسیمبندی میشل فوکو از ادبیات اشاره و تاکید کرد: ادبیات تصریحی یا آشکار آن نوع ادبیاتی است که برای عوام نوشته میشود و تقریباً در آن همه چیز گفته میشود تا مخاطب با متن همراه شود. ادبیات تلویحی ادبیاتی است که نویسنده در داستان چیزهایی را میگوید و چیزهایی را هم نمیگوید تا مخاطب که از سطح عوام بالاتر است، خود آنها را دریابد. ادبیات مسکوت مانده هم ادبیاتی است که در آن داستاننویس چیزهایی را میگوید و خیلی چیزهای دیگر و البته بسیار مهم را نمیگوید تا مخاطب بیشتر از سطح قبلی درگیر متن شود.
جزینی که مدیر نخستین هنرستان داستاننویسی در ایران بوده است، در پاسخ به این سئوال که خودش را جزو کدام یک از این سه دسته داستاننویسان میداند، گفت: یقین دارم که نتوانستهام از ادبیات مسکوت مانده چیزی خلق کنم و گمان میکنم جزو دسته دوم باشم.
وی در پاسخ به این سئوال که مرز بایدها و نبایدها را در ادبیات کجا میداند؟ نیز تاکید کرد: در هنر و ادبیات داستانی هیچ بایدی نداریم، مگر اینکه وزیر ارشاد آن را گفته باشد. ادبیات در زمان آموزش، گاهی اوقات مجبوریم وارد فضاهای قطعیت شویم، بلکه هنرجو موضوع را دریابد، ولی خود آموزگاران میدانند که در واقعیت اینگونه نیست و قطعیتی وجود ندارد.
نویسنده کتابهایی مثل «تابستان پرماجرا»، «نجیب» و «داستان از حاشیه تا متن» درباره جریان سیال ذهن و میزان همخوانی داستانهای امروز نویسندگان جوان با این شیوه روایت، گفت: اولین کشف ما ایرانیها درباره خلاقیت ذهن و آنچه امروز به جریان سیال ذهن معروف شده است، به سال 1307 برمیگردد؛ در این زمان صادق هدایت که ظاهراً «اولیس» جیمز جویس را خوانده بود، بعدها آمد و با نوشتن داستان نه چندان معروف «فردا در راه» این کار را کرد و البته بعدها با «سه قطره خون» و صد البته «بوف کور» آن را کامل کرد.
جزینی با بیان اینکه اولین قصه ذهنی ادبیات ایران «فردا در راه» هدایت است، در عین حال به کشمکشی که میان این نویسنده و نویسنده معروف دیگر معاصر وی یعنی صادق چوبک در این رابطه باشاره کرد و افزود: جوبک معتقد بود که هدایت که یک بار داستانی از او شنیده بود، بعدها داستان «فردا در راه» را به همین شیوه نوشت و لذا او (چوبک) معتقد بود که اولین داستان از این گونه را در اصل او نوشته است و در مقابل صادق هدایت هم معتقد بود که این چوبک بوده که با خواندن داستانی از هدایت، بعدها داستانی به همین سبک نوشته است.
وی همچنین با اشاره به تجارب روزمره هر کس در زندگی شخصی خود، گفت: قصهها خیلی خیلی به ما نزدیک هستند و کافی است آنها را شکار کنید و نویسندهها کسانی هستند که هنر شکار سوژهها و تبدیل کردن آنها به قصه را دارند.
این داستان نویس ادامه داد: متاسفانه ما خیلی چشممان به ادبیات غرب است و این باعث شده نسبت به داشتههای فرهنگی خودمان غفلت داشته باشیم و حتی آنها را فراموش کنیم. ما هرگز نگاه تئوریکی به گذشته خودمان نداشتهایم و متاسفانه دانشگاههای ما هم وقتی میخواهند از بزرگان ادبی ما در تاریخ اطلاعاتی به دانشجو بدهند، بیشتر اطلاعات تاریخی میدهند و کمتر سعی میشود به گونهای این اطلاعات داده شود که بشود از آنها الگوبرداری کرد برای دنیای امروز.
جزینی همچنین با بیان اینکه از وارد شدن به کشمکش بر سر اولویت دادن به فرم و محتوا در داستان اجتناب دارد، گفت: غالباً تجربههایی که از طریق فرم صورت گرفته، خوب از آن درنمیآید ولی این نکته درستی است که اگر ما تکنیک ها را خوب بلد باشیم، بهتر میتوانیم بنویسیم و احتمالاً اثر بهتری خلق میشود.
وی که بیشتر به عنوان مدرس کلاسهای داستان نویسی شناخته میشود، همچنین در پاسخ به سوالی درباره اینکه آیا از کارگاههای داستان نویسی، داستان نویس هم درمیآید، با اشارهای گذرا به نگاه فرهنگهای مختلف به این امر، در بیان جمعبندی این بحث، یادآور شد: امروزه جریانهای ادبی در جهان به این نتیجه رسیدهاند که نویسندگی یک مهارت قابل آموزش است.